طرح دعای فرج به مناسبت نیمه ی شعبان

اينجا همه پيوسته تو را مي خوانند لب تشنه و دلخسته تو را مي خوانند
اي ابر بهار بر سر باغ ببار
گلهاي زبان بسته تو را مي خوانند

 

تولدی دیگر در راه است... تولدی از جنس نور از جنس عشق از جنس زیبایی...

نیمه شعبانی دیگر فرا می رسد... صدای قدم های یار می آید... و من اما از خود می پرسم برای او چه آماده کرده ای؟

چه بگویم بگویم دلم گرفته؟ بگویم روسیاهم؟ بگویم منتظرم؟؟؟ من حتی دلم را برای آمدنت آب و جارو نکرده ام... من حتی دلم را برای آمدنت آذین نبسته ام...

آقا جان این همه از انتظار دم می زنم، اما پرونده ی انتظارم را که ورق می زنم چیزی نمی یابم...

تا به کی بازی با کلمات؟ به راستی من اگر منتظر و مشتاق دیدارت هستم پس بی قراری ام کو؟؟ دل خستگیم کو؟؟ فرمان برداریم کو؟؟


%D9%86%DB%8C%D9%85%D9%87%20%D8%B4%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D9%86 طرح دعای فرج به مناسبت نیمه ی شعبان

دوستان عزیز نظر به فرا رسیدن ولادت مولایمان امان زمان (عج) و همچنیندر راستای عمل به فرمان ایشان مبنی بر زیاد دعا کردن برای تعجیل فرج  و اتحاد و یک دلی شیعیان بر این امر تصمیم داریم طرحی با عنوان "طرح دعای فرج" برگزار کنیم...

کلیه ی منتظران و عاشقان آن حضرت که مایل به شرکت در این طرح می باشند لازم است چهارشنبه مورخه ی 91/4/14 ساعت 23:00 اقدام به خواندن دعای فرج بنمایند...

همچنین خواهشمندیم با اطلاع رسانی در این زمینه مشتاقان بیشتری را به این کار تشویق کنید و در این حرکت زیبا سهیم باشید...

به امید تعجیل در فرج ایشان... 


زندگینامه , سخنان و زیارت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

 

فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. اما نکته‌ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و... اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ما در این قسمت به طور مختصر و با رعایت اختصار، به مطالعه شخصیت و زندگانی آن بزرگوار خواهیم پرداخت.

 

نام، القاب، کنیه‌ها

 نام مبارک آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه، نیز ذکر شده است.

فاطمه، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (علیها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.

زهرا به معنای درخشنده است و از امام ششم، امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: "چون دخت پیامبر در محرابش می‌ایستاد (مشغول عبادت می‌شد)، نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد."

صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت، بتول به معنای بریده و دور از ناپاکی، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی.(1)

کنیه‌های فاطمه (علیها السلام) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و...

ام ابیها به معنای مادر پدر می‌باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را با این وصف می‌ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (علیها السلام) بسان مادری برای رسول خدا بوده است. تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی‌نمود، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم می‌گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا.

 

مادر و پدر

همانگونه که می‌دانیم، نام پدر فاطمه (علیها السلام) محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که او رسول گرامی اسلام، خاتم پیامبران الهی و برترین مخلوق خداوند می‌باشد. مادر حضرتش خدیجه دختر خویلد، از زنان بزرگ و شریف قریش بوده است. او نخستین بانویی است که به اسلام گرویده است و پس از پذیرش اسلام، تمامی ثروت و دارایی خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود. خدیجه در دوران جاهلیت و دوران پیش از ظهور اسلام نیز به پاکدامنی مشهور بود؛ تا جایی که از او به طاهره (پاکیزه) یاد می‌شد و او را بزرگ زنان قریش می‌نامیدند.

 

ولادت

 فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت(2) و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت: "شهادت می‌دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان می‌باشند." اکثر مفسران شیعی و عده‌ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (علیها السلام) تطبیق نموده‌اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده‌اند. شایان ذکر است که آیه انتهایی این سوره نیز قرینه خوبی براین مدعاست که در آن خداوند به پیامبر خطاب می‌کند و می‌فرماید همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.

 

مکارم اخلاق

 سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار تنها به سه مورد اشاره می‌نماییم. اما دوباره تأکید می‌کنیم که این موارد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.

1-   از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می‌بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن‌بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن‌بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردن‌بند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردن‌بند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانه‌ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.

گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردن‌بند با برکتی بود، گرسنه‌ای را سیر کرد و برهنه‌ای را پوشانید، پیاده‌ای را صاحب مرکب و فقیری را بی‌نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.

2-   رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (علیها السلام) پیراهن وصله‌داری نیز داشت. سائلی بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنه می‌خواهم. حضرت زهرا (علیها السلام) خواست پیراهن وصله‌دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه "هرگز به نیکی دست نمی‌یابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (علیها السلام) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.

3-   امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (علیها السلام)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف می‌نمایند: "مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه‌ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود می‌پرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد، آنان را نام می‌برد و بسیار برایشان دعا می‌نمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر، دعا می‌نمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (علیها السلام) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه."

 

ازدواج و فرزندان آن حضرت

 صدیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل است که عده‌ای از نامداران صحابه از او خواستگاری کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است، عده‌ای دیگر از میان نامداران مهاجرین، برای خواستگاری فاطمه (علیها السلام) به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند و گفتند حاضریم برای این وصلت، مهر سنگینی را تقبل نماییم. رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول می‌نمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت: "ای محمد! خدا بر تو سلام می‌رساند و می‌فرماید فاطمه را به عقد علی درآور، خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است." امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (علیها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گردید، به امر الهی با این وصلت موافقت نمود. در روایات متعددی نقل گشته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت. بدین ترتیب بود که مقدمات زفاف فراهم شد. حضرت فاطمه (علیها السلام) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذارد.(3) ثمره این ازدواج مبارک، 5 فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سقط شد)، بود. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان 12 گانه می‌باشند که در دامان چنین مادری تربیت یافته‌اند و 9 امام دیگر (به غیر از امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)) از ذریه امام حسین (علیه السلام) می‌باشند و بدین ترتیب و از طریق فاطمه (علیها السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب می‌گردند و از ذریه ایشان به شمار می‌روند.(4) و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرین (به غیر از امیر مؤمنان (علیه السلام)) به آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) را "ام الائمه" (مادر امامان) گویند.

زینب (سلام الله علیها) که بزرگترین دختر فاطمه (علیها السلام) به شمار می‌آید، بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا، و در امتداد حرکت امام حسین (علیه السلام)، آن چنان قیام حسینی را نیکو تبیین نمود، که پایه‌های حکومت فاسق اموی به لرزه افتاد و صدای اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور یزید بارها و بارها بلند شد. تا جایی که حرکتهای گسترده‌ای بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت. آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (علیها السلام) بدست می‌آید، آنست که حتی در سخت‌ترین شرایط و طاقت‌فرساترین لحظات نیز راز و نیاز خویش با پروردگار خود را ترک ننمود و این عبادت و راز و نیاز او نیز ریشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبی داشت.

ام کلثوم نیز که در دامان چنین مادری پرورش یافته بود، بانویی جلیل القدر و خردمند و سخنور بود که او نیز پس از عاشورا به همراه زینب (سلام الله علیها) حضور داشت و نقشی عمده در آگاهی دادن به مردم ایفا نمود.

 

فاطمه (علیها السلام) در خانه

 فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام) می‌نگریست، غم و اندوهش زدوده می‌شد. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه حتی اموری را که می‌پنداشت امام علی (علیه السلام) قادر به تدارک آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه‌ای به فاطمه (علیها السلام) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می‌نماید و او را از افتخارات خویش بر می‌شمرد و یا آن هنگام که می‌فرماید: "بخدا سوگند که او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود."

 

مقام حضرت زهرا (علیها السلام) و جایگاه علمی ایشان

 فاطمه زهرا (علیها السلام) در نزد شیعیان اگر چه امام نیست، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بین مسلمانان به خصوص شیعیان، نه تنها کمتر از سایر ائمه نیست، بلکه آن حضرت همتای امیر المؤمنین و دارای منزلتی عظیم‌تر از سایر ائمه طاهرین (علیهم السلام) می‌باشد.

اگر بخواهیم مقام علمی فاطمه (علیها السلام) را درک کنیم و به گوشه‌ای از آن پی ببریم، شایسته است به گفتار او در خطبه فدکیه بنگریم؛ چه آنجا که استوارترین جملات را در توحید ذات اقدس ربوبی بر زبان جاری می‌کند، یا آن هنگام که معرفت و بینش خود را نسبت به رسول اکرم آشکار می‌سازد و یا در مجالی که در آن خطبه، امامت را شرح مختصری می‌دهد. جای جای این خطبه و احتجاجات این بانوی بزرگوار به قرآن کریم و بیان علت تشریع احکام، خود سندی محکم بر اقیانوس بی‌کران علم اوست که متصل به مجرای وحی است (قسمتی از این خطبه در فراز آخر مقاله خواهد آمد). از دیگر شواهدی که به آن وسیله می‌توان گوشه‌ای از علو مقام فاطمه (علیها السلام) را درک نمود، مراجعه زنان و یا حتی مردان مدینه در مسائل دینی و اعتقادی به آن بزرگوار می‌باشد که در فرازهای گوناگون تاریخ نقل شده است. همچنین استدلالهای عمیق فقهی فاطمه (علیها السلام) در جریان فدک (که مقداری از آن در ادامه ذکر خواهد گردید)، به روشنی بر احاطه فاطمه (علیها السلام) بر سراسر قرآن کریم و شرایع اسلامی دلالت می‌نماید.

 

مقام عصمت

 در بیان عصمت فاطمه (علیها السلام) و مصونیت او نه تنها از گناه و لغزش بلکه از سهو و خطا، استدلال به آیه تطهیر ما را بی‌نیاز می‌کند. ما در این قسمت جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث، تنها اشاره می‌نماییم که عصمت فاطمه (علیها السلام) از لحاظ کیفیت و ادله اثبات همانند عصمت سایر ائمه و پیامبر است که در قسمت مربوطه در سایت بحث خواهد شد. 

 

بیان عظمت فاطمه از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

 رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بارها و بارها فاطمه (علیها السلام) را ستود و از او تجلیل نمود. در مواقع بسیاری می‌فرمود: "پدرش به فدایش باد" و گاه خم می‌شد و دست او را می‌بوسید. به هنگام سفر از آخرین کسی که خداحافظی می‌نمود، فاطمه (علیها السلام) بود و به هنگام بازگشت به اولین محلی که وارد می‌شد، خانه او بود.

عامه محدثین و مسلمانان از هر مذهب و با هر عقیده‌ای، این کلام را نقل نموده‌اند که حضرت رسول می‌فرمود: "فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده است." از طرفی دیگر، قرآن کریم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از هر سخنی که منشأ آن هوای نفسانی باشد، بدور دانسته و صراحتاً بیان می‌دارد که هر چه پیامبر می‌فرماید، سخن وحی است. پس می‌توان دریافت که این همه تجلیل و ستایش از فاطمه (علیها السلام)، علتی ماورای روابط عاطفی مابین پدر و فرزند دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خود به این مطلب اشاره می‌فرمود. گاه در جواب خرده‌گیران، لب به سخن می‌گشود که خداوند مرا به این کار امر نموده و یا می‌فرمود: "من بوی بهشت را از او استشمام می‌کنم."

اما اگر از زوایای دیگر به بحث بنگریم و حدیث نبوی را در کنار آیات شریفه قرآن کریم قرار دهیم، مشاهده می‌نماییم قرآن کریم عقوبت کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اذیت نمایند، عذابی دردناک ذکر می‌کند. و یا می‌فرماید کسانی که خدا و رسول را اذیت نمایند، خدا آنان را در دنیا از رحمت خویش دور می‌دارد و برای آنان عذابی خوار کننده آماده می‌نماید. پس به نیکی مشخص می‌شود که رضا و خشنودی فاطمه (علیها السلام)، رضا و خشنودی خداوند است و غضب او نیز باعث غضب خداست. به بیانی دقیق‌تر، او مظهر رضا و غضب الهی است. چرا که نمی‌توان فرض نمود، شخصی عملی را انجام دهد و بدان وسیله فاطمه (علیها السلام) را بیازارد و موجب آزردگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گردد و بدین سبب مستوجب عقوبت الهی شود، اما خداوند از آن شخص راضی و به عمل او خشنود باشد و در عین رضایت، او را مورد عقوبتی سنگین قرار دهد.

نکته‌ای دیگر که از قرار دادن این حدیث در کنار آیات قرآن کریم بدست می‌آید، آنست که رضای فاطمه (علیها السلام)، تنها در مسیر حق بدست می‌آید و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهی حاصل می‌شود و در این امر حتی ذره‌ای تمایلات نفسانی و یا انگیزه‌های احساسی مؤثر نیست. چرا که از مقام عدل الهی، بدور است شخصی را به خاطر غضب دیگری که برخواسته از تمایل نفسانی و یا عوامل احساسی مؤثر بر اراده اوست، عقوبت نماید.

 

فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر

 با وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه (علیها السلام) غرق در سوگ و ماتم شد. از یک طرف نه تنها پدر او بلکه آخرین فرستاده خداوند و ممتازترین مخلوق او، از میان بندگان به سوی خداوند، بار سفر بسته بود. هم او که در وجود خویش برترین مکارم اخلاقی را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظیم، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او که با وفاتش باب وحی تشریعی بسته شد؛ از طرفی دیگر حق وصی او غصب گشته بود. و بدین ترتیب دین از مجرای صحیح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه غم و اندوه خویش را در این زمینه کتمان نمی‌نمود. گاه بر مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر می‌شد و به سوگواری می‌پرداخت و گاه تربت شهیدان احد و مزار حمزه عموی پیامبر را برمی‌گزید و درد دل خویش را در آنجا بازگو می‌نمود. حتی آن هنگام که زنان مدینه علت غم و اندوه او را جویا شدند، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود که محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست.

هنوز چیزی از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود که سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ فرمان الهی توسط ایشان در روز غدیر، مبنی بر نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان حاکم و ولی مسلمین پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، توسط عده ای نادیده گرفته شد و آنان در محلی به نام سقیفه جمع گشتند و از میان خود فردی را به عنوان حاکم برگزیدند و شروع به جمع‌آوری بیعت از سایرین برای او نمودند. به همین منظور بود که عده‌ای از مسلمانان به نشانه اعتراض به غصب حکومت و نادیده گرفتن فرمان الهی در نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان ولی و حاکم اسلامی پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه فاطمه (علیها السلام) جمع گشتند. هنگامی که ابوبکر - منتخب سقیفه - که تنها توسط حاضرین در سقیفه انتخاب شده بود، از اجتماع آنان و عدم بیعت با وی مطلع شد؛ عمر را روانه خانه فاطمه (علیها السلام) نمود تا امام علی (علیه السلام) و سایرین را به زور برای بیعت در مسجد حاضر نماید. عمر نیز با عده‌ای به همراه پاره آتش، روانه خانه فاطمه (علیها السلام) شد. هنگامی که بر در خانه حاضر شد، فاطمه (علیها السلام) به پشت در آمد و علت حضور آنان را جویا شد. عمر علت را حاضر نمودن امام علی (علیه السلام) و دیگران در مسجد برای بیعت با ابوبکر عنوان نمود. فاطمه (علیها السلام) آنان را از این امر منع نمود و آنان را مورد توبیخ قرار داد. در نتیجه عده‌ای از همراهیان او متفرق گشتند. اما در این هنگام او که از عدم خروج معترضین آگاهی یافت، تهدید نمود در صورتی که امام علی (علیه السلام) و سایرین برای بیعت از خانه خارج نشوند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید. و این در حالی بود که می‌دانست حضرت فاطمه (علیها السلام) در خانه حضور دارد. در این موقع عده‌ای از معترضین از خانه خارج شدند که مورد برخورد شدید عمر قرار گرفتند و شمشیر برخی از آنان نیز توسط او شکسته شد. اما همچنان امیر مومنان، فاطمه و کودکان آنان در خانه حضور داشتند. بدین ترتیب عمر دستور داد تا هیزم حاضر کنند و به وسیله هیزمهاي گردآوری شده و پاره آتشی که با خود همراه داشت، درب خانه را به آتش کشیدند و به زور وارد خانه شدند و به همراه عده‌ای از همراهانش خانه را مورد تفتیش قرار داده و امام علی را به زور و با اکراه به سمت مسجد کشان کشان بردند. در حین این عمل، فاطمه (علیها السلام) بسیار صدمه دید و لطمات فراوانی را تحمل نمود اما باز از پا ننشست و بنا بر احساس وظیفه و تکلیف الهی خویش در دفاع از ولی زمان و امام خود به مسجد آمد. عمر و ابوبکر و همراهان آنان را در مسجد رسول خدا مورد خطاب قرار داد و آنان را از غضب الهی و نزول عذاب بر حذر داشت. اما آنان اعمال خویش را ادامه دادند.

 

فاطمه (علیها السلام) و فدک

از دیگر ستمهایی که پس از ارتحال پیامبر در حق فاطمه (علیها السلام) روا داشته شد، مسأله فدک بود. فدک قریه‌ای است که تا مدینه حدود 165 کیلومتر فاصله دارد و دارای چشمه جوشان و نخلهای فراوان خرماست و خطه‌ای حاصلخیز می‌باشد. این قریه متعلق به یهودیان بود و آن را بدون هیچ جنگی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیدند؛ لذا مشمول اصطلاح انفال می‌گردد و بر طبق صریح قرآن، تنها اختصاص به خداوند و پیامبر اسلام دارد. پس از این جریان و با نزول آیه «و ات ذا القربی حقه»، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر طبق دستور الهی آن را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. فاطمه (علیها السلام) و امیر مومنان (علیه السلام) در فدک عاملانی داشتند که در آبادانی آن می‌کوشیدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را برای فاطمه (علیها السلام) می‌فرستادند. فاطمه (علیها السلام) نیز ابتدا حقوق عاملان خویش را می‌پرداخت و سپس مابقی را در میان فقرا تقسیم می‌نمود؛ و این در حالی بود که وضع معیشت آن حضرت و امام علی (علیه السلام) در ساده‌ترین وضع به سر می‌برد. گاه آنان قوت روز خویش را هم در راه خدا انفاق می‌نمودند و در نتیجه گرسنه سر به بالین می‌نهادند. اما در عین حال فقرا را بر خویش مقدم می‌داشتند و در این عمل خویش، تنها خدا را منظور نظر قرار می‌دادند. (چنانچه در آیات آغازین سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابابکر با منتسب نمودن حدیثی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این مضمون که ما انبیا از خویش ارثی باقی نمی‌گذاریم، ادعا نمود آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده، متعلق به تمامی مسلمین است.

فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خویش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادی را به عنوان شاهد معرفی نمود که گواهی دهند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خویش فدک را به او بخشیده است و در نتیجه فدک چیزی نبوده که به صورت ارث به او رسیده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه‌ای را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد نمود که همانگونه که قبلاً نیز ذکر شد، حاوی مطالب عمیق در توحید و رسالت و امامت است. در این خطبه که در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد گردیده است، بطلان ادعای ابابکر را ثابت نمود. فاطمه به ابوبکر خطاب نمود که چگونه خلاف کتاب خدا سخن می‌گویی؟! سپس حضرت به شواهدی از آیات قرآن اشاره نمود که در آنها سلیمان، وارث داود ذکر گردیده و یا زکریا از خداوند تقاضای فرزندی را می‌نماید که وارث او و وارث آل یعقوب باشد. از استدلال فاطمه (علیها السلام) به نیکی اثبات می‌گردد بر فرض که فدک در زمان حیات پیامبر به فاطمه (علیها السلام) بخشیده نشده باشد، پس از پیامبر به او به ارث می‌رسد و در این صورت باز هم مالک آن فاطمه است و ادعای اینکه پیامبران از خویش ارث باقی نمی‌گذارند، ادعایی است خلاف حقیقت، و نسبت دادن این کلام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهی سخن بگوید و خداوند نیز بارها در قرآن کریم این امر را تایید نموده و بر آن تاکید کرده است. اما با تمام این وجود، همچنان غصب فدک ادامه یافت و به مالک حقیقی‌اش بازگردانده نشد.

باید توجه داشت صحت ادعای فاطمه (علیها السلام) چنان واضح و روشن بود و استدلالهای او آنچنان متین و استوار بیان گردید که دیگر برای کسی جای شک باقی نمی‌ماند و بسیاری از منکرین در درون خود به وضوح آن را پذیرفته بودند. دلیل این معنا، آنست که عمر خلیفه دوم هنگامی که فتوحات اسلامی گسترش یافت و نیاز دستگاه خلافت به در آمد حاصل از آن بر طرف گردید، فدک را به امیر مؤمنان (علیه السلام) و اولاد فاطمه (علیها السلام) باز گرداند. اما بار دیگر در زمان عثمان فدک غصب گردید.

 

بیماری فاطمه (علیها السلام) و عیادت از او

 سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتی که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد. گاه به زحمت از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رساند و یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود.

در همین ایام بود که روزی زنان مهاجر و انصار که از بیماری او آگاهی یافته بودند، جهت عیادت به دیدارش آمدند. فاطمه (علیها السلام) در این دیدار بار دیگر اعتراض و نارضایتی خویش را از اقدام گروهی که خلافت را به ناحق از آن خویش نموده بودند، اعلام نمود و از آنان و عده‌ای که در مقابل آن سکوت نموده بودند، به علت عدم انجام وظیفه الهی و نادیده گرفتن فرمان نبوی درباره وصایت امام علی (علیه السلام) انتقاد کرد و نسبت به عواقب این اقدام و خروج اسلام از مجرای صحیح خود به آنان هشدار داد. همچنین برکاتی را که در اثر عمل به تکلیف الهی و اطاعت از جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند بر آنان نائل خواهد شد، خاطر نشان نمود.

در چنین روزهایی بود که ابابکر و عمر به عیادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (علیها السلام) از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (علیها السلام) حاضر گشتند. فاطمه (علیها السلام) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که فرموده بود: "هر کس فاطمه را به غصب در آورد من را آزرده و هر که او را راضی نماید مرا راضی نموده"، به آنان یادآوری نمود. ابابکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (علیها السلام)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: "شما من را به غضب آوردید و هرگز من را راضی ننمودید؛ در نزد پیامبر، شکایت شما دو نفر را خواهم نمود."

 

وصیت

 در ایام بیماری، فاطمه (علیها السلام) روزی امام علی (علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به آن حضرت وصیت نمود که پس از وفاتش، فاطمه (علیها السلام) را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفین و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.

 

شهادت

 سرانجام روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (علیها السلام) آب طلب نموده و بوسیله آن بدن مطهر خویش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید؛ چیزی نگذشت که دخت پیامبر، بر اثر حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نموده و به شهادت رسید؛ در حالیکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی نمود.

فاطمه (علیها السلام) در حالی از این دنیا سفر نمود که بنا بر گفته معتبرترین کتب در نزد اهل تسنن و همچنین برترین کتب شیعیان، از ابابکر و عمر خشمگین بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت؛ و طبیعی است که دیگر حتی تأسف ابی‌بکر در هنگام مرگ از تعرض به خانه فاطمه (علیها السلام) سودی نخواهد بخشید.

 

تغسیل و تدفین

 مردم مدینه پس از آگاهی از شهادت فاطمه (علیها السلام)، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشییع و تدفین فاطمه (علیها السلام) بودند؛ اما اعلام شد که تدفین فاطمه (علیها السلام) به تأخیر افتاده است. لذا مردم پراکنده شدند. هنگامی که شب فرا رسید و چشمان مردم به خواب رفت، امام علی (علیه السلام) بنا بر وصیت فاطمه (علیها السلام) و بدور از حضور افراد، به غسل بدن مطهر و رنج دیده همسر خویش پرداخت و سپس او را کفن نمود. هنگامی که از غسل دادن او فارغ شد، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) (در حالی که در زمان شهادت مادر هر دو کودک بودند.) امر فرمود: تا عده‌ای از صحابه راستین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که البته مورد رضایت فاطمه (علیها السلام) بودند، خبر نمایند تا در مراسم تدفین آن بزرگوار شرکت کنند. (و اینان از 7 نفر تجاوز نمی‌کرده‌اند). پس از حضور آنان، امیر مؤمنان بر فاطمه (علیها السلام) نماز گزارد و سپس در میان حزن و اندوه کودکان خردسالش که مخفیانه در فراق مادر جوان خویش گریه می‌نمودند، به تدفین فاطمه (علیها السلام) پرداخت. هنگامی که تدفین فاطمه (علیها السلام) به پایان رسید، رو به سمت مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و گفت:

"سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب من و از دخترت؛ آن دختری که بر تو و در کنار تو آرمیده است و در زمانی اندک به تو ملحق شده. ای رسول خدا، صبر و شکیبایی‌ام از فراق حبیبه‌ات کم شده، خودداریم در فراق او از بین رفت... ما از خداییم و بسوی او باز می‌گردیم... به زودی دخترت، تو را خبر دهد که چه سان امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته..."

امروزه پس از گذشت سالیان متمادی همچنان مزار سرور بانوان جهان مخفی است و کسی از محل آن آگاه نیست. مسلمانان و بخصوص شیعیان در انتظار ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزرگترین منجی الهی و یازدهمین فرزند از نسل فاطمه (علیها السلام) در میان ائمه می‌باشند تا او مزار مخفی شده مادر خویش را بر جهانیان آشکار سازد و به ظلم و بی عدالتی در سراسر گیتی، پایان دهد.

 

سخنان فاطمه

 از فاطمه (علیها السلام) سخنان فراوانی بر جای مانده، که پاره‌ای از آنان مستقیماً از او نقل شده است و به نیکی می‌توان گوشه‌ای از علو مقام و ژرفای علم و معرفت او را در این کلمات دریافت و پاره‌ای دیگر نیز بواسطه او، از وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت گشته است که به نوبه خود بیانگر ارتباط نزدیک او با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمق درک و فهم فاطمه (علیها السلام) می‌باشد. در این مجال، جهت رعایت اختصار تنها به دو مورد از کلماتی که مستقیماً از فاطمه (علیها السلام) نقل شده اشاره می‌نماییم:

1-      قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام): "من اصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله عزوجل الیه افضل مصلحته"

فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: "هر کس عبادت خالص خود را به سوی پروردگار بالا بفرستد، خداوند برترین مصلحت خود را به سوی او می‌فرستد."

2-   قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام) فی قسم من خطبة الفدکیة: "فجعل الله الایمان تطهیراً لکم من الشرک، و الصلوه تنزیها لکم عن الکبر، و الزکاه تزکیه للنفس و نماًء فی الرزق، و الصیام تثبیتاً للإ خلاص، و الحج تشییداً للدین، و العدل تنسیقاً للقلوب، و طاعتنا نظاماً للملة، و اما متنا اماناً من الفرقه، و الجهاد عزا للإسلام، و الصبر معونة علی استیجاب الأجر، و الأمر بالمعروف مصلحة للعامه، و بر الوالدین وقایه من السخط، وصلة الأرحام منماة للعدد، و القصاص حصناً للدماء، و الوفاء بالندر تعریضاً للمغفره، و توفیة المکائیل و الموازین تغییراً للبخس، و النهی عن شرب الخمر تنزیهاً عن الرجس، و اجتناب القذف حجاباً عن اللعنة، و ترک السرقة ایجاباً للعفة، و حرم الله الشرک اخلاصاً له بالربوبیه، فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون و اطیعو الله فیما امرکم به و نهاکم عنه فانه" انما یخشی الله من عباده العلماء."

فاطمه زهرا (علیها السلام) در قسمتی از خطبه فدکیه می‌فرمایند: "پس خداوند ایمان را موجب پاکی شما از شرک، نماز را موجب تنزیه و پاکی شما از (آلودگی) تکبر، زکات را باعث تزکیه و طهارت روح و روان و رشد و فزونی در روزی، روزه را موجب پایداری اخلاص، حج را باعث استواری دین، دادگری و عدل را موجب انسجام و تقویت دلها، اطاعت و پیروی از ما را باعث نظم و آسایش ملت، رهبری و پیشوایی ما را موجب امان از جدایی و تفرقه، جهاد را موجب عزت و شکوه اسلام، صبر و پایداری را کمکی بر استحقاق و شایستگی پاداش، امر به معروف را به مصلحت عامه مردم، نیکی به پدر و مادر را سپری از خشم پروردگار، پیوند و پیوستگی با ارحام و خویشاوندان را موجب کثرت جمعیت، قصاص را موجب جلوگیری از خونریزیها، وفا به نذر را موجب قرار گرفتن در معرض آمرزش، پرهیز از کم فروشی را موجب عدم زیان و ورشکستگی، نهی از آشامیدن شراب را به خاطر پاک بودن از پلیدی، دوری جستن از قذف (تهمت ناروای جنسی) را انگیزه‌ای برای جلوگیری از لعن و نفرین، پرهیز از دزدی را موجب حفظ عفت و پاکدامنی قرار داد و خداوند شرک ورزیدن نسبت به خود را از آن جهت حرام فرمود که بندگان در بندگی خود نسبت به ربوبیت او اخلاص پیشه کنند، پس "از خداوند بدان گونه که شایسته است پرهیز داشته باشید و تقوا پیشه کنید و جز درحال مسلمانی از دنیا نروید." و خدا را در آنچه که شما را بدان امر می‌کند و آنچه که نهی می‌کند فرمان برداری کنید. زیرا "تنها بندگان دانا از خداوند خوف و ترس دارند."

 

زیارت حضرت زهرا (س)

 

یا ممتحنة امتحنک اللَّه الذى خلقک قبل ان یخلقک، فوجدک لما امتحنک صابرة، و زعمنا انَّا لک اولیاء و مصدِّقون، و صابرون لکلِّ ما اتانا به ابوک صلى اللَّه علیه و اله، و اتى به وصیُّه، فانَّا نسئلک ان کنَّا صدَّقناک، الا الحقتنا بتصدیقنا لهما، لنبشر انفسنا بانَّا قد طهرنا بولایتک. و مستحب است نیز آنکه بگوید: السَّلام علیک یا بنت رسول‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت نبى‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت حبیب‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت خلیل‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت صفى‏اللَّه، السَّلام علیک یا یا بنت امین‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت خیر خلق‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت افضل انبیاء اللَّه و رسله و ملائکته، السَّلام علیک یا بنت خیر البریة، السَّلام علیک یا سیدة نساء العالمین من الاولین والاخرین، السَّلام علیک یا زوجة ولى اللَّه و خیر الخلق بعد رسول‏اللَّه، السَّلام علیک یا امَّ الحسن والحسین سیدى شباب اهل‏الجنة، السَّلام علیک ایَّتها الصدیقة الشَّهیدة السَّلام علیک ایتها الرَّضیة المرضیَّة، السَّلام علیک ایتها الفاضلة الزکیة، السَّلام علیک ایتها الحوراء الانسیَّة، السَّلام علیک ایتها التَّقِیَّةُ النَّقِیَّة، السَّلام علیک ایَّتها المحدَّثة العلیمة السَّلام علیک ایتها المظلومة المغصوبة، السَّلام علیک ایَّتها المضطهدة المقهورة، السَّلام علیک یا فاطمة بنت رسول‏اللَّه و رحمة اللَّه و برکاته، صلى اللَّه علیک و على روحک و بدنک اشهد انک مضیت على بینة من ربک، و ان من سرک فقد سر رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و اله، و من جفاک فقد جفا رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و اله، و من اذاک فقد اذى رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و اله، و من وصلک فقد وصل رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و اله، و من قطعت فقد قطع رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و اله، لانک بضعة منه و روحه الذى بین جنبیه، کما قال صلى اللَّه علیه و اله، اشهد اللَّه و رسله و ملائکته انى راض عمن رضیت عنه، ساخط على من سخطت علیه، متبرء ممن تبرئت منه، موال لمن والیت، معاد لمن عادیت، مبغض لمن ابغضت، محب لمن احببت، و کفى باللَّه شهیدا و حسیبا و جازیا و مثیبا. پس صلوات مى‏فرستى بر حضرت رسول و ائمه اطهار علیهم‏السلام. مؤلف گوید: که ما در روز سوم جمادى الآخرة زیارتى دیگر براى حضرت فاطمه صلوات‏اللَّه‏علیها نقل کردیم و علماء نیز زیارت مبسوطى براى آن مظلومه نقل کرده‏اند و آن مثل همین زیارت است که از شیخ نقل کردیم اول آن: (السَّلام علیک یا بنت رسول‏اللَّه) است تا (اشهد اللَّه و رسله و ملائکته) که از اینجا به بعد به این نحو است: اشهد اللَّه و ملائکته انى ولى لمن والاک، و عدو لمن عاداک، و حرب لمن حاربک، انا یا مولاتى بک و بابیک و بعلک، و الائمة من ولدک موقن، و بولایتهم مؤمن، و لطاعتهم ملتزم، اشهد ان الدین دینهم، والحکم حکمهم، و هم قد بلغوا عن اللَّه عزَّ و جلَّ، و دعوا الى سبیل‏اللَّه بالحکمة والموعظة الحسنة، لا تاخذهم فى اللَّه لومة لائم، و صلوات اللَّه علیک و على ابیک و بعلک، و ذریتک الائمة الطاهرین، اللهم صل على محمد و اهل بیته، و صل على البتول الطاهرة، الصدیقة المعصومة، التقیة النقیة، الرضیة المرضیة، الزکیة الرشیدة، المظلومة المقهورة، المغصوبة حقها، الممنوعة ارثها، المکسورة ضلعها، المظلوم بعلها، المقتول ولدها، فاطمة بنت رسولک و بضعة لحمه، و صمیم قلبه، و فلذة کبده، و النخبة منک له، والتحفة خصصت بها وصیه، و حبیبة المصطفى، و قرینة المرتضى، و سیدة النساء، و مبشرة الاولیاء، حلیفة الورع والزهد، و تفاحة الفردوس، والخلد التى شرفت مولدها بنساء الجنة، و سللت منها انوار الائمة، و ارخیت دونها حجاب النبوة، اللهم صل علیها صلوة تزید فى محلها عندک و شرفها لدیک، و منزلتها من رضاک، و بلغها منا تحیة و سلاما، و اتنا من لدنک فى حبها فضلا و احسانا، و رحمة و غفرانا انک ذوالعفو الکریم.

مؤلف گوید: که شیخ در تذهیب فرمود: که آنچه روایت شده در فضل زیارت آن معظمه بیشتر است از آنکه احصاء شود. و علامه مجلسى از مصباح‏الانوار نقل کرده که از حضرت فاطمه صلوات ‏اللَّه‏ علیها روایت شده که فرمود: پدرم با من فرمود: که هر که بر تو صلوات بفرستد بیامرزد حق تعالى او را و محلق سازد

 

یا ممتحنة امتحنک اللَّه الذى خلقک قبل ان یخلقک، فوجدک لما امتحنک صابرة، و زعمنا انَّا لک اولیاء و مصدِّقون، و صابرون لکلِّ ما اتانا به ابوک صلى اللَّه علیه و اله، و اتى به وصیُّه، فانَّا نسئلک ان کنَّا صدَّقناک، الا الحقتنا بتصدیقنا لهما، لنبشر انفسنا بانَّا قد طهرنا بولایتک. و مستحب است نیز آنکه بگوید: السَّلام علیک یا بنت رسول‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت نبى‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت حبیب‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت خلیل‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت صفى‏اللَّه، السَّلام علیک یا یا بنت امین‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت خیر خلق‏اللَّه، السَّلام علیک یا بنت افضل انبیاء اللَّه و رسله و ملائکته، السَّلام علیک یا بنت خیر البریة، السَّلام علیک یا سیدة نساء العالمین من الاولین والاخرین، السَّلام علیک یا زوجة ولى اللَّه و خیر الخلق بعد رسول‏اللَّه، السَّلام علیک یا امَّ الحسن والحسین سیدى شباب اهل‏الجنة، السَّلام علیک ایَّتها الصدیقة الشَّهیدة السَّلام علیک ایتها الرَّضیة المرضیَّة، السَّلام علیک ایتها الفاضلة الزکیة، السَّلام علیک ایتها الحوراء الانسیَّة، السَّلام علیک ایتها التَّقِیَّةُ النَّقِیَّة، السَّلام علیک ایَّتها المحدَّثة العلیمة السَّلام علیک ایتها المظلومة المغصوبة، السَّلام علیک ایَّتها المضطهدة المقهورة، السَّلام علیک یا فاطمة بنت رسول‏اللَّه و رحمة اللَّه و برکاته، صلى اللَّه علیک و على روحک و بدنک اشهد انک مضیت على بینة من ربک، و ان من سرک فقد سر رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و اله، و من جفاک فقد جفا رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و اله، و من اذاک فقد اذى رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و اله، و من وصلک فقد وصل رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و اله، و من قطعت فقد قطع رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و اله، لانک بضعة منه و روحه الذى بین جنبیه، کما قال صلى اللَّه علیه و اله، اشهد اللَّه و رسله و ملائکته انى راض عمن رضیت عنه، ساخط على من سخطت علیه، متبرء ممن تبرئت منه، موال لمن والیت، معاد لمن عادیت، مبغض لمن ابغضت، محب لمن احببت، و کفى باللَّه شهیدا و حسیبا و جازیا و مثیبا. پس صلوات مى‏فرستى بر حضرت رسول و ائمه اطهار علیهم‏السلام. مؤلف گوید: که ما در روز سوم جمادى الآخرة زیارتى دیگر براى حضرت فاطمه صلوات‏اللَّه‏علیها نقل کردیم و علماء نیز زیارت مبسوطى براى آن مظلومه نقل کرده‏اند و آن مثل همین زیارت است که از شیخ نقل کردیم اول آن: (السَّلام علیک یا بنت رسول‏اللَّه) است تا (اشهد اللَّه و رسله و ملائکته) که از اینجا به بعد به این نحو است: اشهد اللَّه و ملائکته انى ولى لمن والاک، و عدو لمن عاداک، و حرب لمن حاربک، انا یا مولاتى بک و بابیک و بعلک، و الائمة من ولدک موقن، و بولایتهم مؤمن، و لطاعتهم ملتزم، اشهد ان الدین دینهم، والحکم حکمهم، و هم قد بلغوا عن اللَّه عزَّ و جلَّ، و دعوا الى سبیل‏اللَّه بالحکمة والموعظة الحسنة، لا تاخذهم فى اللَّه لومة لائم، و صلوات اللَّه علیک و على ابیک و بعلک، و ذریتک الائمة الطاهرین، اللهم صل على محمد و اهل بیته، و صل على البتول الطاهرة، الصدیقة المعصومة، التقیة النقیة، الرضیة المرضیة، الزکیة الرشیدة، المظلومة المقهورة، المغصوبة حقها، الممنوعة ارثها، المکسورة ضلعها، المظلوم بعلها، المقتول ولدها، فاطمة بنت رسولک و بضعة لحمه، و صمیم قلبه، و فلذة کبده، و النخبة منک له، والتحفة خصصت بها وصیه، و حبیبة المصطفى، و قرینة المرتضى، و سیدة النساء، و مبشرة الاولیاء، حلیفة الورع والزهد، و تفاحة الفردوس، والخلد التى شرفت مولدها بنساء الجنة، و سللت منها انوار الائمة، و ارخیت دونها حجاب النبوة، اللهم صل علیها صلوة تزید فى محلها عندک و شرفها لدیک، و منزلتها من رضاک، و بلغها منا تحیة و سلاما، و اتنا من لدنک فى حبها فضلا و احسانا، و رحمة و غفرانا انک ذوالعفو الکریم. مؤلف گوید: که شیخ در تذهیب فرمود: که آنچه روایت شده در فضل زیارت آن معظمه بیشتر است از آنکه احصاء شود. و علامه مجلسى از مصباح‏الانوار نقل کرده که از حضرت فاطمه صلوات‏اللَّه‏علیها روایت شده که فرمود: پدرم با من فرمود: که هر که بر تو صلوات بفرستد بیامرزد حق تعالى او را و محلق سازد

 

برگرفته از سایت رشد و کمپین وبلاگ نویسی درباره ی حضرت زهرا (س)

www.roshd.org  www.shahideh.com

25 ذي‌الحجه (روز نزول سوره هل أتى)

روز بيست و پنجم ماه ذى الحجّه، روزى است كه سوره «هل اتى» در آن روز نازل شد
در شأن نزول اين سوره جمع زيادى از علماى شيعه و سنّى نقل كرده اند كه امام حسن و امام حسين(عليهما السلام)بيمار شدند و پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عيادتشان آمد و به على(عليه السلام) فرمود: چه خوب است براى شفاى آنان نذرى كنى.
روز بيست و پنجم ماه ذى الحجّه، روزى است كه سوره «هل اتى» در آن روز نازل شد
در شأن نزول اين سوره جمع زيادى از علماى شيعه و سنّى نقل كرده اند كه امام حسن و امام حسين(عليهما السلام)بيمار شدند و پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عيادتشان آمد و به على(عليه السلام) فرمود: چه خوب است براى شفاى آنان نذرى كنى.
حضرت على(عليه السلام) و حضرت فاطمه(عليها السلام) و فضّه براى شفاى آنان سه روز روزه نذر كردند.
وقتى كه حسنين(عليهما السلام) شفا يافتند، آنان براى اداى نذر روزه گرفتند - و مطابق برخى از روايات حسنين(عليهما السلام) نيز روزه گرفتند ـ در حالى كه از نظر موادّ غذايى در زحمت بودند. به هنگام افطار كه مقدارى نان را براى افطار آماده كرده بودند، صداى مسكينى را شنيدند كه تقاضاى كمك داشت. على(عليه السلام) و فاطمه(عليها السلام) و فضّه و حسن و حسين(عليهما السلام) نان خود را به آن مسكين دادند و خود در آن شب جز آب ننوشيدند.
غروب فردا نيز به هنگام افطار يتيمى اظهار نياز كرد و بار ديگر جريان شب گذشته تكرار شد و آنان با مقدارى آب افطار كردند.
روز سوم نيز به هنگام غروب اسيرى به در خانه آنان آمد و آن خانواده كرامت و بزرگوارى و ايثار، از سهم نان خود گذشتند و آن را به اسير دادند.
فردا على(عليه السلام) دست حسن و حسين را گرفت و خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد، چشم پيامبر به بچّه ها افتاد كه از شدّت گرسنگى مى لرزيدند; علّت را جويا شد و على(عليه السلام) ماجرا را تعريف كرد. پيامبر(صلى الله عليه وآله)ناراحت شد و با هم به منزل حضرت زهرا(عليها السلام) آمدند، در اين حال جبرئيل فرود آمد و سوره هل أتى (انسان) را از جانب خداوند آورد. در اين سوره از ايثار توأم با اخلاص اهل بيت(عليهم السلام) به عظمت و بزرگى زياد ياد شده است


براى اين روز اعمالى ذكر شده است:


مرحوم «سيّد بن طاووس» از «شيخ مفيد» نقل مى كند كه مستحب است در چنين روزى روزه بگيرند، زيرا در چنين روزى خداوند فضيلت و برترى اهل بيت رسول خدا را آشكار ساخت
در شب بيست و پنجم و روز بيست و پنجم براى تأسّى به آن بزرگواران انفاق و اطعام و صدقه دادن به فقرا مناسب است
مناسب است در اين روز غسل زيارت انجام دهند و ائمّه(عليهم السلام) را زيارت كنند مخصوصاً خواندن زيارت جامعه در اين روز مناسب است.

منابع:

1. همان مدرك، صفحه 770 و اقبال صفحه 529.
2. براى آگاهى بيشتر و تفسير آيات موردنظر به تفسير نمونه، جلد 25، صفحه 343 به بعد (ذيل تفسير سوره انسان) مراجعه كنيد.
3. اقبال، صفحه 529.
4. همان مدرك.
5. زادالمعاد، صفحه 368.

کمپین رهروان غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کمپین رهروان غدیر

 

 

لیست بعضی از مطالب

استدلال به آیه مباهله.docx

اهمیت واقعه مباهله.docx

داستان تفسیری مباهله.docx

مقالات مباهله.rar

http://bandinternety.persiangig.com/gadir/mobahele/

 

کمپین رهروان غدیر

 

فضائل اهل بیت(علیهم السلام) در آیه مباهله

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کمپین رهروان غدیر

 

فضائل اهل بیت(علیهم السلام) در آیه مباهله

سؤال: در آیه مباهله چه فضائلى براى اهل بیت(علیهم السلام) نهفته است؟

جواب: در آیه مباهله و روایات مربوط به آن، فضایلى براى اهل بیت(علیهم السلام) نهفته است،که ما به برخى از آن ها اشاره مى کنیم:

الف) آیه مباهله دلالت دارد بر این که اهل بیت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) محبوب ترین افراد نزد اویند. و لذا بیضاوى در تفسیر آیه که فرمود: «فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را بیاورید» گفته است: «یعنى هرکدام از ما و از شما خود و عزیزترین اهلش را بیاورد.»(1)

ب) این که پیامبر(صلى الله علیه وآله) این افراد را براى مباهله که موضع حسّاسى است و احتیاج به دعا دارد آورد، خود دلالت بر افضلیت آن ها بر دیگران دارد.

ج) پیامبر(صلى الله علیه وآله) به اهل بیتش فرمود: «إذا أنا دعوت فأمّنوا» هر گاه من دعا کردم شما آمین بگویید.

اسقف آن ها گفت: من در سیماى آنان چنین مى بینم که اگر آنان از خدا بخواهند که کوهى از کوه ها از جا کنده شود، خداوند چنین خواهد کرد، لذا با آن ها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد، و تا روز قیامت هیچ نصرانى در روى زمین باقى نخواهد ماند.(2) از این جا استفاده مى شود که حتى نصارا نیز پى به فضیلت آن بزرگواران برده بودند.

د) در این آیه خداوند امام على(علیه السلام) را نفس و جان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) معرفى کرده است(3) و این بلندترین تعبیرى است که مى توان در شأن آن حضرت(علیه السلام) آورد.

پی نوشتها:

1 ـ تفسیر بیضاوى با حاشیه شهاب، ج 2، ص 32.

2 ـ زمخشرى، کشاف، ج 1، ص 369 ; تفسیر مراغى، ج 2، ص 157.

3 ـ ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 3، ص 90، ح 1131.

کمپین رهروان غدیر

 

دوازده درس از مباهله

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کمپین رهروان غدیر

 

دوازده درس از مباهله

درس‌هایی که از واقعه مباهله می‌گیریم:

1. از آن‌جا که مباهله، به‌عنوان آخرین حربه پیامبر، پس از اثر نکردن منطق و استدلال مورد استفاده قرار گرفته، بنابراین منظور آن ظاهر شدن اثر خارجی نفرین است؛ نه یک نفرین ساده بی‌اثر.

2. پیشنهاد مباهله را کسی می‌دهد که بر حقانیت خود پافشاری داشته باشد و در این واقعه، پیامبر بود که مباهله را طرح کرد.

3. آیه مباهله، مقام نبوت و رسالت پیامبر را هم به روشنی اثبات می‌کند؛ زیرا کسانی که حاضر نشدند با او مباهله کنند، یقین کردند که او فرستاده خداست.

4. مباهله، روشنگر این است که حضرت عیسی علیه‌السلام، رسول و پیامبر خداست؛ نه فرزند خدا؛ عابد است و نه معبود؛ مخلوق است و نه خالق.

5. زن و مرد، در مسئله دین و دیانت دوشادوش همدیگر هستند (ابناءنا، نساءنا و انفسنا در آیه مباهله اشاره به این مسئله دارد).

6. در دعا کردن آنچه مهم است، انگیزه‌ها و شخصیت‌هاست؛ نه تعداد (گروه مباهله‌کننده پنج نفر بیش‌تر نبودند).

7. علی بن ابی‌طالب، جانِ رسول خداست. (انفسنا)

8. استدلال منطقی آوردن، اولین راه برای بحث با دیگران است.

9. آخرین برگ برنده مؤمن واقعی، دعاست.

10. استدلال را باید پاسخ داد؛ ولی مجادله و لجاجت را باید سرکوب کرد.

11. اگر شما محکم بایستید، دشمن به دلیل باطل بودنش، عقب‌نشینی می‌کند.

12. قوام و اساس دین اسلام به خاطر همین پنج نفر است؛ وگرنه پیامبر می‌توانست شخصاً نفرین کند و اهل بیتش را با خودش نیاورد. ولی این قضیه نشان داد که اهل بیت پیامبر، هم‌گام و همراه او برای رسیدن به حق هستند و همواره آماده استقبال از مرگ‌اند.

کمپین رهروان غدیر

 

 

 

کمپین رهروان غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کمپین رهروان غدیر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما بزرگواران

این سری مقالات در مورد اثبات شان نزول آیه مباهله در مورد اهل بیت و احیای عید بزرگی مثل مباهله است

شما دوست عزیز می توانید هر یک از این مجموعه مقالات را که دوست دارید در وبلاگهای خودتان قرار دهید. پس از قرار دادن مقالات در وبلاگها و وب سایت های خود به ما خبر دهید

Qadirnet.com

Shia-sonni.com

Baralichegozasht86@yahoo.com

با تشکر فراوان

کمپین رهروان غدیر

 

بیشتر در مورد آیه مباهله بدانیم!

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کمپین رهروان غدیر

 

بیشتر در مورد آیه مباهله بدانیم!

بررسی کلمه مباهله:

مباهله در اصل از ریشه ی «بهل» به معنای رها کردن و قید و بند را از چیزی برداشتن است. از این رو، هنگامی که حیوانی را به حال خود واگذارند. و پستان آن را در کیسه قرار ندهند تا نوزادش بتواند به آزادی شیر بنوشد به آن «باهل» می گویند. و «ابتهال» در دعا، به معنای تضرع و واگذار کردن کار خود به خداست.

بنابراین، اگر در مواردی «مباهله» را به معنای «هلاکت، لعن و دوری از خدا» گرفته اند، به خاطر آن است که رها کردن و واگذار کردن بنده به حال خود، هلاکت و لعنت و دوری از درگاه خدا را به دنبال دارد.

این بود معنای «مباهله» از نظر ریشه ی لغوی، اما مفهوم آن در آیه ی مورد بحث نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است؛ یعنی افرادی که درباره ی یک مسأله ی مهم مذهبی اختلاف نظر دارند، در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع کنند و از او بخواهند که طرف مقابل را که دروغگو است، رسوا ساخته و به سزای اعمال خود برساند

آیه مباهله چیست؟

سوره آل عمران، آیه 61: فمن حآجَّکَ مِن بَعْدِ ما جآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَ أبْناءَکُمْ وَ نِسآءَنا وَ نِسآءَکُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَتَ اللّهِ عَلىَ الْکاذِبینَ «هر گاه بعد از علم و دانشى که(درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را; ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود; آنگاه مباهله کنیم; و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم»

خلاصه داستان مباهله:

در روایات اسلامی وارد شده است: هنگامی که پای مباهله به میدان آمد، نمایندگان مسیحیان «نجران» از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مهلت خواستند تا در این باره بیندیشند و با بزرگان خود به شور بنشینند. سرانجام نتیجه ی مشورت آن ها که از یک نکته ی روان شناسی سرچشمه می گرفت، این بود که به افراد خود دستور دادند اگر دیدید محمد صلی الله علیه و آله و سلم با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله می آید، نترسید و با او مباهله کنید؛ زیرا معلوم است حقیقتی در کار او نیست و از این رو؛ به جار و جنجال متوسل شده است؛ ولی اگر دیدید با افراد محدود و به همراه نزدیکان و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانید که او پیامبر خدا است و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است.

بر این اساس، آن ها طبق قرار قبلی به میعادگاه رفتند، ولی ناگاه دیدند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که فرزندانش حسین علیه السلما را در آغوش دارد و دست حسن علیه السلام را دست گرفته، و علی و فاطمه علیهما السلام نیز همراه او هستند، رو به سوی میعادگاه روان است. و در این حال، به آنان سفارش می کند که هر گاه من دعا کردم شما «آمین» بگویید. مسیحیان هنگامی که این صحنه را مشاهده کردند، سخت به وحشت افتاده و از اقدام به مباهله خودداری کردند، لذا حاضر به مصالحه شده و به شرایط ذمه (عدم تظاهر به خوردن گوشت خوک و شرابخواری، زنا و ازدواج با زنانی که ازدواج کردن با آن ها در اسلام حرام است) تن در دادند

مباهله در روایات و تفاسیر اهل سنت:

علماى اهل سنت شأن نزول آیه مباهله رابه طریق مختلف در کتب روایى و تفسیرى خود نقل کرده اند که در اینجا به برخى از سندهاى صحیح آن اشاره مى کنیم:

مسلم نقل کرده که معاویة بن ابى سفیان، سعد بن ابى وقاص را خواست و گفت: چه چیز تو را مانع شده که ابو تراب را سبّ نکنى؟ گفت: سه فضیلت را رسول خدا(صلى الله علیه وآله) درباره علىّ(علیه السلام) بیان داشته که با وجود آن ها هرگز على(علیه السلام) را سبّ نخواهم کرد، واگر یکى از آن ها براى من بود از شترهاى گران قیمت نزد من ارزشمندتر بود... یکى آنکه هنگامى این آیه نازل شد: ( فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ) رسول خدا(صلى الله علیه وآله) علىّ و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) را خواست و عرض کرد: «بار خدایا! اینان اهل من هستند»

برخی از منابع شان نزول آیه مباهله در کتب اهل سنت:

ولما نزلت هذه الآية فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم عليا وفاطمة وحسنا وحسينا فقال اللهم هؤلاء أهلي

صحيح مسلم - مسلم النيسابوري - ج 7 - ص 120 121- دار الفكر

سنن الترمذي - الترمذي - ج 4 - ص 293 294- دار الفكر

نظم درر السمطين - الزرندي الحنفي - ص 108

معرفة علوم الحديث - الحاكم النيسابوري - ص 50- منشورات دار الآفاق الحديث

عمدة القاري - العيني - ج 18 - ص 27- دار إحياء التراث العربي

فتح القدير - الشوكاني - ج 1 - ص 348- عالم الكتب

شواهد التنزيل الحاكم الحسكاني ج 1 ص 160- مجمع إحياء الثقافة الإسلامية

تفسير ابن كثير ابن كثير ج 1 ص 379- دار المعرفة

الدر المنثور جلال الدين السيوطي ج 2 ص 39- دار المعرفة

إمتاع الأسماع المقريزي ج 6 پاورقى ص 6- دار الكتب العلمية

الفصول المهمة في معرفة الأئمة ابن الصباغ ج 1 پاورقى ص 114- دار الحديث

تفسير القرطبي القرطبي ج 4 ص 104- مؤسسة التاريخ العربي

تاريخ الإسلام الذهبي ج 3 ص 627- دار الكتاب العربي

مطالب السؤول في مناقب آل الرسول (ع) محمد بن طلحة الشافعي ص 38

مسند احمد - الإمام احمد بن حنبل - ج 1 - ص 185- دار صادر

تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 - ص 16- دار الفكر

المناقب - الموفق الخوارزمي - ص 108- مؤسسة النشر الإسلامي

ينابيع المودة لذوي القربى - القندوزي - ج 1 - ص 136- دار الأسوة

المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 - ص 150

السنن الكبرى - البيهقي - ج 7 - ص 63- دار الفكر

حال از شما مخاطب گرامی یک سوال دارم؟

ثابت شد علی بن ابیطالب نفس پیامبر است. حال اگر کسی به این نفس پیامبر فحاشی کند. حکمش چیست؟

چرا نفس پیامبر باید بعد پیامبر و همسر بزرگوارش فاطمه بنت محمد در بین مردم جایگاهی نداشته باشد؟

علمای بزرگ اهل سنت از قبیل بخاری در صحیح بخاری چنین نگاشته اند که بعد از علی بن ابیطالب در زمان حیات فاطمه بنت محمد در بین مردم مقامی داشت اما بعد از اینکه از فاطمه از دنیا رفت دیگری مقامی بین مردم نداشت.

اینم متن روایت:

وکان لعلی من الناس وجه حیاه فاطمه، فلما توفیت استنکر علی وجوه الناس

و کان لعلی من الناس وجه حیاه فاطمه ——-مردم، توجهی، مادامی که فاطمه زنده بود، به علی داشتند.

فلما تووفیت، استنکر علی وحوه الناس ——–وقتی فاطمه در گذشت، مردم از علی روی برگردان شدند. ((علی از چشم مردم افتاد))

صحيح البخاري البخاري ج 5 ص 83- دارالفکر

صحيح مسلم مسلم النيسابوري ج 5 ص 154- دارالفکر

مگر این اصحاب و مردم نشنیده بودند روایات در شان علی بن ابیطالب را؟

مگر نشنیده بودند که علی نفس پیامبر است؟

تفسير ابن كثير ابن كثير ج 1 ص 379- دارالمعرفه

مگر نشنیده بودند که حب علی بن ابیطالب دلیل بر حلال زادگی هست؟

تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر ج 42 ص 287- دارالفکر

مگر نشنیده بودند که پیامبر علی را کسی معرفی کرد که خدا و رسولش را دوست دارد و آنها نیز او را دوست دارند؟

صحيح البخاري البخاري ج 4 ص 5- دارالفکر

صحيح مسلم مسلم النيسابوري ج 5 ص 195- دارالفکر

و صدها روایات دیگر در شان علی بن ابیطالب در کلام حضرت رسول.

چرا چنین کردند؟

کمپین رهروان غدیر

 

آیه مباهله و فرزندان رسول خدا(صلى الله علیه وآله)

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کمپین رهروان غدیر

 

آیه مباهله و فرزندان رسول خدا(صلى الله علیه وآله)

سؤال: آیا با توجه به آیه مباهله مى توان اثبات نمود که امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) دو فرزند رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هستند؟

جواب: خداوند متعال مى فرماید: (فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَکُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَکُمْ)(1)[ بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت مى کنیم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خویش را دعوت مى نماییم، شما هم زنان خود را»] ؟!

این آیه به صراحت مى گوید : امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) دو فرزند پیامبر اقدس(صلى الله علیه وآله) هستند .

رازى در تفسیر خود(2) مى نویسد :

آیه مباهله دلالت مى کند بر اینکه حسن و حسین دو فرزند رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هستند; زیرا آن حضرت وعده داد ، فرزندانش را [براى مباهله] بخواند، و حسن و حسین را آورد، پس این دو فرزندان او هستند. و یکى از مواردى که این مطلب [نوه دخترى فرزند انسان محسوب مى شود] را تأکید مى کند سخن خداوند در سوره أنعام است: (وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیَْمانَ) تا آنجا که خداوند مى فرماید: (وَیَحْیَى وَعِیسَى)(3) ; زیرا معلوم است که نسبت عیسى به ابراهیم به وسیله مادر است; پس ثابت شد که گاهى نوه دخترى، فرزند نامیده مى شود; والله اعلم.

و شاهد بر این لغتِ قرآن مجید و اینکه نوه دخترى حقیقتاً فرزندِ پدرِ دختر است ، این سخنان است که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده:

1 ـ «أخبرنی جبریل : أنّ ابنی هذا ـ یعنی الحسین ـ یُقتل» [جبرئیل به من خبر داد که این فرزندم ـ یعنى حسین ـ کشته مى شود] . و در روایتى دیگر آمده است : «إنّ اُمّتی ستقتل ابنی هذا»(4) [ اُمّت من این فرزندم را مى کشند] .

2 ـ درباره امام حسن(علیه السلام) فرمودند: «ابنی هذا سیّد»(5) [ا ین فرزندم آقا و سرور است] .

3 ـ به على(علیه السلام) فرمودند : «أنت أخی وأبو وُلدی»(6) [تو برادر و پدر فرزندانم هستى] .

4 ـ و سخن او(صلى الله علیه وآله) : «المهدیّ من ولدی وجهه کالکوکب الدرّیّ»(7) [مهدى از فرزندان من است و صورتش مانند ستاره درخشان است] .

5 ـ و سخن او(صلى الله علیه وآله) : «هذان ابنای من أحبّهما فقد أحبّنی»(8) [ این دو ـ یعنى حسن و حسین ـ دو فرزند من هستند ، هرکس آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته است] .

6 ـ و به على(علیه السلام) فرمود : «أیّ شیء سمّیتَ إبنی؟ قال : ما کنتُ لأسبقک بذلک . فقال : وما أنا السابق ربّی فهبط جبریل ، فقال : یا محمّد! إنّ ربّک یقرئک السلام ویقول لک : علیّ منک بمنزلة هارون من موسى لکن لا نبیّ بعدک ، فسمّ ابنک هذا باسم ولد هارون»(9) [فرزندم را چه نام نهادى؟ گفت : من در این کار بر شما سبقت نمى گیرم. سپس پیامبر فرمود: من هم از پروردگارم سبقت نمى گیرم; پس جبرئیل فرود آمد و گفت: اى محمّد! پروردگارت سلام مى رساند و مى گوید : على نسبت به تو مانند هارون نسبت به موسى است ، امّا پیامبرى بعد از تو نیست پس این فرزندت را به اسم فرزند هارون نامگذارى کن] .

7 ـ و سخن امام حسن(علیه السلام) به ابوبکر وقتى بر منبر جدّش بود : «إنزل عن مجلس أبی» [ از جایگاه پدرم پایین بیا] . ابوبکر گفت : «صدقت إنّه مجلس أبیک» [راست گفتى اینجا جایگاه پدرت است] .

و در روایتى آمده است : «إنزل عن منبر أبی»(10) [ از منبر پدرم پایین بیا] . و ابوبکر گفت: «منبر أبیک لا منبر أبی» [ این منبر پدرت است نه منبر پدر من] .

8 ـ و سخن امام حسین(علیه السلام) به عمر : «إنزل عن منبر أبی» [ از منبر پدرم پایین بیا] . پس عمر گفت: «منبر أبیک لا منبر أبی مَنْ أمرک بهذا؟!»(11) [ این منبر پدرت است نه منبر پدر من ، چه کسى به تو امر کرده که چنین بگویى؟!] .

واینها همه شاهدند بر اینکه حسنین(علیهما السلام)، فرزند رسول خدا(علیه السلام) محسوب مى شوند; و با وجود این شواهد از قرآن و روایات چه چیز به برخى جرأت داده که آل اللّه را از فرزندى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)خارج کنند؟!.(12)

پی نوشتها:

1 ـ آل عمران : 61 .

2 ـ التفسیر الکبیر 2 : 488 [8/81] ; و نیز مراجعه شود: الجامع لأحکام القرآن ، قرطبى 4 : 104 ; و 7 : 31 [4/67 ; و 7/22 ـ 23] .

3 ـ أنعام : 84 و 85 .

4 ـ [ترجمة الإمام الحسین(علیه السلام) از طبقات ابن سعد ، که چاپ نشده است : 44 ، ح 268] ; المستدرک على الصحیحین 3 : 177 [3/194 ، ح 4818] ; أعلام النبوّة، ماوردى : 83 [ص 137] ; الصواعق المحرقة : 115 [ص 192] .

5 ـ المستدرک على الصحیحین 3 : 175 [3/191 ، ح 4809] ; أعلام النبوّة ، ماوردى : 83 [ص 137] ; تفسیر ابن کثیر 2: 155 .

6 ـ ذخائر العقبى : 66 .

7 ـ ذخائر العقبى: 136 .

8 ـ المستدرک على الصحیحین 3 : 166 [3/181 ، ح 4776] ; تاریخ مدینة دمشق 4 : 204 [13/199 ، شماره 1383 ; و در مختصر تاریخ دمشق 7/12] ; کنز العمّال 6 : 221 [12/120] ، ح 34286 .

9 ـ ذخائر العقبى : 120 .

10 ـ الریاض النضرة 1 : 139 [1/175]; شرح نهج البلاغة 2 : 17 [6/42، خطبه 66]; الصواعق المحرقة : 108 [ص 177]; تاریخ الخفاء ، سیوطى : 54 [ص 75] ; کنز العمّال 3 : 132 [5/616، ح 14084 و 14085] .

11 ـ تاریخ مدینة دمشق 4 : 321 [14/175 ، شماره 1566 ; و در مختصر تاریخ دمشق 7/127] .

12 ـ شفیعى شاهرودى، گزیده اى جامع از الغدیر، ص 624.

کمپین رهروان غدیر

 

آیه مباهله

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کمپین رهروان غدیر

 

آیه مباهله

در ابتدا لازم است به نكاتی اشاره شود:

1ـ معنای لغوی مباهله: در اصل از ماده «بهل» بر وزن «اهل» به معنای رها كردن است. به همین جهت هنگامی كه حیوان را، به حال خود واگذارند، و پستان آن را برای جلوگیری از نوشیدن نوزادش در كیسه قرار ندهند به آن حیوان «باهل» می‌گویند و «ابتهال» در دعا به معنای تضرع و واگذاری كار بر خدا است و گاه این واژه را به معنای «هلاكت و لعن و دوری از خدا» معنی كرده‌اند، آن نیز به خاطر رها كردن و واگذار نمودن بنده به جای خویش و خروج از سایه لطف خدا است[1].

2ـ حقیقت مباهله: مباهله به معنی نفرین كردن دو نفر به همدیگر است، به این ترتیب كه وقتی استدلالات منطقی در مسئله دینی سودی نداشت، در یك جا جمع می‌شوند، و به درگاه خدا تضرع و از او می‌خواهند كه دروغگو را رسوا سازد و مجازات كند.[2]

3ـ ترجمه آیه مباهله: «هر گاه بعد از علم و دانش كه درباره مسیح به تو رسیده، كسانی با تو به بحث و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت می‌كنیم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را فرا می‌خوانیم شما هم، زنان خویش را، ما از نفوس خویش دعوت می‌كنیم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله می‌كنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می‌دهیم.»[3]

بعد از این مقدمه، به این مطلب اشاره می شود كه مباهله چه ارتباطی با امام علی ـ علیه السّلام ـ و فرزندان او دارد؟

1ـ ابوالفرج اصفهانی، می‌گوید، كه گروهی از نصارای نجران كه در میانشان اسقف آنان و عاقب و ابوحبش و سید و قیس، و عبدالمرح و... بودند به مدینه آمدند، ابتداء به بیت المدارس یهود... و بعد همراه یهودیان به نزد پیامبر اكرم - صلی الله علیه وآله - آمدند، و سئوالاتی از حضرت نمودند، و بعد از شنیدن پاسخ دست از لجاجت برنداشتند، تا اینكه آیه مباهله نازل شد و بعد از خواندن آیه و پیشنهاد مباهله، اسقف نجرانیان گفت: این منصفانه است. پیامبر فرمودند: فردا با یكدیگر مباهله می‌كنیم. یهودیان از مباهله منصرف شدند، و مسیحیان هم بین خود گفتگوهای زیادی نمودند. عده‌ای گفتند: ما می‌دانیم حق با اوست مباهله نكنیم و الا هلاك می‌شویم. «عاقب» و «سید» كه اسقف نجرانیان بودند، گفتند: اگر محمد با اصحابش برای مباهله آمدند، یقیناً پیامبر نیست ولی اگر با خانواده‌اش آمد، تحقیقاً پیامبر است. فردای آن روز بعد از اذان صبح حضرت برای مباهله آماده شد. حضرت علی- علیه السلام - را در سمت راست خود امام حسن- علیه السلام - را در سمت چپ خود، و امام حسین- علیه السلام - را در سمت راست علی و حضرت فاطمه- سلام الله علیها - را در عقب سر خود قرار داد، عاقب وقتی چنین دید به سید گفت:

با محمد مباهله نكن. چون اگر این كار را انجام بدهی نه ما نجات می‌یابیم و نه اعقاب ما.[4] زمخشری اضافه می‌كند كه حضرت خود و همراهان (علی و حسنین و فاطمه - علیهم السلام-) زیر كسایی قرار گرفتند. سپس فرمود: «یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت» خداوند اراده فرموده است تا پلیدی را از شما اهلبیت ببرد.[5]

اما قسمت دوم شبهه: اولاً فرزندان حضرت علی - علیه السلام - به عنوان فرزند پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ و خود حضرت علی - علیه السلام - بمنزله جان پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ خوانده شده است. در روایات عامه معنی شده كه یعنی اطاعت حضرت علی ـ علیه السّلام ـ اطاعت از پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ است جدایی از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ جدایی از پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌باشد و پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: تو از منی، و من از تو، و علی بمنزله سر من می‌باشد، نسبت به تنم.[6] آیا این عظمت كمی است؟ آنهم با لفظ جمع «ابنائنا» و «انفسنا» كه دلالت بر عظمت آنها دارد. و ثانیاً در مقابل یهودیت و مسیحیت از مردان، سه نفر انتخاب شد، كه نشان می‌دهد، بهترین انسانها و عزیزترین افراد در نزد پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ باید باشند. چون پای مكتب و آبروی اسلام در بین بود آیا این فضیلت نیست؟

زمخشری می‌گوید: آیه، دلالت بر بلند مرتبگی و قرب منزلت اصحاب كساء دارد... در پایان می‌گوید: «وفیه دلیل لاشیء اقوی منه علی فضل اصحاب الكساء علیهم اسلام» در ترتیب آیه و بیان آن دلیلی بر برتری اصحاب كسأ وجود دارد، كه چیزی قویتر و بالاتر از آن نداریم.[7] گذشته از این كسانی كه در مباهله شركت می‌كنند، باید به حقانیت راه خود یقین كامل داشته باشند و استجابت دعای خود را یقینی بدانند و این مستجاب الدعوه بودن، مقام بلندی است كه جز مقربان درگاه خداوند بدان نمی‌رسند. و فخررازی از محمود حمصی از علمای شیعه چنین نقل می‌كند كه او با استفاده از این آیه اثبات می‌كرد كه حضرت علی ـ علیه السّلام ـ بعد از پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ از همه انبیاء وحی، افضل است... چون آیه می‌گوید: حضرت علی ـ علیه السّلام ـ به منزله نفس و شخص حضرت محمد - صلی الله علیه وآله - است به یقین عین او نیست ولی در تمام جهات (بجز مقام نبوت...) در جهات دیگر همانند او است. از سوی دیگر می‌دانیم پیامبر از همه انبیاء افضل بود پس حضرت علی ـ علیه السّلام ـ نیز می‌باید افضل باشد، و سپس اضافه می‌كرد كه پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: هر كس می‌خواهد آدم را در مقام علمیش و نوح را در طاعتش، و ابراهیم را در دوستی و مقام خلیل اللهی‌اش، و موسی را در هیبتش و عیسی را در صفوتش ببیند، به حضرت علی نگاه كند.در حقیقت این حدیث می‌گوید: آنچه خوبان به طور جداگانه داشته‌اند او تنها و یكجا دارد.[8]

نتیجه اینكه؛ آیه شریفه مباهله بنا به نقل فریقین در شأن امام علی،حضرت فاطمه و فرزندانش- علیهم السلام- نازل شده و بیانگر فضیلت بسیار بزرگی از سوی خداوند متعال برای آنها است.

پی نوشتها:

[1] - ر.ك: حسین، راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القران، (دفتر نشر الكتاب، دوم، 1404) ص 63 و رك: آیت الله مكارم شیرازی با همكاری جمعی از دانشمندان، پیام قرآن (قم، انتشارات نسل جوان، دوم، 1374) ج9، ص 242 و رك: محمود زمخشری، الكشاف، (بیروت دارالكتاب العربی، سوم، 1407) ج1، ص 368.

[2] - پیام قرآن (پیشین) ج9، ص 242.

[3] - آل عمران/61.

[4] - ر.ك: ابوالفرج اصفهانی، الاغانی (بیروت، دارالكتب العلمیه، 1412 ق) ج12، ص 6-10 و ر.ك: عبیدالله حاكم حكانی، شواهد التنزیل بقواعد التفضیل (بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1392 هـ) ج1، حدیث 174.

[5] - الكشاف (پیشین) ج1، ص 369.

[6] - متقی هندی، كنز العمال (بیروت، مؤسسه الرساله، پنجم، 1405 هـ) ج11، ص 599 و 603 و 614.

[7] - الكشاف (پیشین) ج1، ص 370 مدارك زیادی برای حدیث فوق نقل شده است كه به بعضی از آنها اشاره می‌شود:

1ـ مسلم بن حجاج، نیشابوری، صاحب «صحیح» معروف كه از كتب شش گانه مورد اعتماد اهل سنت است (عصر، چاپ محمدعلی جیح) ج7، ص 120. 2ـ احمدبن حنبلی (چاپ مصر) ج1، ص 185. 3ـ طبری، تفسیر طبری و مصر، میمنیه) ج3، ص 192. 4ـ حاكم، مستدرك (ركن حیدرآباد) ج3، ص 150. 5ـ حافظ ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوه (چاپ حیدرآباد) ص 297. 6ـ واحدی نیشابوری اسباب النزول، (مصر، چاپ الهندیه) ص 74. 7ـ فخررازی، تفسیر كبیر، (مصر چاپ البهیه) ج8، ص 85. 8ـ ابن اثیر، جامع الاصول، (مصر، طبع سنه المحمدیه) ج9، ص 470، و ابن جوزی قاضی بیضاوی طنطاوی، برای اطلاع بیشتر شود به المراجعات ص 128-126 و الغدیر علامه امینی، ج7، ص 129-124 و كتاب فاطمه زهرا نامبرده (انتشارات استقلال) ص70 و پیام قرآن (پیشین) ج9، ص 244-248. حاكم نیشابوری، ‌معرفه علوم الحدیث (هند ركن) مطبعه مجلس دائره المعارف العنمانیه 1385) نوع17، ص 63.

[8] - پیام قرآن (پیشین) ج9، ص 251 با تلخیص كه كتاب مذكور نقل نموده است از تفسیر كبیر فخررازی، ج8، ص 81.

کمپین رهروان غدیر

 

اهل سنت و شأن نزول آیه مباهله

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کمپین رهروان غدیر

 

اهل سنت و شأن نزول آیه مباهله

سؤال: علماى اهل سنت چه احادیثى در مورد شأن نزول آیه مباهله نقل کرده اند؟

جواب: علماى اهل سنت شأن نزول آیه مباهله(1) رابه طریق مختلف در کتب روایى و تفسیرى خود نقل کرده اند که در اینجا به برخى از سندهاى صحیح آن اشاره مى کنیم:

1 ـ ابن عساکر به سندش از ابى طفیل نقل کرده که امیر المؤمنین(علیه السلام) با اصحاب شورا مناظره کرده و جمله اى از فضایل و مناقبش را برای آنان بر شمرد; از آن جمله فرمود: «شما را به خدا سوگند مى دهم، آیا در میان شما کسى نزدیک تر به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در خویشاوندى هست؟ وکسى که رسول خدا او را نفس خود خوانده و فرزندان او را فرزندان خود و زنان او را زنان خود، خوانده باشد غیر از من وجود دارد؟» گفتند: بار خدایا، هرگز.(2)

2 ـ احمد بن حنبل نقل کرده . . . هنگامى که این آیه نازل شد ( نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ) رسول خدا(صلى الله علیه وآله) علىّ و فاطمه و حسن و حسین ـ رضوان الله علیهم اجمعین ـ را دعوت کرد، آنگاه عرض کرد: بار خدایا! اینان اهل من هستند.(3)

3 ـ مسلم نقل کرده که معاویة بن ابى سفیان، سعد بن ابى وقاص را خواست و گفت: چه چیز تو را مانع شده که ابو تراب را سبّ نکنى؟ گفت: سه فضیلت را رسول خدا(صلى الله علیه وآله) درباره علىّ(علیه السلام) بیان داشته که با وجود آن ها هرگز على(علیه السلام) را سبّ نخواهم کرد، واگر یکى از آن ها براى من بود از شترهاى گران قیمت نزد من ارزشمندتر بود... یکى آنکه هنگامى این آیه نازل شد: ( فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ) رسول خدا(صلى الله علیه وآله) علىّ و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) را خواست و عرض کرد: «بار خدایا! اینان اهل من هستند.»(4)

4 ـ ترمذى نیز با همین سند و متن، این حدیث را نقل کرده، آن گاه تصریح به صحت آن نموده است.(5)

5 ـ حاکم نیشابورى از سعد بن ابى وقاص نقل کرده: هنگامى که این آیه: (ندْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ...)نازل شد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) علىّ و فاطمه و حسن و حسین ـ رضى الله عنهم ـ را خواست، آن گاه عرض کرد: «بار خدایا! اینان اهل من هستند.»(6)

6 ـ طبرى از سدىّ در تفسیر آیه مباهله نقل کرده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آن هنگام دست حسن و حسین و فاطمه را گرفت و به علىّ(علیه السلام) گفت: دنبال ما بیا. او هم با آن ها به راه افتاد. در آن روز نصارا بیرون نیامدند و گفتند: ما مى ترسیم که این شخص پیامبر باشد و نفرین پیامبر مانند نفرین دیگران نیست.(7).

7 ـ مأمون عباسى روزى به امام رضا(علیه السلام) عرض کرد: مرا به نزدیک ترین فضیلت امیر المؤمنین(علیه السلام)خبر بده که قرآن بر آن دلالت دارد. حضرت فرمود: «فضیلت مباهله، خداوند ـ جل جلاله ـ فرمود: ( فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْکاذِبِینَ)، آن گاه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) حسن و حسین که دو فرزند او به حساب مى آمدند دعوت کرد، ونیز فاطمه را که در موضع نساء او به حساب مى آمد خواست و نیز امیر المؤمنین(علیه السلام) را که به حکم خداوند ـ عزّ وجلّ ـ نفس او به حساب مى آمد دعوت نمود. و به تحقیق ثابت شده که احدى از خلق خدا جلیل تر و افضل از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)نیست، پس واجب است که احدى افضل از نفس رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به حکم خداوند ـ عزّ وجلّ ـ نباشد....»(8)

پی نوشتها:

 

1 ـ سوره آل عمران، آیه 61: فمن حآجَّکَ مِن بَعْدِ ما جآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَ أبْناءَکُمْ وَ نِسآءَنا وَ نِسآءَکُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَتَ اللّهِ عَلىَ الْکاذِبینَ «هر گاه بعد از علم و دانشى که(درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را; ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود; آنگاه مباهله کنیم; و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»

2 ـ ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 3، ص 90، ح 1131.

3 ـ مسند احمد، ج 1، ص 185.

4 ـ صحیح مسلم، ج 7، ص 120.

5 ـ صحیح ترمذى، ج 5، ص 596، کتاب المناقب، مناقب علىّ(علیه السلام).

6 ـ مستدرک حاکم، ج 3، ص 150.

7 ـ جامع البیان، ج 3، ص 212 و 213.

8 ـ الفصول المختاره، ص 38.

کمپین رهروان غدیر

 

اثبات صحت حدیث مباهله

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کمپین رهروان غدیر

 

اثبات صحت حدیث مباهله

سؤال: از چه راه هایى مى توان صحت حدیث مباهله را اثبات نمود؟

جواب: حدیث مباهله را مى توان از طرق مختلف تصحیح کرد:

1 ـ وجود حدیث در صحاح(1):

ـ وجود حدیث در صحیح مسلم

ـ وجود حدیث در صحیح ترمذى

2 ـ تصریح به صحت حدیث:

ـ تصریح ترمذى به صحت حدیث

ـ تصریح حاکم نیشابورى به صحت حدیث با وجود شروط صحت بخارى و مسلم.

ـ تصریح ذهبى به صحت حدیث در «تلخیص المستدرک.»

ـ تصریح قاضى ایجى به صحت حدیث;

او مى گوید: « . . . مراد از ( أَنْفُسَنا) خود پیامبر نیست; زیرا انسان خودش را دعوت نمى کند، بلکه مراد به آن علىّ(علیه السلام)است، و اخبار صحیح و روایات ثابته نزد اهل نقل دلالت مى کند بر این که پیامبر(صلى الله علیه وآله) علىّ(علیه السلام) را براى این مقام دعوت کرد. و به طور حتم نفس على همان نفس محمّد حقیقتاً نیست بلکه مراد مساوات در فضل و کمال است، تنها فضیلت نبوّت استثنا مى شود و این که ( أَنْفُسَنا) در بقیه کمالات حجّت است. پس علىّ(علیه السلام) با پیامبر(صلى الله علیه وآله) در هر فضیلتى به جز نبوّت مساوى است.

نتیجه این که: على(علیه السلام) افضل امت است.»(2)

3 ـ تصریح به تواتر حدیث:

حاکم نیشابورى در جایى دیگر مى گوید: «اخبار متواتر در تفاسیر از ابن عباس و دیگران روایت شده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در روز مباهله دست على و حسن و حسین(علیهم السلام) را گرفته و فاطمه(علیها السلام) را پشت سر خود قرار داد. آن گاه رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود: این ها فرزندان ما و نفوس ما و زنان ما هستند، شما نیز نفوس خود و فرزندان و زنان خود را بیاورید آن گاه مباهله کرده و لعنت خدا را بر کافران قرار دهیم.»(3)

4 ـ تصریح به عدم خلاف:

جصاص مى گوید: «همانا راویان تاریخ و ناقلان آثار اتفاق کرده اند بر این که پیامبر(صلى الله علیه وآله) دست حسن و حسین و علىّ و فاطمه ـ رضى الله عنهم ـ را گرفت، و نصارا که با او به محاجّه برخاسته بودند را به مباهله دعوت کرد.»(4)

5 ـ تصریح به وثاقت راویان:

ابن طلحه شافعى مى گوید: «افراد «ثقة» و ناقلین «ثبت»، روایات نزول آیه مباهله را در حقّ علىّ و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) نقل کرده اند.»(5)

6 ـ ارسال مسلّم دانستن حدیث:

ابن اثیر در «الکامل» این حدیث را ارسال مسلّم کرده; یعنى آن را از مسلّمات حدیثى دانسته است.(6)

پی نوشتها:

 

 

1 ـ صحیح مسلم، ج 12، ص 129.

2 ـ شرح مواقف، ج 8، ص 367.

3 ـ معرفة علوم الحدیث، ج 1، ص 60.

4 ـ احکام القرآن، ج 2، ص 16.

5 ـ مطالب السؤول، ص 7.

6 ـ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 293.

کمپین رهروان غدیر

 

پیامک عید غدیر خم

علي در عرش بالا بي نظير است
علي بر عالم و آدم امير است
به عشق نام مولايم نوشتم
چه عيدي بهتر از عيد غدير است؟
عید غدیر مبارک
خورشيد چراغکي ز رخسار عليست / مه نقطه کوچکي ز پرگار عليست
هرکس که فرستد به محمد صلوات / همسايه ديوار به ديوار عليست
عید غدیر مبارک
عيد کمال دين .سالروز اتمام نعمت وهنگامه اعلان وصايت و ولايت
امير المومنين عليه السلام
بر شيعيان وپيروان ولايت خجسته باد
عید غدیر مبارک

روز عيد غديرخم از شريف ترين اعياد امت من است.
پيامبر اکرم(ص)
عید غدیر مبارک
نازد به خودش خدا که حيدر دارد / درياي فضائلي مطهر دارد
همتاي علي نخواهد آمد والله / صد بار اگر کعبه ترک بردارد
عید غدیر مبارک
خدايا به حق شاه مردان / مرا محتاج نامردان مگردان
فرا رسيدن عيد غديرخم بر عاشقان آن حضرت مبارک
دلا امشب به مي بايد وضو کرد / و هر ناممکني را آرزو کرد
عید غدیر مبارک
چون نامه ي اعمال مرا پيچيدند
بردند به ميزان عمل سنجيدند
بيش از همه کس گناه ما بود ولي
آن را به محبت علي بخشيدند

منتقل شد به سایتwww.OgpSms.com

 

تنها خدا را صدا کن....

در لحظات شادی، پروردگار را ستايش کن. حمد و سپاس مخصوص اوست و هيچ کس و هيچ چيز در مرتبه او شايسته ثنا نيست.
-----
در لحظات سختی، فقط از خداوند کمک بخواه. او بهترين فريادرس است و هميشه با تو و در کنار توست.
-----
در لحظات حيرانی و گمراهی، فقط خدا را جست و جو کن. او هدايت گر به سوی نعمت هاست. راه درست را از او بخواه چرا که تنها او از پيدا و نهان باخبر است.
-----
در لحظه آرامش، معبود را مناجات کن. او تنها اجابت کننده دعاهاست. برای همه دعا کن به خصوص برای کسانی که در حقشان بدی کرده ای و همينطور برای کسانی که با تو مشکل دارند و در آخر، برای خواسته های خودت دعا کن، او همه را گوش می دهد.
-----
در لحظه نا اميدی، اميدت به خدا باشد. او اميد نااميدان است و هميشه به ياد داشته باش که "اين نيز بگذرد."
-----
در لحظه تنهايی، پروردگار را صدا بزن. او هيچ وقت بنده اش را تنها نمی گذارد. همين الان می توانی حضورش را در کنارت حس کنی. فقط کافی است صدايش بزنی. او تنها يار تنهايی هاست.
-----
در لحظه نياز، حاجت خود را از درگاه خالق هستی طلب کن زيرا "نتيجه طلب از خلق اگر روا شود منت است و اگر نه ذلت، در حالی که طلب از او اگر برآورده شود نعمت است و اگر نه حکمت." و به خاطر داشته باش که او بی نياز مطلق است.
-----
در لحظه های دردناک، به خداوند اعتماد کن. او بهترين معتمد است و هرگز پشت تو را خالی نمی کند. برای هر دردی درمانی انديشيده است.
-----
در لحظه موفقيت، از خدا فزونی ايمان بخواه و بدان که اين مرحله نيز پايان راه نيست بلکه آغازی است برای برداشتن گام های بعدی. در هر قدم بر ايمان خود بيفزا.
-----
در لحظه دلشکستگی، دلت را به خدا بده. او بهترين مونس است، هميشه برای تو وقت دارد و هيچ گاه دل تو را نمی شکند.
-----
در لحظه عاشقی، خالق عشق را در نظر داشته باش. بايد از عشق زمينی به عشق آسمانی رسيد.
-----
در لحظه نگرانی و دلواپسی، از ذکرش غافل نشو چون "ياد خدا آرام بخش دل هاست." همه چيز در حيطه قدرت و کنترل اوست. پس توکلت فقط به خدا باشد. کارها را به او بسپار تا زمان انتظار به آخر رسد.
-----
در لحظه پيروزی، از معبود، تواضع و فروتنی طلب کن. از غرور بپرهيز که بزرگ ترين اشتباه است.
-----
در لحظه شکست، مطمئن باش خداوند دست تو را گرفته است و نمی گذارد زمين بخوری مگر آن که خودت دست او را رها کنی. هر شکستی بايد مقدمه ای برای پيروزی باشد.
-----
در لحظه ضعف و ناتوانی، از قادر مطلق توانايی بخواه. هيچ چيز برای او غير ممکن نيست.
-----
در لحظه کار، به خدا تکيه کن. او محکم ترين تکيه گاه و پشتيبان است. هر کاری را با نام او شروع کن. بکوش، پشتکار داشته باش، سپس همه چيز را به خدا واگذار کن. کسی که خود حرکت می کند، خداوند به او برکت مي دهد.
-----
در لحظه تاريکی، با نور کلامش دلت را روشن کن و آن را مايه برکت و روشنايی زندگی خود قرار بده.
-----
در لحظه پريشانی، به خداوند پناه ببر که او امن ترين پناهگاه است.
-----
در لحظه دلتنگی، با معبود خود راز و نياز کن. او دانای اسرار نهان و محرم رازهاست.
-----
هميشه و در هر حال پروردگار را با صدای آرام و با احترام بخوان. او قدرت و ظرفيت انجام هر کاری را دارد. توجه ات را از خود و خلق برداشته و به وی معطوف کن. خداوند تو را عاشقانه، بدون هيچ قيد و شرطی دوست می دارد و هيچ چيز نمی تواند از شدت اين عشق بکاهد. او در لحظه های خواب و بيداری، اضطراب و آرامش، کار و تفريح و خلاصه در هر موقعيت و شرايطی مراقب تو و لطفش شامل حالت است. به معبود بينديش، ايمانت را محکم کن و از او آمرزش بخواه. همه چيز درست می شود.

_________________
if the speach be from the heart will effect on heart and if dont be acording to purpose of speaker,dont expect to effect on heart

 

 

------------------------------

معرفی چند سایت خوب و نمونه :

1- گاپ شیعه2-ختم سایبری3-پورتال شیعی4-خانواده ایده آل5-راز سلامتی6-پورتال بلاگی7- چت روم شیعه8- آتلیه سایبری9-شیعه کلیپ10- گاپ اسکریپ11-فروشگاه سایبری12-پورتال موبایلی13-پورتال کامپیوتری14-آشپزخانه اسلامی15-دنیای شیرین کودکی16-سایت خنده17-فدراسیون سایبری تافیسا18- باشگاه خبری گاپ نیوز19- جهان گاپ20- بازی آنلاین سایبری21- مد روز سایبری21- مد روز سایبری22- مرکز اس ام اس ایران23- ملودی عاشقانه24-پاسخگوی مسائل شرعی

در صورت خواستار عضویت در گروه آنلاین پرشین شیعه به این آدرس ogpregister@yahoo.com پی ام یا ایمیل بزنید

اعمال عید غدیر2

ثه غدیر حادثه بزرگی است و عید غدیر عیدی بزرگ وشاید شریفترین عید مسلمانان است. در بیان ائمه علیهم السلام برای این روز بزرگ اعمالی وارد شده است كه به برخی از آنان اشاره می‌شود

1ـ تحكیم بیعت با ولایت

همانگونه كه پیامبر اكرم بعداز نصب امام علی علیه السلام به امامت مسلمین به جماعت مسلمانان امر كرد كه با او بیعت كنند در سالروز آن حماسه جاوید پیامبر تجدید آن بیعت سفارش شده است. لذا زیارت امیرالمومنین و سایر ائمه مستحب است. به همین منظور ادعیه زیادی نیز وارد شده است

 

2ـ اظهار سرور و شادمانی

 

در وصف شیعه و شیعیان گفته شده است كه به شادی ما ائمه شادند و به حزن ما محزون و مسلم است كه عید غدیر شادی بخش‌ترین عید ائمه است و شادمانی شیعه در این روز فرض است و هارون گوید در روز هیجدهم ذی حجة خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم كه فرمود حقا كه روز غدیر روز عید فرح و سرور است در روز عید غدیر اظهار فرح و امیر المومنین علی علیه السلام نیز فرمودند:

در روز عید غدیر اظهار فرح وشادمانی كنیدو برادران مسلمان خود را نیز شاد گردانید

 

3ـ مصافحه كردن

مصافحه یا دست دادن از آداب اسلامی‌است و در روز عید غدیر به آن تاكید بیشتری شده است. امام علی علیه السلام فرمودند روز عید غدیر هنگامی‌كه یكدیگر را ملاقات می‌كنید با هم مصافحه كنید.
ذكر مخصوص این روز نیز هنگام مصافحه سفارش شده است:

«الحمدُ للهِ الذی جَعَلنَا مِنَ المُتَمَسِّكِینَ بِوِلایَتِ اَمیرِالمُؤمِنین وَ الاَئِمَّةِ عَلَیهِمُ السلام»

سپاس خدای را كه ما را از جمله درآویختگان به ولایت امیرالمومنین علی و ائمه علیهم السلام قرار داد

 

4ـ پیمان اخوت و برادری

 

از برنامه های اسلام ایجاد اخوت و برادری است. و به همین منظور پیامبر اكرم بین مسلمانان مهاجرین و انصار پیمان برادری بست و با پیمان اخوت علی را با خویش برادر نمود و در برخی از زیارات كه خطاب به پیامبر می‌خوانیم «السلام علیك و علی اخیك علی بن ابیطالب علیه السلام» یعنی سلام بر تو و برادرت علی اشاره به همین برادری است پیمان برادری و عقد اخوت بستن از اعمال وارده در روز غدیر است و صیغه مخصوصی دارد كه در مفاتیح الجنان آمده است

 

5ـ احسان و انفاق

 

احسان و انفاق از دستورات ویژه اسلامی ‌است اما در ایام بزرگ مثل عید غدیر بر آن تاكید بیشتری شده است در سیره امام حسن علیه السلام است كه ایشان روز عید غدیر مهمانی می‌داد و شخص امام علی علیه السلام نیز در آن مراسم شركت می‌كرد

 

6ـ صله رحم

 

صله رحم از پسندیده ترین آداب اسلامی ‌است و شرع مقدس اسلام بر مطلب تاكید فراوان نموده است. اما در روز عید غدیر بر این نكته سفارش بیشتری شده است امام صادق علیه السلام می‌فرماید از كارهایی كه در روز عید غدیر مستحب استصله رحم است

 

7ـ رفع حاجت مومنان

 

رفع حاجت مومنان از جمله اعمالی است كه اسلام برای آن ارزش خاصی قائل شده است. و ائمه آن را از چند طواف برتر می‌دانند. در روز غدیر این عمل فضیلت بیشتری دارد. امام علی علیه السلام فرمودند
كسی كه مومنان را در روز غدیر تكفل كند نزد خدای متعال من ضامنش هستم كه از كافر شدن و پریشان شدن در امان باشد یعنی رفع حاجت مومنان سبب عاقبت به خیری است .

 

8ـ غسل كردن و لباس نو پوشیدن

امام صادق علیه السلام فرموده اند در روز عید غدیر پاكیزه ترین لباسهای خود را بر تن بپوش. با غسل طهارت معنوی حاصل می‌شود و بانظافت طهارت ظاهری.

 

9ـ تشكیل اجتماع

در روز عید غدیر به جهت یادآوری روزی كه پیامبر به امر خداوند علی علیه السلام را به امامت امت اسلامی‌ نصب كرد بجاست در مراكز گوناگون گرد آییم و به یاد آن روز بزرگ و ثمراتش شادمان باشیم. ائمه سفارش كرده‌اند كه به جهت یادآوری مقام محمد صلوات الله علیه و آل او علیهم السلام اجتماعات تشكیل بشود .و خود نیز از این گونه اجتماعات برپا می‌داشتند .

 

10ـ دعا؛ روزه و عبادت

روزه و دعا از اعمالی است كه در همه اعیاد مورد سفارش و تاكید است خاصه در روز عید غدیر. حسن بن راشد گوید از امام صادق علیه السلام درباره عید غدیر پرسیدم و حضرت فرمود این عید از عید قربان و فطر برتر است. آن روز را روزه بگیرید و بر محمد و آلش زیاد صلوات بفرستید.

مفهوم عید

هیجدهم ذی الحجه روزغدیر خم را مسلمین خصوصا شیعیان عید شمرده اند دانشمندان لغت و زبان‌شناسی عید را از مشتقات ماده"ع و د" به معنای بازگشت می‌دانند و در نوروز بازگشت حیات را به پیكر سرد گرامی ‌می‌دارند حیاتی كه در هجوم خزان به سردی می‌گراید و دربیداد سرمای زمستان تا مرز نیستی پیش می‌رود تا آنجا كه گویی هرگز نبوده است.

در مقام تطبیق این نكته با موازین مكتبی و مذهبی باید گفت عید آدمی‌بزرگداشتِ بازگشتِ حیاتِ معنویِ انسان است. در چنین باوری نوروز انسان روزی استكه وی به خویشتن باز گردد و گمشده‌اش را دریابد. مثلا در ماه مبارك رمضان آدمی‌بعد از سی روز جهاد و مجاهده با نفس سركش تمام ناخالصی‌های وجودش را ذوب می‌كند تا عبودیت ناب در آن تجلی كند و آنگاه عید فطر است. پس عید اسلامی‌بازگشت حیات است و تعیین آن بر عهده شرع اقدس. غدیر بنا بر این تفسیر هر دو شرط را دارد یعنی هم بازگشت به خوبشتن است.و هم از طرف شرع مشخص شده است.

غدیر بازگشت حیات دوباره اسلام است.علاوه اینكه عید غدیر تشریع هم شده است در زیر به نمونه هایی از روایاتی كه غدیر را عید شمرده‌اند اشاره می‌شود:فرات بن ابراهیم كوفی از امام صادق علیه السلام نقل می‌كند كه ایشان به نقل از پیامبر اكرم فرمودند«یوم غدیر‌خم افضل اعیاد امتی» روز غدیر بزرگترین عید امت من است. حسن بن راشد می‌گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم غیر از عید فطر و قربان برای مسلمانان عید دیگری هم هست؟ فرمودند: بلی و این عید از آن دو عید دیگر با فضیلت‌تر است. گفتم: كدام روز است؟ فرمود: روز هیجدهم ماه ذی حجه عید غدیر خم. عرض كردم: قربانت شوم در آن روز چه اعمالی انجام دهیم؟ روزه بگیرید بر محمد و آلش صلوات بفرستید ...... فرمودند: انبیا علیهم السلام روزی كه وصی خود را نصب می‌كردند امر می‌كردند كه آن روز را جشن بگیرند وقتی به سیره ائمه و پیامبر اكرم مراجعه می‌شود در می‌یابیم كه پیامبر و امیر مومنان و سایر ائمه با روز غدیر به عنوان یك عید برخورد كرده و مسلمانان را به تبریك و تهنیت گفتن به هم دعوت كرده‌اند امام حسن علیه السلام روز عید غدیر در كوفه مهمانی بزرگی برپا می‌داشتند.

امام علی با فرزندان و گروهی ازپیروانش بعد از نماز برای شركت در مجلس به منزل امام حسن علیه السلام می‌رفتند.و پس از اتمام مهمانی امام حسن علیه السلام هدایایی به مردم اعطا می‌فرمود.لذا این حركت امام حسن علیه السلام موجب شد مردم به روز عید غدیر عادت كنند.

غدیر یك تفكر است

واقعه غدیرحادثه اى تاریخى نیست كه در كنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یك سرزمین نیست. یك تفكر است، نشانه و رمزى است كه از تداوم خط نبوّت حكایت مى كند. غدیر نقطه تلاقى كاروان رسالت با طلایه داران امامت است.

آرى غدیر یك سرزمین نیست، چشمه اى است كه تا پایان هستى مى جوشد، كوثرى است كه فنا برنمى دارد، افقى است بى كرانه و خورشیدى است عالمتاب.

منبع

اعمال و مستحبات عید غدیر

فقه غدیر
غدیر دریایى از معارف است. فقه،  فرهنگ،  کلام،  اخلاق و تفسیر،  همه را دارد؛ ولى دریغ که گوهرهایش تا کنون استخراج نشده است،  هر چند دستان سخاوتمند امواج غدیر گاه دانه‏هاى گرانبهایى را به ساحل‏نشینانش ارزانى داشته است. در این نوشتار بر آنیم نگاهى به فقه غدیر افکنیم،  پیش از ورود به بحث توجه به چند نکته ضرورى مى‏نماید:
* مراد از فقه غدیر اعمال مستحب این روز است. روایات سى و شش عمل را در این روز مستحب شمرده‏اند که ما آنها را به ترتیب حروف الفبا ارائه مى‏کنیم.
* این تعداد حکم براى یک روز نشان از اهمیت،  حساسیت و عظمت آن دارد. در اسلام براى هیچ روزى،  هر چند بسیار مهم و مقدس،  این تعداد حکم ارائه نشده است. در برخى از روزهاى مهم مانند فطر و قربان،  عرفه و مباهله اعمال متعددى مستحب شمرده شده،  ولى اگر همه آنها را به یکدیگر ضمیمه کنیم،  با مستحبات غدیر برابرى نمى‏کنند.
* دومین ویژگى فقه غدیر جامعیت است. در هر زمینه‏اى عملى وارد شده،  اعمالى جامع و بى کم و کاست؛ از عمل عبادى تا برنامه سیاسى همایش و طرح اقتصادى ایجاد مساوات همه در فقه غدیر گرد آمده است. گستردگى و غناى این اعمال چنان است که مى‏توان گفت در آینه فقه کامل غدیر کمال دین تجلى یافته است.
* سومین ویژگى فقه غدیر این است که براى اعمال آن فضیلتهاى منحصر بفرد قرار داده‏اند؛ که در جاى دیگر به چشم نمى‏خورد و این حتى از فضیلتهاى ماه رمضان نیز بیشتر است. مرحوم میرزا جواد آقا تبریزى مى‏گوید:  « فضیلتى که براى روز غدیر وارد شده نسبت به فضیلتهاى ماه رمضان زیادتر است. »  * در خلال اعمال غدیر به برخى از این فضیلتها اشاره خواهد شد. چرا این حجم از اعمال را،  با آن همه فضیلت،  براى روز غدیر قرار داده‏اند؟ امام صادق (ع) در پاسخ بدین پرسش مى‏فرماید:  « اعظاما لیومک؛  تا با این اعمال روز غدیر را بزرگ بدارى » . این سخن امام ششم(ع) دو حقیقت را آشکار مى‏سازد: یکى اینکه باید روز غدیر را بزرگ داشت و دیگر اینکه بزرگداشت غدیر با انجام دادن اعمال ویژه این روز تحقق مى‏یابد.

افطارى دادن
در میان اعمل روز غدیر افطارى دادن به مؤمن جایگاهى والا دارد. بر اساس روایات در این عمل فضیلتى بزرگ نهفته است. امام على(ع) مى‏فرماید: من افطر مؤمنا فى لیلة فکأنما افطر فئاما...
کسى که مؤمن روزه‏دارى رادر غدیر افطار دهد،  مانند این است که ده فئام را افطار داده است. فردى پرسید: اى امیرمؤمنان(ع)  « فئام »  چیست؟ حضرت فرمود: صد هزار پیامبر(ص) و صدیق و شهید.
شبیه به این روایت،  حدیثى از امام صادق(ع) نیز نقل شده است.  بر اساس برخى از روایات امام رضا(ع) در روز غدیر گروهى را براى افطار نزد خود نگاه داشت .


برادر شدن
روز ولایت روز برادرى است و روز برادرى روز ولایت است؛ این دو با یکدیگر پیوندى ناگسستنى دارند و حلقه وصلشان ایمان است؛ زیرا از سویى ایمان با ولایت پا مى‏گیرد و از سوى دیگر اهل ایمان برادر یکدیگرند. (انما المؤمنون اخوة)
به همین دلیل عقد برادرى یکى از آداب روز غدیر شمرده شده است. این عقد به صورت زیر است : یکى از دو نفر دست راست خود را بر دست راست دیگرى مى‏گذارد و مى‏گوید:
و اخیتک فى الله و صافیتک فى الله و صافحتک فى الله و عادهت الله و ملائکته و رسله و انبیائه و الائمة المعصومین(ع) على أنى إن کنت من اهل الجنة و الشفاعة و أذن لى بأن أدخل الجنة لا ادخلها الا و أنت معى.
با تو در راه خدا برادر مى‏شوم؛ با تو در راه خدا راه صفا و صمیمیت در پیش مى‏گیرم؛ با تو در راه خدا دست مى‏دهم و با خد،  ملایکه،  کتابه،  فرستادگان و پیامبرانش و ائمه معصومین(ع) عهد مى‏بندم که اگر از اهل بهشت و شفاعت شده،  اجازه ورود به بهشت یافتم،  داخل آن نشوم مگر آنکه تو با من همراه شوى.
آنگاه دیگرى مى‏گوید: قبلت؛ یعنى،  قبول کردم. سپس مى‏گوید: اسقطت عنک جمیع حقوق الاخوة ما خلا الشفاعة و الدعاء و الزیارة ؛ جز شفاعت و دعا و زیارت،  همه حقوق برادرى را ساقط کردم. 

بیرازى جستن
امام صادق(ع) فرمود: تبرى إلى الله عز و جل ممن ظلمهم حقهم؛ در روز غدیر از کسانى که به اهل بیت(ع) ستم کردند بیزارى مى‏جویى.

پوشیدن لباس پاکیزه و نو
امام صادق(ع) فرمود: یحب ... أن یلبس المؤمن انظف ثیابه و افخرها؛  در روز غدیر لازم است مؤمن پاکیزه‏ترین و فاخرترین لباس خود را بپوشد. مرحوم میرزا جواد آقا تبریزى این عمل را از مستحبات مؤکد غدیر مى‏شمرد.

تبریک و تهنیت
تبریک و تهنیت از برجسته‏ ترین آداب هر عیدى است. در اسلام نیز سنت تبریک و تهنیت در عید غدیر جایگاهى ویژه یافته است. پیامبر(ص) بر تبریک گفتن در این تأکید مى‏ورزید و به مردم مى‏فرمود: هنئونى هنئونى؛ (به من تهنیت بگویید،  به من تهنیت بگویید.
امام صادق(ع) شیوه تهنیت گفتن در روز غدیر را چنین آموزش داده است: وقتى یکدیگر را ملاقات کردید،  بگویید: الحمدلله الذى اکرمنا بهذا الیوم و جعلنا من الموفین بعهده الینا و میثاقه الذى واثقنا به من ولایة ولاة امره و القوام بقسطه و لم یجعلنا من الجاحدین و المکذبین بیوم الدین. ؛ سپاس خداى را که ما را به این روز گواهى داشت و ما را از مؤمنان و کسانى قرار داد که به پیمان و میثاقى که در باره والیان امرش و بر پا دارندگان قسط و عدالتش از ما گرفته است وفا کردیم و ما را از انکارکنندگان و تکذیب‏کنندگان رستاخیز قرار نداد.
امام رضا(ع) فرمود که،  هنگام برخورد با یکدیگر بگویید: الحمدلله الذى جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین(ع)  سپاس خداى را که ما را از تمسک‏کنندان به ولایت امیرمؤمنان(ع) قرار داده است.

تبسم
امام رضا(ع) فرمود: ...و هو یوم التبسم فى وجوه الناس من اهل الایمان فمن تبسم فى وجه اخیه یوم الغدیر نظر الله الیه یوم القیامة بالرحمة و قضى له الف حاجة و بنى له فى الجنة قصرا من در بیضاء و نضر وجهه ... روز غدیر روز تبسم به روى مؤمنین است. کسى که در این روز به روى برادر مؤمنش تبسم کند،  خداوند،  در روز قیامت،  نظر رحمت به او مى‏افکند،  هزار حاجتش را برآورده ساخته و قصرى از در سفید برایش بنا مى‏کند و صورتش را زیبا مى‏سازد.

توسعه زندگى
در روز غدیر،  باید چهره زندگى عوض شود. همه باید بکوشند برنامه عادى زندگى خود را بر هم زده و آن را با رفتارهایى سخاوتمندانه‏تر و نشاطانگیزتر بیارآیند تا همگان در همه جا طعم شیرین عید را بچشند و رایحه دل‏انگیز آن را استشمام کنند. یقینا در صدر توسعه دادن زندگى توسعه مالى قرار دارد. امام رضا(ع) فرمود: هو الیوم الذى یزید الله فى مال من عبدالله و وسع على عیاله و نفسه و اخوانه... روز غدیر روزى است که خداى متعال در مال کسى که خدا را عبادت کند و بر خانواده،  خویشتن و برادران ایمانى‏اش توسعه دهد فزونى پدید مى‏آورد.

جشن گرفتن
امام رضا(ع) در عید غدیر احوال کسان و اطرافیان خود را تغییر داد و وضع تازه‏اى در آنان ایجاد کرد.


حمد کردن
پیامبر(ص) فرمود: یکى از سنتها این است که مؤمن،  در روز غدیر،  صد بار بگوید: الحمدلله الذى جعل کمال دینه و تمام نعمته بولایة امیرالمؤمنین على بن‏ابیطالب(ع).

دعا
معصومان(ع) پیروانشان را به دعا در روز غدیر سفارش کرده‏اند. دعاهاى ویژه این روز عبارت است از:
1ـ دعایى که با این جمله آغاز شده است: اللهم انک دعوتنا إلى سبیل طاعتک...
2ـ دعایى که در آغاز این عبارت دیده مى‏شود: اللهم انى اسئلک بحق محمد نبیک و على ولیک و الشأن و القدر الذى خصصتهما دون خلقک...این دعا در مفاتیح‏الجنان ذکر شده است.
3ـ دعایى که با این جمله آغاز شده است: اللهم بنورک اهتدیت و بفضلک استغنیت ...  (به بحارالانوار،  ج 95،  ص 318 مراجعه شود.)

دید و بازدید
دید و بازدید یکى از آداب روزهاى عید و شادى است. این سنت مردم را شادابتر و نام و یاد عید را در دل و ذهنشان ریشه‏دارتر مى‏کند. اسلام همین سنت را براى عید غدیر در نظر گرفته و آن را مورد تأکید قرار داده است.
امام رضا(ع) فرمود: من زار مؤمنا ادخل الله قبره سبعین نورا و وسع فى قبره،  و یزور قبره کل یوم سبعون الف ملک یبشرونه بالجنة.  ؛ کسى که در روز غدیر به دیدار مؤمنى برود خداوند هفتاد نور بر قبر او وارد و قبرش را وسیع مى‏سازد؛ هر روز هفتاد هزار فرشته قبرش را زیارت کرده،  به او بشارت بهشت مى‏دهند .
شایسته است این سنت در روز غدیر،  که بزرگترین عیدهاست،  اجرا شود تا علاوه بر احیاى روز غدیر رشته‏هاى الفت و مودت میان مردم محکمتر شود.

روزه
روزه در روز غدیر،  بسیار مستحب است و فضیلتى استثنایى دارد.

امام على(ع) فرمود: إذا اخلص المخلص فى صومه لقصرت ایام الدنیا عن کفائته.  اگر بنده مخلصى در روزه این روز اخلاص داشته باشد،  همه روزهاى دنیا توان برابرى با آن را ندارد؛ به عبارت دیگر،  اگر کسى تمام روزهاى دنیا زنده باشد و همه را روزه‏دار سپرى کند،  ثوابش کمتر از ثواب روزه این روز خواهد بود.
نخستین جانشین راستین رسول خدا همچنین فرمود: ...و جعل الجزاء العظیم کفاءة عنه. خداوند در برابر روزه عید غدیر پاداشى بزرگ نهاده است.

امام صادق(ع) یارانش را به این امر تشویق مى‏کرد و مى‏فرمود:  إنى احب لکم أن تصوموه...  من دوست دارم شما این روز را روزه بگیرید. آن بزرگوار همچنین مى‏فرمود: صیام یوم غدیر خم یعدل عندالله فى کل عام مائة حجة و مائة عمرة مبرورات متقبلات. روزه روز غدیر خم نزد خداوند، در هر سال،  برابر با صد حج و صد عمره مقبول است.
پیرامون روزه غدیر روایت بسیار وارد شده آنچه ذکر شد از باب نمونه بود.

زیارت
یکى از اعمال روز غدیر زیارت امیرمؤمنان على(ع) است. زیارت آن حضرت(ع) به دو صورت ممکن است:
1 ـ  زیارت در حرم مطهر  :
امام رضا(ع) به احمد بن‏محمد بن‏ابى نصربزنطى فرمود: اى فرزند ابونصر،  هر کجا بودى در روز غدیر کنار قبر امیرمؤمنان(ع) حاضر شو! همانا خداوند در این روز گناه شصت سال مرد و زن مؤمن را مى‏آمرزد. به درستى که پروردگار در این روز دو برابر آنچه در ماه رمضان شب قدر و شب عید فطر آزاد مى‏کند،  مى‏رهاند. شیوه زیارت آن حضرت را از امام هادى(ع) مرحوم شیخ عباسى قمى(ره) در مفاتیح‏الجنان روایت کرده است.

2ـ زیارتهاى عمومى این زیارت،  که به حرم مطهر اختصاص ندارد و ارادتمندان ولایت در همه جا مى‏توانند از آن بهره گیرند،  دو مورد است:
الف. زیارت امین الله؛
ب. زیارت روایت شده از امام صادق(ع)  . هر دو زیارت در مفاتیح ذکر شده است.

زینت دادن
آراستن پیکر و آذین بستن خانه،  کوچه و بازار،  در روزهاى عید،  عملى رایج است. عیدى در ذهن و دل مردم زنده است که در آن خویش را بیارایند و در و دیوار را آذین‏بندى کنند. چون عید غدیر بزرگترین عید است مردم باید در آن،  بیش از هر عید دیگر،  شادمانى کنند و خود و جامعه را بیارایند. فضیلت این عمل بسیار است،  امام رضا(ع) فرمود: روز غدیر روز زینت است،  کسى که براى روز غدیر زینت کند خداوند همه گناهان کوچک و بزرگش را آمرزیده،  فرشتگانى به سویش مى‏فرستد تا حسنات او را بنویسند و تا عید غدیر سال بعد بر درجات او بیفزایند.  اهمیت زینت در این روز چنان است که امام رضا(ع) براى گروهى لباسهاى نو،  انگشتر و کفش فرستاد.
شادى کردن
امام على(ع) فرمود: و اظهروا ... السرور فى ملاقاتکم؛  در برخوردها شادى را آشکار کنید.
امام صادق(ع) فرمود: روز غدیر روز خوشحالى و شادى است.

شکر گزارى

امام على(ع) فرمود: در روز غدیر،  خداى را بر آنچه به شما ارزانى داشته( نعمت ولایت) شکر کنید.

صدقه دادن
روز غدیر یکى از مستحبات مؤکد صدقه دادن است. امام على(ع) فرمود: الدرهم فیه بمائتى الف درهم  فضیلت یک درهم که در روز غدیر داده شود، با فضیلت دویست هزار درهم برابر است.

صلوات فرستادن
امام صادق(ع) فرمود: در روز غدیر،  بر محمد و اهل بیتش صلوات بسیار مى‏فرستى.
طعام دادن
در روز غدیر غذا دادن به مؤمنان اهمیت بسیار دارد،  امام صادق(ع) مى‏فرماید: و اطعم اخوانک؛  در روز غدیر، برادران دینى‏ات را اطعام کن.
امام رضا(ع) در فضیلت این عمل فرمود: من اطعم مؤمنا کان کمن اطعم جمیع الانبیاء و الصدیقین؛ کسى که مؤمنى را در روز غدیر غذا دهد مانند فردى است که تمام پیامبران و صدیقین را غذا داده است. اهمیت طعام دادن در این روز به اندازه‏اى است که امام صادق(ع) روز غدیر را روز اطعام  خوانده است.

عبادت
امام رضا(ع) فرمود: هو الیوم الذى یزید الله فى مال من عبد فیه... غدیر روزى است که خداوند بر مال کسى که در آن عبادت کند،  مى‏افزاید ...

عطر زدن
بر اساس برخى از روایات امام صادق(ع) مؤمنان را به استعمال عطر در روز غدیر سفارش کرده است.

عمل صالح انجام دادن
روى ان العمل فیه یعدل ثمانین شهرا و روى انه کفارة ستین سنة.  روایت شده که کردار نیک در روز غدیر،  با عمل هشتاد ماه برابرى مى‏کند؛ و نیز روایت شده که کردار نیک در این روز کفاره شصت سال است.

غسل کردن
علماى شیعه بر استحباب غسل در روز غدیر اجماع دارند و آن را مستحب مؤکد مى‏دانند. بهتر این است که غسل در اول روز انجام گیرد

قضاى حوائج مؤمنان
امام صادق(ع) فرمود: واقض حوائج اخوانک؛  در عید غدیر حاجتهاى برادرانت را برآور!

کمک کردن
کمک کردن به ضعیفان و نیازمندان پیام ویژه صاحب غدیر براى روز غدیر است؛ پیامى که به فرمان حضرت(ع) باید دهان به دهان به همه مردم ابلاغ شود: و لیعد الغنى على الفقیر و القوى على الضعیف؛  باید در روز غدیر ثروتمند به تهیدست و توانا به ناتوان کمک کند.

گذشت و آشتى کردن
چشم‏پوشى از گناه برادران و برقرارى ارتباط دوستانه از دیگر مستحبات روز غدیر شمرده شده ا ست

گشاده‏رویى
امام على(ع) فرمود: و اظهروا البشر فیما بینکم؛  با یکدیگر با گشاده‏رویى برخورد کنید.

مساوات
امام على(ع) فرمود: و ساووا بکم ضعفائکم؛  میان خویش و ضعیفان مساوات ایجاد کنید.

مصافحه
امام على(ع) فرمود: إذا تلاقیتم فتصافحوا بالتسلیم؛  وقتى در روز غدیر یکدیگر را ملاقات کردید به هم دست بدهید و سلام کنید.

مهربانى و عطوفت کردن
امام على(ع) فرمود: و التعاطف فیه یقتضى رحمة الله و عطفه...  با یکدیگر عطوفت و مهربانى کردن در روز غدیر،  موجب رحمت و عطوفت خداى متعال خواهد شد .

مهمان کردن

امام رضا(ع) در روز غدیر گروهى را براى افطار نزد خود نگاه داشت.
نماز
1ـ نماز شب عید غدیر
این نماز دوازده رکعت است. هر دو رکعت یک تشهد دارد و در پایان رکعت دوازدهم باید سلام داد. در هر رکعت،  بعد از سوره حمد توحید ده بار و آیةالکرسى یک بار خوانده مى‏شود. در رکعت دوازدهم باید هر یک از حمد و سوره را هفت بار خواند و این ذکر را ده بار در قنوت تکرار کرد: لا اله الا الله وحده لا شریک له،  له الملک و له الحمد یحیى و یمیت و یمیت و یحیى و هو حى لا یموت بیده الخیر و هو على کل شى قدیر. در دو سجده رکعت آخر،  این ذکر ده بار خوانده مى‏شود: سبحان من احصى کل شى علمه سبحان من لا ینبغى التسبیح الا له سبحان ذى المن و النعم سبحان ذى الفضل و الطول سبحان ذى العز و الکرم اسألک بمعا قد العز من عرشک و منتهى الرحمة من کتابک و بالاسم الاعظم و کلماتک التامة ان تصلى على محمد رسولک و اهل بیته الطیبین الطاهرین و ان تفعل بى کذا و کذا [به جاى کذا و کذا حاجت خود را ذکر کند] و سپس بگوید انک سمیع مجیب.

2ـ نماز روز عید غدیر
نیم ساعت پیش از ظهر غدیر،  دو رکعت نماز مستحب است. در هر رکعت بعد از حمد،  سوره‏هاى توحید،  قدر و آیةالکرسى ده بار خوانده مى‏شود.
3ـ نماز مسجد غدیر
امام صادق(ع) فرمود: یستحب الصلاة فى مسجد الغدیر؛  نماز در مسجد غدیر مستحب است.

نیکى و احسان
امام على(ع) فرمود: تباروا یصل الله الفتکم و البر فیه یثمر المال و یزید فى العمر. به یکدیگر نیکى کنید که خداوند الفت میان شما را پایدار مى‏سازد و نیکى در این روز موجب افزایش مال و عمر مى‏شود.
امام صادق(ع) فرمود: ... و اکثر برهم.  ؛ در روز غدیر به برادران ایمانى،  بسیار نیکى کن.

وام گرفتن براى کمک به دیگران
امام على(ع) فرمود: من استدان لإخوانه و أعانهم فأنا الضامن على الله إن ابقاه قضاه و إن قبضه حمل عنه.  کسى که وام بگیرد تا به برادران مؤمنش کمک کند از سوى خدا ضمانت مى‏کنم که اگر او را زنده نگه داشت،  بتواند وامش را بپردازد و اگر نگه نداشت،  آن دین از دوش او برداشته شود .

توجه به دو نکته آشکار مى‏سازد که چگونه روز غدیر روزى ویژه به شمار آمده،  کمک کردن به دیگران در آن عملى بسیار مهم است.
الف) هر چند وام گرفتن از نظر شرع کار چندان مرغوبى نیست،  ولى این کار براى کمک به دیگران مستحب قرار داده شده است.
ب) اسلام حق‏الناس را بسیار مهم شمرده است،  ولى در روایت آمده که اگر وام گیرنده توفیق حیات نیافت،  خداوند حق مالى قرض‏دهنده را از دوش او برمى‏دارد.

هدیه دادن
امام على(ع) فرمود: هبو ـ أو هیئوا ـ لاخوانکم و عیالکم عن فضله؛  از آنچه خداى متعال بر شما ارزانى داشته،  به خانواده و برادرانتان ببخشید. و نیز فرمود: تهادوا نعم الله کما مناکم ؛ نعمتهاى خداوند را به یکدیگر هدیه کنید همان طور که به شما عطا فرموده است.

امام رضا(ع) فرمود: أفضل على اخوانک فى هذا الیوم؛ در این روز بر برادرانت بخشش کن.
امام رضا(ع) در این روز براى خانواده گروهى از اصحاب غذا،  گندم،  لباسهاى نو و حتى انگشتر و کفش فرستاد.

همایش
گردهمایى یکى از اعمال و احکام روز غدیر است. این دستور الهى ـ سیاسى در راستاى تقویت ارتباط با ولایت و رهبرى الهى و پایبندى به لوازم آن صادر شده است.
على(ع) فرمود: ... واجمعوا یجمع الله شملکم؛ در روز غدیر،  گرد هم آیید تا خداوند امورتان را از نابسامانى و پراکندگى برهاند.

اعمال عید سعید غدیر خم

   

در باب عید غدیر آمده است: روز عید غدیر عظیم ترین عیدهاست و نامش در آسمان روز عهد معهود و در زمین روز میثاق است.

 پیامبر اکرم (ص) فرمودند: روز غدیر خم برترین عید امت من است. روز عید غدیر عید الله الاکبر و عید آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است و در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که از آنجناب پرسیده شد آیا مسلمانان را غیر از جمعه و فطر و قربان عیدی هست؟ فرمودند: آری. عیدی هست که حرمتش از همۀ اعیاد بیشتر است. راوی گفت: کدام عید است؟

حضرت فرمودند: روزی است که پیامبر(صی الله علیه و آله) امیر المومنین علی(علیه السلام) را به جانشینی خود نصب فرمود و اعلام کرد: هر که من مولا و آقای اویم، پس علی مولا و آقا و پیشوای اوست و آن روز هیجدهم ذی الحجه است. راوی گفت: در آن روز چه کار باید انجام داد: فرمود: باید روزه بدارید و عبادت کنید و محمد و آل محمد(صی الله علیه و آله) را یاد کنید و بر ایشان صلوات فرستید. رسول خدا(ص)، علی(علیه السلام) را وصیّت کرد که این روز را عید گرداند و هر پیامبری به جانشین خویش وصیّت می کرد این روز را عید گرداند.

 و در حدیثی از امام رضا(علیه السلام) خطاب به ابن ابی نصر بزنطی آ مده است که فرمود: ای پسر ابی نصر! هر کجا که باشی بکوش روز عید غدیر نزد قبر مطهّر حضرت امیر المومنین حاضر شوی. به درستی که خداوند می آمرزد در این روز از هر مرد و زن مومن گناه شصت سال ایشان را؛ و از آتش دوزخ آزاد می کند دو برابر آنچه که در شبهای قدر و فطر و ماه رمضان آزاد کرده است و پرداخت یک درهم در این روز به برادران مومن برابر با هزار درهم در اوقات دیگر است؛ و در این روز به برادران مومن خود نیکی و احسان کن و هر مرد و زن مومن را شاد گردان.

به خدا سوگند اگر مردم فضیلت این روز را چنان که باید بدانند، هر آینه فرشتگان با ایشان هر روز ده مرتبه مصافحه کنند. شب عید غدیر، شب با شرافتی است که دوازده رکعت نماز به یک سلام به کیفیتی مخصوص برای آن نقل شده است. برای این روز شریف اعمال زیادی وارد شده که ما به اختصار به بعضی از این اعمال اشاره می کنیم. (جهت تفصیل بیشتر به کتاب شریف مفاتیح الجنان مراجعه شود.)

1- روزه که کفاره شصت سال گناه است و برابر است با روزه عمر دنیا و معادل است با صد حجّ و صد عمره حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود که این روز را روزه بدارید و عبادت کنید و محمد و آل محمد علیهم السلام را یاد کنید و بر ایشان صلوات بفرستید.
2- غسل کردن.
3- زیارت حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، زیارت امین الله، زیارات جامعه مطلقه
4- خواندن دعای ندبه.
5- خواندن دو رکعت نماز که بهتر است نزدیکی های غروب باشد چون در همان زمان بوده که حضرت رسول اکرم (ص) ، امام علی (ع) را به خلافت و امامت مردم منصوب فرمود. یک مرتبه سوره مبارکه حمد، ده مرتبه سوره مبارکه توحید، ده مرتبه سوره مبارکه قدر و ده مرتبه آیة الکرسی بخواند که برابر با صد هزار حج و صد هزار عمره و حوائج دنیا و آخرت او را به آسانی برآورده نماید به سجده رود و صد مرتبه شکر خدا کند. بعد از اتمام نماز بهتر است این دعا(آیه) را بخواند:
 سَمِعْنا رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً .....(سوره آل عمران193)
6- چون مؤمنی را ملاقات کند، این تهنیت را بگوید: «الحمد الله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایه امیر المومنین و الائمه المعصومین علیهم السلام.» و برای این امور فضیلت بسیاری ذکر شده است: پوشیدن لباسهای نیکو - زینت کردن - استعمال بوی خوش - شادی کردن و شاد نمودن شیعیان امیر المومنین - گذشت از تقصیر شیعیان - برآوردن حاجت آنان - صله رحم - اطعام اهل ایمان - شکر و سپاس به خاطر نعمت بزرگ ولایت و...

لینک های مهم و مفید در باب مسئله ی غدیر خم

http://bandinternety.persiangig.com/gadir/gadir.rar

 

http://bandinternety.persiangig.com/gadir/%d8%aa%d9%88%d8%a7%d8%aa%d8%b1%20%d8%ad%d8%af%db%8c%d8%ab%20%d8%ba%d8%af%db%8c%d8%b1.pdf

 

http://bandinternety.persiangig.com/gadir/ghadir.pdf

 

http://up.iranblog.com/images/pzg5pxsd2llru3qe0z1.doc

آيا آيات ابلاغ واكمال در غدير خم و امامت حضرت علي است؟

http://up.iranblog.com/images/t8vaiv20apgt51bjsev.doc

الإجابة عن الشبهات الغدير

 

شبهات غدیر

http://up.iranblog.com/images/6j689t14so5k0yr92dy.doc

شبهات غدیر

تفسير آيات الغدير الثلاث

http://up.iranblog.com/images/ggpl4z6tchzq7hqysn3f.doc

تفسير آيات الغدير الثلاث

اگر مراد رسول خدا (ص) از حديث غدير ، ولايت امير مؤمنان (ع) بود ، چرا در سقيفه به آن احتجاج نشد؟

http://up.iranblog.com/images/4pw6qhpxztznd9u8iw8t.docx

اگر مراد رسول خدا (ص) از حديث غدير ، ولايت امير مؤمنان (ع) بود ، چرا در سقيفه به آن احتجاج نشد؟

 

حديث الغدير

• حديث الغدير :
ومن الأدلة التي إستدلوا بها كذلك ما يسمى بحديث الغدير ..
أي غدير ؟ غدير خم وهو غدير قريب من الجحفة بين مكة والمدينة , وكان هذا في حجة الوداع في رجوع النبي صلى الله عليه وسلم من الحج قبيل وفاته بثلاثة أشهر تقريباً .
هذه الحادثة أخرجها الإمام مسلم في صحيحه من حديث زيد بن أرقم قال : [ قام رسول الله فينا خطيباً بماء يُدعى خما بين مكة والمدينة فحمد الله وأثنى عليه وأثنى عليه ووعظ وذَكّر ثم قال : ( أما بعد ألا يا أيها الناس إنما أنا بشر يوشك أن يأتي رسول ربي فأجيب وأنا تارك فيكم ثقلين أولهما كتاب الله فيه الهدى والنور فخذوا بكتاب الله وأستمسكوا به ) قال : فحث على كتاب الله ورغّب فيه ثم قال : ( وأهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي ,أذكركم الله في أهل بيتي , أذكركم الله في أهل بيتي ) قال حصين الراوي عن زيد ومن أهل بيته يا زيد أليس نساءه من أهل بيته قال : نعم ولكن أهل بيته من حُرم الصدقة بعده . قال : ومن هم ؟ قال : هم آل علي وآل عقيل وآل جعفر وآل العباس . قال : كل هؤلاء حُرم الصدقة ؟ , قال : نعم . ] أخرجه الإمام مسلم في صحيحه 65.

هذا الحديث يستدلون به على خلافة علي بعد النبي صلى الله عليه وآله وسلم مباشرة بدلالة ( من كنت مولاه فعلي مولاه ) قالوا المولى هو الحاكم والخليفة إذاٍ علي هو الخليفة بعد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم مباشرة .
- وجوابها:
1- لو كان النبي صلى الله عليه وسلم يريد خلافة علي كان يقول هذا في يوم عرفه عند اجتماع الحجاج .
2- هم يقولون النبي كان خائفاً !! أن يبلغ هذه الخلافة !!النبي صلى الله عليه وسلم يخاف ممن من الصحابة !! الذين تركوا أموالهم وأولادهم وديارهم وهاجروا في سبيل الله!!. 3-لماذا قال النبي صلى الله عليه وآله وسلم هذا الكلام لأهل المدينة خاصة ومن جاورها ولم يقل هذا الكلام لأهل الحج كلهم من أهل المدينة وغيرهم خاصة إذا علمنا أن غدير خم يبعد عن مكة قريباً من 250 كيلو متر .
4- لو كان النبي صلى الله عليه وآله وسلم يريد الخليفة كان يأتي بكلمة صريحة واضحة ما يأتي بكلمة تحتمل أكثر من عشرة معاني .
5- أما كلمة مولى أنها حاكم هذا ليس بسليم قال الله تبارك وتعالى { فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ } سماها مولى وذلك لشدة الملاصقة وشدة اللُحمة والقرب.
6- إن الموالاة وصف ثابت لعلي رضي الله عنه قال الله تبارك وتعالى : { إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ } فكل المؤمنين بعضهم أولياء بعض كما قال الله تبارك وتعالى .
7- يقول عالمهم النوري الطبرسي : ( لم يصرح النبي لعلي بالخلافة بعده بلا فصل في يوم غدير خم وأشار إليها بكلام مجمل مشترك بين معانٍ يُحتاج إلى تعيين ما هو المقصود منها إلى قرائن ) فصل الخطاب ص 205 و 206 إذا كان الأمر كذلك فكيف بعد ذلك يُقال أن هذا الحديث نص على خلافة علي بعد النبي صلى الله عليه وآله وسلم .

کمپین رهروان غدیر

 

تواتر حديث غدير از ديدگاه دانشمندان اهل سنت

تواتر حديث غدير از ديدگاه دانشمندان اهل سنت


نقد و بررسي

اعترافات علماي اهل سنت بر تواتر حديث غدير

1 . شمس الدين ذهبي (متوفاي748هـ)
     
شرح حال ذهبي
2 . ابن حجر عسقلاني (متوفاي 852 هـ )
    
شرح حال ابن حجر عسقلاني
3 . ابن حجر الهيثمي (متوفاي974هـ)
    
شرح حال ابن حجر هيثمي
4 . جلال الدين سيوطي (متوفاي 911هـ)
   
شرح حال سيوطي
5 . أبو حامد غزالي (متوفاي505هـ)
   
شرح حال أبو حامد غزالي
6 . ملا علي قاري (متوفاي1014هـ)
   
شرح حال ملا علي قاري
7 . علامه شمس الدين الجزري الشافعي (متوفاي833هـ)
    
شرح حال علامه جزري
8 . سبط بن جوزي (متوفاي 654هـ)
   
شرح حال ابن جوزي
9 . علامه اسماعيل بن محمد العجلوني الجراحي (متوفاي 1162هـ)
    
شرح حال العجلوني
10 . محمد بن اسماعيل صنعاني (متوفاي1182هـ)
    
شرح حال صنعاني
11 . محمد بن جعفر الكتاني (متوفاي1345هـ)
12 . محمد ناصر الباني (1332هـ . 1914م ؛ 1420هـ - 1999م)
    
شرح حال الباني
13 . شعيب الأرنؤوط (معاصر)

اعتراف علماي اهل سنت به صحت حديث غدير

1 . ترمذي از أبو طفيل
2 . ابن ماجه قزويني از سعد بن أبي وقاص
3 . ابن ماجه قزويني از براء بن عازب
4 . ابن حجر عسقلاني از امير مؤمنان عليه السلام
5 . احمد بن حنبل از رياح بن الحرث
6 . احمد بن حنبل از أبي طفيل
7 . احمد بن حنبل از سعيد بن وهب و زيد بن يسع
8 . نسائي از زيد بن أرقم
9 . نسائي از سعد بن أبي وقاص
10 . حاكم نيشابوري از زيد بن أرقم
11 . بزار از زيد بن يثيع
12 . بزار از سعد بن أبي وقاص
13 . ابن أبي عاصم از امير مؤمنان عليه السلام
14 . طبراني از زيد بن أرقم

كتاب‌هايي كه در باره سند حديث غدير نوشته شده

1 . محمد بن جرير طبري (متوفاي310هـ
2 . أبو العباس ابن عقده (333هـ)
3 . شمس الدين ذهبي (متوفاي 748هـ)
نتيجه

لينك فايل pdf:

http://www.valiasr-aj.com/lib/gadir/tavator.pdf

کمپین رهروان غدیر

 

چرا با وجود اين همه دليل مبني بر خلافت امير المؤمنين عليه السلام ، خلافت به آن حضرت نرسيد؟

چرا با وجود اين همه دليل مبني بر خلافت امير المؤمنين عليه السلام ، خلافت به آن حضرت نرسيد؟

پاسخ اجمالي :

الف : امير المؤمنين عليه السلام ، حسادت ديگران را سبب دور شدن خلافت از خودش مي‌داند :

فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ . نهج البلاغة ، خطبة 162 .

ب : كينه قريش از كشته شدن پهلوانانشان توسط امير المؤمنين عليه السلام :

فقال عثمان : ما أصنع إن كانت قريش لا تحبكم ، وقد قتلتم منهم يوم بدر سبعين . شرح نهج البلاغة ، ج 9 ، ص 23 و التذكرة الحمدونية ، ابن حمدون (متوفاي 608هـ ) ج 7 ، ص 168 .

ج : انتقام  پيامبر از امير المؤمنين عليه السلام :

اللَّهُمَّ انّى‏ اسْتَعْديكَ عَلى‏ قُرَيْش ، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَالِهِ ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَالْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها ، وَحُلْتَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَها، فَكانَتِ الْوَجْبَةُ بى‏ ، وَالدَّآئِرَةُ عَلَىَّ .

شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 20 ، ص 298 .

پاسخ تفصيلي :

يكي از شبهاتي كه در طول قرون گذشته همواره از سوي اهل سنت و به ويژه وهابيت مطرح ‌شده است اين شبهه است كه اگر امير المؤمنين عليه السلام از سوي پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم به عنوان جانشين انتخاب شده بود ، معقول نبود كه صحابه با آن مخالفت و از بيعت با آن حضرت امتناع ورزند . چطور شد كه با اين همه نصوصي كه شما ادعا مي‌كنيد ، بازهم خلافت به امام علي عليه السلام نرسيد ؟

علماي شيعه جواب‌هاي مختلفي از اين شبهه داده‌اند كه به چند جواب به صورت مختصر اشاره مي‌كنيم .

بخل عده‌اي ، سبب شد كه امام به خلافت نرسد :

همانگونه كه اشاره شد ، اين شبهه سخن جديدي نيست كه به تازگي مطرح شده باشد ؛ بلكه در طول تاريخ و حتي در زمان خود امير المؤمنين عليه السلام نيز مطرح بوده است .

شخصي از طايفه بني اسد از امام علي عليه السلام سؤال كرد :

چگونه شما را كه از همه سزاوارتر بوديد از مقام خلافت كنار زدند ؟

كيف  دفعكم قومكم عن هذا المقام وأنتم أحق به ؟

 حضرت در پاسخ فرمود :

يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ وَ لَكَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الاَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ وَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَيْهِ الْقِيَامَةُ

 وَ دَعْ عَنْكَ نَهْباً صِيحَ فِي حَجَرَاتِهِ‏

وَ لَكِنْ حَدِيثاً مَا حَدِيثُ الرَّوَاحِلِ‏

نهج البلاغة ، خطبة 162،  نهج البلاغه محمد عبده ، ج2 ،‌ ص64 و شرح ابن أبي الحديد ، ج9 ، ص 241 و علل الشرايع ، ج1 ،‌ ص146 .

اى برادر بنى اسدى ! تو مردى پريشان و مضطربى كه نابجا پرسش ميكنى ؛ اما در عين حال احترام خويشاوندى و بستگى برقرار ، و حق پرسش محترم است . اكنون كه مى‏خواهى بدانى ، پس بدان كه كه آن  ظلم و خودكامگى كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد ، در حالى بود كه ما را نسب برتر و پيوند خويشاوندى با رسول خدا (ص) استوارتر بود ؛ جز خودخواهى و انحصارطلبى چيز ديگرى نبود كه : گروهى بخيلانه به كرسى خلافت چسبيدند ، و گروهى سخاوتمندانه از آن دست كشيدند ، داور خداست ، و بازگشت همه ما به روز قيامت است .

سپس حضرت امير صلوات الله عليه به شعر امرء القيس استناد مي جويد ومي فرمايد:

واگذار ، داستان تاراج آن غارتگران را و به ياد آور داستان شگفت دزديدن شترهاى سوارى را ... .

كينه قريش از كشته شدن پهلوانانشان توسط امير المؤمنين عليه السلام :

اسلام در آغاز با مشكلات بسياري مواجه بود كه از جمله آن‌ها مخالفت سران قريش و بزرگان از مشركين بود كه نمي‌خواستند با ظهور اسلام قدرت و مكنتي را كه سالها در اختيارشان بود ، از دست بدهند . آن‌ها با تمام توان در برابر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم و پيشرفت اسلام ايستادگي و براي رسيدن به هدفشان از هيچ تلاشي دريغ ننمودند .

ولذا با ورود پيامبر اسلام به مدينه و تشكيل حكومت اسلامي ، آن‌ها احساس خطر بيشتري كردند و به  همان اندازه تلاششان را نيز بيشتر كردند ؛ تا جايي كه با راه انداختن جنگ‌هاي متعدد براي اسلام مشكلات فراواني را ايجاد كردند .

امير المؤمنين عليه السلام در اين جنگ‌ها به تنهايي به اندازه تمام سربازان مسلمان از خود جانفشاني نشان داد و سران كفر را يكي پس از ديگري به هلاكت رساند . شمشير برّان حيدر كرّار پهلواناني را به زمين زد كه از سران كفر به حساب مي‌آمدند و با كشته شدن آن‌ها بود كه دين نوپاي اسلام به مرور سراسر جزيرة العرب را فراگرفت و مشركان قريش را براي هميشه مغلوب و سر شكسته كرد .

آن حضرت در جنگ بدر ده‌ها نفر از قريش را به جهنم واصل كرد ، در جنگ احد زماني كه تمامي صحابه فرار را بر قرار ترجيح داده بودند پروانه وار دور شمع وجود رسول خدا مي‌چرخيد و شجاعانه از آن حضرت دفاع مي‌كرد ، در جنگ خندق عمرو بن عبدود پهلوان نامي عرب را به زمين زد ، در جنگ خيبر وحنين و... .

تا زماني كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم زنده بود ، نتوانستند به امير المؤمنين عليه السلام آسيبي برسانند ؛ اما با رحلت آن حضرت ، دمل‌هاي چركين كينه ، سر باز كرد و دشمني منافقان و آن‌‌هايي كه به زور اسلام آورده بودند علني شد .

ابن أبي الحديد معتزلي در اين باره مي‌نويسد :

إن قريشا اجتمعت على حربه منذ يوم بويع بغضا له وحسدا وحقدا عليه ، فأصفقوا كلهم يدا واحدة على شقاقه وحربه ، كما كانت حالهم في ابتداء الاسلام مع رسول الله صلى الله عليه وآله ، لم تخرم حاله من حاله أبدا .

شرح نهج البلاغة ، ج 16 ، ص 151 .

قريش با كينه هاي فروخفته و بيماري حسادت دست در دست يكديگر به جنگ با امير المؤمنين روي آورد همانگونه كه در شروع و آغاز دعوت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نيز به همين روش و سيره عمل كرده بود .

براي اثبات اين مطلب مؤيدات زيادي وجود دارد كه به چند دليل اشاره مي‌كنيم :

الف : تصريح به كينه قريش از امام عليه السلام به خاطر كشتن پدرانشان :

از امام زين العابدين و ابن عباس سؤال كردند :

 لم أبغضت قريش عليا ؟ قال : لأنه أورد أولهم النار ، وقلد آخرهم العار .

مناقب آل أبي طالب ، ابن شهر آشوب ، ج 3 ، ص 21 .

امام سجاد عليه السلام در پاسخ اين سؤال كه چرا قريش با علي عليه السلام دشمني مي ورزيد؟ مي فرمايد: چون علي عليه السلام سران آن ها را به دوزخ فرستاد و براي بازماندگانشان جز عار و ننگ باقي نگذاشت .

و ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق مي‌نويسد :

 عن ابن طاوس عن أبيه قال قلت لعلي بن حسين بن علي ما بال قريش لا تحب عليا فقال لأنه أورد أولهم النار وألزم آخرهم العار .

تاريخ مدينة دمشق ، ج 42 ، ص 290 .

ابن طاوس از پدرش نقل مي كند كه گفت : به امام سجاد عرض كردم : چرا قريش علي عليه السلام را دوست نداشت ؟

فرمود : چون سران آنان را به جهنم فرستاد و براي بازماندگانشان جز عار وننگ چيزي باقي نگذاشت .

عثمان بن عفان در گفتگويي كه با امير المؤمنين عليه السلام داشته ، به همين مطلب اشاره مي‌كند :

عن ابن عباس ، قال : وقع بين عثمان وعلى عليه السلام كلام ، فقال عثمان : ما أصنع إن كانت قريش لا تحبكم ، وقد قتلتم منهم يوم بدر سبعين ، كأن وجوههم شنوف الذهب ، تصرع أنفهم قبل شفاههم !

شرح نهج البلاغة ، ج 9 ص 23 و التذكرة الحمدونية ، ابن حمدون (متوفاي 608هـ ) ج 7 ، ص 168 ، ناشر : دار صادر  ، بيروت ، 1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : إحسان عباس ، بكر عباس و نثر الدر في المحاضرات ، منصور بن الحسين الآبي (متوفاي 421هـ) ج 2 ، ص 48 ، ناشر : دار الكتب العلمية ، بيروت /لبنان ، 1424هـ ، 2004م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : خالد عبد الغني محفوط .

ابن عباس مي گويد : بين علي عليه السلام و عثمان نزاع و اختلافي پيش آمد عثمان گفت : اگر قريش شما را به جهت كشته شدن هفتاد نفر از آنان در روز بدر دوست ندارند من چه مي توانم بكنم .

ب :  كينه‌هاي مخفي شده در سينه‌هاي قريش :

طبراني در المعجم الكبير مي‌نويسد :

قلت يا رسول الله ما يبكيك قال ضغائن في صدور أقوام لا يبدونها لك الا من بعدي قال قلت يا رسول الله في سلامة من ديني قال في سلامة من دينك .

المعجم الكبير ، طبراني ،‌ ج11 ،‌ ص60 و تاريخ بغداد ، ج12 ، ص394 و تاريخ مدينة دمشق ، ج42 ،‌ ص322 و فضائل الصحابة ، ابن حنبل ، ج2 ،‌ ص651 ، ح 1109.

علي عليه السلام مي گويد : از رسول خدا(ص) پرسيدم : چرا گريه مي كني ؟ فرمود : كينه‌هايي در سينه ها حبس شده‌اند كه پس از رفتن من سرباز خواهند نمود .

عرض كردم : آيا دين من سالم خواهد ماند ؟

فرمود : آري دينت سالم مي ماند.

ج :  حيله گري امت در حق امير المؤمنين (ع) :

حاكم نيشابوري در المستدرك مي‌نويسد :

عن ابي ادريس الاودي عن علي رضى اللّه عنه قال: إنّ ممّا عهد إليّ النبي صلى اللّه عليه وآله أنّ الأمّة ستغدر بي بعده.

علي عليه السلام مي‌فرمايد : پيامبر خدا به من فرمود : مردم پس از من با تو كينه‌ورزي خواهند كرد .

و بعد از نقل روايت مي‌گويد :

هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه.

المستدرك ، ج 3 ، ص140 ، باب إخبار النبي بقتل علي عليه السلام و تاريخ بغداد ،‌ خطيب بغدادي ، ج11 ، ص216 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 6 ،‌ ص218 و مجمع الزوائد ، هيثمي ،‌ ج 9 ، ص137 .

انتقام از علي عليه السلام بجاي پيامبر صلي الله عليه وآله:

قريش در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ، از آن حضرت شكست‌هاي متعددي متحمل شدند و هيچ وقت نتوانستند اين شكست‌ها را جبران كنند . بعد از رحلت آن حضرت ، تلاش كردند كه انتقام آن را از اهل بيت آن حضرت و به ويژه از امير المؤمنين عليه السلام بستانند كه اتفاقاً موفق نيز بودند . امير المؤمنين عليه السلام در خطبه‌اي مي‌فرمايد :

اللَّهُمَّ انّى‏ اسْتَعْديكَ عَلى‏ قُرَيْش ، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَ الْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها ، وَ حُلْتَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَها، فَكانَتِ الْوَجْبَةُ بى‏ ، وَ الدَّآئِرَةُ عَلَىَّ .

اللَّهُمَّ احْفَظْ حَسَناً وَ حُسَيْناً، وَ لا تُمَكِّنْ فَجَرَةَ قُرَيْشٍ مِنْهُما ما دُمْتُ حَيّاً، فَاِذا تَوَفَّيْتَنى‏ وَ انْتَ الرَّقيبُ عَلَيْهِمْ، وَ انْتَ عَلى‏ كُلِّ شَىْ‏ءٍ شَهيدٌ.

شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 20 ، ص 298 .

از تو بر قريش كمك مي خواهم ، آنان كينه‌ها وبدي‌هاي فراواني نسبت به فرستاده‌ات در دل داشتند ؛ اما از اجراي آن ناتوان ماندند و تو بين آنان وخواهش هايشان مانع بودي ، و اكنون نوبت به من رسيده است و به طرف من هجوم آورده‌اند .

بار خدايا حسن وحسين مرا حافظ باش ، و تا زنده هستم دست قريش را از آسيب رساندن به آنان دور فرما ، وچون بميرم تو خود بر آنان حافظي ، وتو بر هر چيزي شاهد و ناظري .

ودر روايتي ديگر مي‌فرمايد :

كل حقد حقدته قريش على رسول الله صلى الله عليه وآله أظهرته في وستظهره في ولدى من بعدي ، ما لي ولقريش ! إنما وترتهم بأمر الله وأمر رسوله ، أفهذا جزاء من أطاع الله ورسوله إن كانوا مسلمين ! .

شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 20 ص 328 و ينابيع المودة لذوي القربى ، القندوزي ، ج 1 ص 407 .

قريش تمام كينه‌هايي كه از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در دل داشت در حق من آشكار نمود و پس از من به زودي در حق فرزندان من نيز آن را ابراز خواهد كرد ، مرا با قريش چه كار ؟! ، همانا به امر خدا و رسول با آنان جنگيدم ، آيا اين است سزاي كسي كه  خدا و پيامبرش را اطاعت كرده است ؟

براي اثبات اين مطلب مي‌توان به دلايلي ديگر نيز استناد جست كه از آن جمله است:

الف : معاويه تلاش مي‌كرد كه يك نفر از بني هاشم باقي نماند :

امير المؤمنين عليه السلام در روايتي مي‌فرمايد :

والله لود معاوية ، أنه ما بقي من بني هاشم نافِخُ ضِرمةٍ إلا طعن في بطنه (نيطه) ، إطفاء لنور الله : ( ويأبى الله إلا أن يتم نوره ولو كره المشركون ) .

الفايق في غريب الحديث ، جار الله الزمخشري ، ج 2 ، ص 282 غريب الحديث ، ابن قتيبة ، ج 1 ، ص 367 و عيون الأخبار ، ابن قتيبة ، ج1 ،‌ ص78 ،‌ طبق برنامه مكتبة الشاملة و مروج الذهب المسعودي ، ج1 ، ص356 طبق برنامه المكتبة الشاملة و شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 5 ص 221 و و النصائح الكافية ، محمد بن عقيل ، ص 112 و النهاية في غريب الحديث ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 86 و ج 5 ، ص 90 و لسان العرب ، ابن منظور ، ج 3 ، ص 63 و ... .

به خدا سوگند معاويه دوست داشت كه هيچ يك از بني هاشم باقي نماند ؛ مگر اين كه شكمش دريده شود تا نور خدا را خاموش كند ، غافل از اين كه : خدا مى‏خواهد كه نور خود را به كمال رساند ؛ گر چه كافران و خدا ناباوران را خوش آيند نباشد .

ب: تخريب خانه‌هاي بني هاشم:

ابو الفرج اصفهاني در الأغاني مي‌نويسد :

أمر عمرو صاحب شرطته على المدينة بعد خروج الحسين أن يهدم دور بنى هاشم ففعل وبلغ منهم كل مبلغ .

الاغاني ، ج4 ،‌ ص155 .

پس از بيرون رفتن امام حسين عليه السلام از مدينه ، يزيد به فرمانده نيروهاي نظامي‌اش عمرو بن سعيد دستور داد تا خانه هاي بني هاشم را ويران كند ، او هم طبق فرمان عمل كرد ؛ بلكه هر كاري از دستش بر مي‌آمد انجام داد .

ج : شادي عمرو بن سعيد از كشته شدن امام حسين عليه السلام :

قتل الحسين بن علي قال فدخلت على عمرو بن سعيد فقال ما وراءك فقلت ما سر الأمير قتل الحسين بن علي فقال نادى بقتله فناديت بقتله فلم أسمع والله واعية قط مثل واعية نساء بني هاشم في دورهن على الحسين ... .

تاريخ الطبري ، الطبري ، ج 4 ، ص 357 و نهاية الأرب في فنون الأدب ، شهاب الدين النويري (متوفاي 733هـ) ج 20 ، ص 297 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424هـ - 2004م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مفيد قمحية وجماعة .

حسين عليه السلام به شهادت رسيده بود ، نزد عمرو بن سعيد رفتم ، گفت : چه خبر ؟ گفتم : آنچه امير را خوشحال كرده است كشته شدن حسين بن علي است ، گفت: قتل حسين را به مردم اعلان ، در بين مردم خبر كشته شدن حسين را پخش كردم ، به خدا سوگند صداي گريه و ناله زن ها را از خانه هاي بني هاشم شنيدم كه هيچگاه چنان ناله هايي نشنيده بودم ... .

و نيز ابن أبي الحديد مي‌نويسد :

وأما مروان ابنه فأخبث عقيدة ، وأعظم إلحادا وكفرا ، وهو الذي خطب يوم وصل إليه رأس الحسين عليه السلام إلى المدينة ، وهو يومئذ أميرها وقد حمل الرأس على يديه فقال :

يا حبذا بردك في اليدين * وحمرة تجرى على الخدين * كأنما بت بمسجدين *

ثم رمى بالرأس نحو قبر النبي ، وقال : يا محمد ، يوم بيوم بدر وهذا القول مشتق من الشعر الذي تمثل به يزيد بن معاوية وهو شعر ابن الزبعرى يوم وصل الرأس إليه . والخبر مشهور .

شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 4 ، ص 72 .

و اما مروان پسر او (حكم) از خود او بد عقيده‌تر و ملحدتر و كافرتر بود ، و او است كه هنگام امارتش در مدينه چون سر مقدس حسين عليه السلام به دست او رسيد ، سر را روى دست گرفت و اين شعر را خواند :

به به از اين خنكى تو كه بر روى دست احساس مى شود و از اين گلگونى چهره ات ، گويى شب را در محشدين به سر برده اى !

آن گاه سر را به طرف قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم افكند و گفت : اى محمد ، امروز به تلافى روز بدر !

و محمد بن عقيل در النصايح الكافية مي‌نويسد :

( وذكر ) أبو عبيدة في كتاب المثالب وأبو جعفر في تاريخه إن عبيد الله بن زياد كتب إلى عمرو بن سعيد بن العاص وهو وال على المدينة الشريفة يبشره بقتل الحسين عليه السلام فقرأ كتابه على المنبر وأنشد رجزا ثم أومأ إلى القبر الشريف وقال : يا محمد يوم بيوم بدر فأنكر عليه قوم من الأنصار .

النصائح الكافية ، محمد بن عقيل ، ص 75 .

عبيد الله بن زياد به والي مدينه عمرو بن سعيد بن عاص نام نوشت و كشته شدن حسين را به او بشارت داد ، نامه را بالاي منبر بر مردم خواند سپس به قبر رسول خدا اشاره كرد و گفت : اي محمد ! امروز تلافي روز بدر است ، گروهي از انصار به وي اعتراض كردند .

انگيزه حسد قريش نسبت به امير المؤمنين (ع) :

بر كسي پوشيده نيست كه امير المؤمنين عليه السلام در دامان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم پرورش يافته ،‌ نخستين كسي است كه به آن حضرت ايمان آورد و او را در تمامي مصائب ياري كرده است . رسول خدا نيز او را بيش از هر كسي دوست مي‌داشت ؛ تا جايي كه دخترش را به آن حضرت داد و در روز مؤاخات با او رسماً عقد اخوت بست و ... .

اين مسائل دست به دست هم داد تا آتش حسادت نسبت به آن حضرت در دل قريشيان شعله ور شود، وتا زماني كه رسول خدا زنده بود ، اين آتش خطرناك زير خاكستر باقي مانده بود ؛‌ ولي با رحلت آن حضرت سربرآورد و شعله ور شد ؛ تا جايي كه خلافت را كه حق آن حضرت بود غصب و انواع و اقسام ظلم‌ها را در حق وي روا داشتند .

واما آن چه سبب شعله ور شدن اين همه حسادت در وجود قريش شد عبارتند از:

تعيين امام علي عليه السلام به عنوان خليفه :

ترديدي نيست كه امير المؤمنين عليه السلام مقام ويژه و بس عظيمي نزد برادر و پسر عمويش رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم داشت . پيامبر اسلام در طول دوران بعثت از امير المؤمنين تمجيد و به جانشيني وي تصريح مي‌كرد، ودرموقعيتهاي مناسب با الفاظ و عبارات گوناگون ، خلافت آن حضرت را براي مردم تشريح واعلام مي كرد و هرگونه شك و ترديد ي را در اين باره رفع مي‌كرد .

در سال سوم بعثت ،‌ همزمان با اعلام رسالت ، در جلسه مشهور به «يوم الدار» جانشيني وي را نيز براي پيروانش بيان كرد و فرمود :

إن هذا أخي ووصيي وخليفتي فيكم فاسمعوا له وأطيعوا

تاريخ الطبري ، الطبري ، ج 2 ، ص 63 و الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 2 ، ص 63 و المناقب ، الموفق الخوارزمي ، ص 8 و تفسير البغوي ، ج 3 ، ص 400 و شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 13 ، ص 211 و ... .

اين علي برادر و وصي وجانشين من در بين شما است ؛ پس گوش به فرمان وي باشيد و از او اطاعت كنيد .

مردم وقتي فهميدند رياست عامه و ولايت مطلقه بعد از رسول خدا از آنِ امير المؤمنين عليه السلام است ، از جا برخواستند و با خنده خطاب به ابوطالب گفتند :

به تو دستور داده است كه از پسرت اطاعت كني و حرف شنوي داشته باشي .

عقد اخوت ، ميان رسول خدا و امير المؤمنين عليه السلام :

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مراسم عقد اخوت را در دو مرحله برگزار  كرد ،‌ مرحله اول در مكه و مرحله دوم در مدينه و از ميان تمام مسلمانان علي بن أبي طالب عليه السلام براي برادري خودش انتخاب كرد و فرمود :

تو براي من همانند هارون براي موسي هستي ، جز اين كه بعد از من پيامبري وجود ندارد .

ابن عبد البر در ترجمه امام علي عليه السلام مي‌نويسد :

آخى رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وسلم ، بين المهاجرين ، ثم آخى بين المهاجرين والأنصار ، وقال في كل واحدة منهما لعلي : أنت أخي في الدنيا والآخرة.

الاستيعاب ، ابن عبد البر ، ج 3 ، ص 1099 .

رسول خدا بين مهاجران عقد برادري بست ، سپس بين مهاجران و انصار و در هريك از اين دو مراسم به علي فرمو د: تو در دنيا و آخرت برادر من هستي .

و ابن اثير در اسد الغابة‌ مي‌نويسد :

وأخاه رسول الله صلى الله عليه وسلم مرتين فان رسول الله آخى بين المهاجرين ثم آخى بين المهاجرين والأنصار بعد الهجرة وقال لعلي في كل واحدة منهما أنت أخي في الدنيا والآخرة .

أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 4 ، ص 16 .

رسول خدا دو دفعه علي را به برادري خودش انتخاب و معرفي كرد ؛ زيرا آن حضرت بين مهاجران عقد اخوت را بست و پس از هجرت بين مهاجران و انصار ، و در هر مرتبه به علي فرمود : تو برادر من در دنيا و آخرت هستي .

پيروزي علي عليه السلام ، در جنگ ها :

پيروزي امير المؤمنين عليه السلام در جنگ‌هاي زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ، يكي از مواردي بود كه حسادت ديگران را برافروخت و باعث شد كه بعد از رسول خدا با آن حضرت دشمني كنند .

تمام ايمان در برابر شرك :

در سال پنجم هجرت ، زماني كه امير المؤمنين عليه السلام براي مبارزه با عمرو بن عبدود فرستاد ، فرمود :

برز الايمان كله إلى الشرك كله .

شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 13 ص 261  و ينابيع المودة لذوي القربى ، القندوزي ، ج 1 ص 281 .

ايمان كامل در برابر تمامي شرك قرار گرفت .

قندوزي حنفي در ينابيع المودة مي‌نويسد :

عن حذيفة رضي الله عنه قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم : ضربة على في يوم الخندق أفضل أعمال أمتي إلى يوم القيامة .

ينابيع المودة لذوي القربى ، القندوزي ، ج 1 ، ص 282 .

ضربه شمشير علي در جنگ خندق برترين اعمال امت من تا روز قيامت است .

و قاضي ايجي در المواقف در مقايسه فضائل امير المؤمنين عليه السلام با خليفه اول به طور قطعي اين مطلب را پذيرفته و مي‌نويسد :

الرابع الشجاعة : تواتر مكافحته للحروب ولقاء الأبطال وقتل أكابر الجاهلية حتى قال صلى الله عليه وسلم يوم الأحزاب ( لضربة علي خير من عبادة الثقلين ) وتواتر وقائعه في خيبر وغيره .

كتاب المواقف ، عضد الدين الإيجي (متوفاي756هـ)  ج 3 ، ص 628 ، ناشر : دار الجيل - لبنان - بيروت - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن عميرة .

رويارويي علي با قهرمانان عرب در جنگ ها و كشتن بزرگان مشركان ، نشان از شجاعت او است و همين براي او بس كه رسول خدا در جنگ احزاب فرمود : ضربه علي در خندق برتر از عبادت جن و انس است .

و همچنين سعد الدين تفتازاني نيز در قياس آن حضرت با ابوبكر مي‌نويسد :

وأيضا هو أشجعهم يدل عليه كثرة جهاده في سبيل الله وحسن إقدامه في الغزوات وهي مشهورة غنية عن البيان ولهذا قال النبي صلى الله عليه وسلم لا فتى إلا علي ولا سيف إلا ذو الفقار وقال صلى الله عليه وسلم يوم الأحزاب لضربة علي خير من عبادة الثقلين .

شرح المقاصد في علم الكلام ، سعد الدين التفتازاني (متوفاي791هـ) ، ج 2 ، ص 301  ، ناشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى .

علي به دليل فراوني پيكارهايش در راه خدا و آثار ارزشمندش درجنگ ها كه نيازي به گفتگو ندارد شجاع ترين مسلمان است و به همين جهت بود كه رسول خدا در باره وي فرمود : جوانمردي نيست جز علي ، و شمشيري نيست مگر ذوالفقار ، و در روز احزاب فرمود : يك ضربه شمشير علي از عبادت جن و انس بهتر است .

خدا و رسولش علي را دوست دارند :

در سال هفتم هجري در جنگ خيبر ،‌ زماني كه ديگران نتوانستند قلعه خيبر را فتح كنند، رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود :

فردا پرچم را به دست کسي خواهم سپرد که خدا و رسول او را دوست دارند و او نيز خدا و رسول را دوست دارد ، کرّاري است که هرگز فرار نمي کند و تا سنگر دشمن را فتح نکند ، باز نخواهد گشت .

محمد اسماعيل بخاري در صحيحش داستان را اين گونه نقل مي کند :

أَخْبَرَنِي سَهْلٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَعْنِي ابْنَ سَعْدٍ قَالَ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْمَ خَيْبَرَ لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَدًا رَجُلًا يُفْتَحُ عَلَى يَدَيْهِ يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ فَبَاتَ النَّاسُ لَيْلَتَهُمْ أَيُّهُمْ يُعْطَى فَغَدَوْا كُلُّهُمْ يَرْجُوهُ فَقَالَ أَيْنَ عَلِيٌّ فَقِيلَ يَشْتَكِي عَيْنَيْهِ فَبَصَقَ فِي عَيْنَيْهِ وَدَعَا لَهُ فَبَرَأَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ بِهِ وَجَعٌ فَأَعْطَاهُ فَقَالَ أُقَاتِلُهُمْ حَتَّى يَكُونُوا مِثْلَنَا فَقَالَ انْفُذْ عَلَى رِسْلِكَ حَتَّى تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ وَأَخْبِرْهُمْ بِمَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ فَوَاللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ يَكُونَ لَكَ حُمْرُ النَّعَمِ .

 صحيح البخاري ، ج 4 ، ص 20 و صحيح مسلم ، ج 7 ، ص 121 ، 122 .

از سهل بن سعد روايت كرده است گفت كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در روز خيبر ، فرمود : فردا پرچم اسلام را به مردى خواهم سپرد كه خيبر به دست او فتح مى‏شود و خدا و رسول را دوست مى‏دارد ، و خدا و رسول هم او را دوست مى‏دارند . مسلمانان آن شب را  در اين انديشه سپري كرده و به استراحت پرداختند كه فردا پرچمدار اسلام چه كسى خواهد بود ؟ و اينك لحظه موعود فردا رسيده است ، همه چشم ها به دست پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله دوخته شده كه پرچم را به دست چه شخصى به اهتزاز در مى‏آورد . در اين حال پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود : على كجاست ؟

يكى از حاضران پاسخ داد : على عليه السّلام به درد چشم گرفتار است . رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله حضرت على عليه السّلام را نزدخودش طلبيد ، سپس آب دهان مبارك را به چشم على عليه السّلام ماليد و دعا كرد بلافاصله درد چشم برطرف شد ، آنچنان كه از آغاز دردى نداشته است ! پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرچم پر افتخار اسلام را به حضرت على عليه السّلام داد و فرمود : با اين مردم نبرد مى‏كنم تا مانند خودمان از نعمت اسلام برخوردار شوند . سپس خطاب به على عليه السّلام ، فرمود : اينك با كمال قدرت و توانائى و با آرامش خاطر به مسير خود ادامه بده همين كه به خيبر رسيدى ، نخست آنان را به آئين اسلام دعوت كن و آنچه بر آن ها واجب مى‏گردد به اطلاعشان برسان . به خدا سوگند ! اگر خدا بوسيله تو مردى را به اسلام هدايت كند ، بهتر است براي از شتران سرخ مو .

و جالب اين است كه بسياري از علماي اهل سنت از زبان عمر بن الخطاب نوشته‌اند كه او گفته بود :

هيچ گاه امارت را به اندازه آن روز دوست نداشته‌ام كه رسول خدا امارت را به علي داد .

مسلم نيشابوري در صحيحش مي نويسد :

عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ يَوْمَ خَيْبَرَ لَأُعْطِيَنَّ هَذِهِ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَا أَحْبَبْتُ الْإِمَارَةَ إِلَّا يَوْمَئِذٍ قَالَ فَتَسَاوَرْتُ لَهَا رَجَاءَ أَنْ أُدْعَى لَهَا قَالَ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَأَعْطَاهُ إِيَّاهَا .

صحيح مسلم ، ج 7 ، ص 121 و مسند احمد ، ج 2 ، ص 384 .

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در روز خيبر فرمود : پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى‏دهم كه خدا و رسول را دوست مى‏دارد و خداوند خيبر را به دست او فتح مى‏كند . عمر بن خطّاب گفت : آن روز بود كه خواهان امارت بودم و در اين رابطه با همدستانم ، آهسته سخن گفتم و آرزو مى‏كردم (كه اى كاش) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مرا پرچمدار اسلام معرفى كند .

 (ولى بر خلاف انتظار) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، على را به حضور طلبيد و پرچم اسلام را به دست او داد .

بستن تمام درها به سوي مسجد ، جز در خانه علي عليه السلام :

يكي از مسائلي كه شعله‌هاي حسد را در دل‌هاي ديگران شعله ور كرد ، اين بود كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم دستور دارد تمام درهايي كه به سوي مسجد باز شده‌اند بسته شود ، جز در خانه امير المؤمنين عليه السلام . اين فرمان آن قدر بر صحابه گران آمد كه حتي لب به اعتراض گشودند و دليل آن را جويا شدند ؛ پيامبر فرمود : من دستور بسته شدن درها را صادر كرده‌ام مگر در خانه علي ، شنيده‌ام بعضي سخناني گفته اند ، به خدا سوگند من از جانب خودم اين كار را نكردم ؛ بلكه فرمان از جانب خدا صادر شد و من انجام دادم .

در روايت زيد بن أرقم آمده است :

عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ كَانَ لِنَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَبْوَابٌ شَارِعَةٌ فِي الْمَسْجِدِ قَالَ فَقَالَ يَوْمًا سُدُّوا هَذِهِ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ قَالَ فَتَكَلَّمَ فِي ذَلِكَ النَّاسُ قَالَ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَحَمِدَ اللَّهَ تَعَالَى وَأَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَمَرْتُ بِسَدِّ هَذِهِ الْأَبْوَابِ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ وَقَالَ فِيهِ قَائِلُكُمْ وَإِنِّي وَاللَّهِ مَا سَدَدْتُ شَيْئًا وَلَا فَتَحْتُهُ وَلَكِنِّي أُمِرْتُ بِشَيْءٍ فَاتَّبَعْتُهُ .

مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 4 ص 369 ، ح 18484 .

ابن حجر عسقلاني بعد از نقل روايت مي‌گويد :

أخرجه أحمد والنسائي والحاكم ورجاله ثقات .

فتح الباري ، ابن حجر ، ج 7 ص 13 .

احمد ، نسائي و حاكم اين روايت را نقل كرده‌اند و روات آن مورد اعتماد هستند .

و حاكم نيشابوري بعد از نقل آن مي‌نويسد‌:

هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه .

المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 3 ص 125 .

اين روايت با شرائطي كه مسلم و بخاري قبول دارند‌، صحيح است ؛ ولي آن‌ها نقل نكرده‌اند .

فرستادن علي عليه السلام براي خواندن سوره برائت :

در سالهاي آخر عمر رسول خدا بود كه سوره برائت نازل شد . اين سوره بايد براي كفار مكه خوانده مي‌شد . ابتدا ابوبكر براي خواندن آن به طرف مكه رفت ؛ اما در ميان راه فرستاده رسول خدا آن را از ابوبكر گرفت و به امير المؤمنين داد، ودر اين باره فرمود :

لا يذهب بها الا رجل منى وأنا منه .

مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 1 ، ص 331  و المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 3 ، ص 133 و الإصابة ، ابن حجر ، ج 4 ، ص 467 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 7 ، ص 374 و ... .

اين آيات را جز من ويا كسي كه از من باشد نبايد بر مردم مكه بخواند.

 ازدواج امير المؤمنين با فاطمه عليهما السلام :

روايات فراواني در كتاب‌هاي شيعه و سني وجود دارد كه بسياري از صحابه ؛ از جمله خليفه اول و دوم براي خواستگاري از فاطمه زهرا سلام الله عليها آمدند ؛ اما نبي مكرم اسلام دست رد به سينه همه آن‌ها زد ؛ ولي وقتي امير المؤمنين عليه السلام خواستگاري كرد ، بلا فاصله قبول و دخترش را به ازدواج او درآورد . اين مسأله نيز باعث شد كه شعله‌هاي حسادت در وجود ديگران شعله ور شود ؛ تا جايي كه حتي زنان خود را نزد فاطمه سلام الله عليها فرستادند و از امير المؤمنين عليه السلام عيب جويي كرده و گفتند كه او فقير است و ... .

ابن حجر هيثمي در باب 11 از صواعق محرقه كه آن را بر ضد شيعه نوشته است ،‌ مي‌گويد :

وأخرج أبو داود السجستاني أنّ أبا بكر خطبها ، فأعرض عنه صلى الله عليه وآله ، ثمّ عمر فأعرض عنه ...

الصواعق المحرقة ، 163 .

ابو داود سجستاني نقل كرده است كه ابوبكر از حضرت زهرا خواستگاري كرد ، رسول گرامي اسلام او را رد كرد ، سپس عمر خواستگاري كرد رسول خدا  او را نيز رد كرد ...

ابن حبان در صحيحش و نسائي در سننش مي‌نويسند :

عن عبد الله بن بريدة عن أبيه قال خطب أبو بكر وعمر رضى الله عنهما فاطمة فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم إنها صغيرة فخطبها على فزوجها منه .

سنن النسائي ،‌ ج 6 ،‌ ص62 و خصائص أمير المؤمنين (ع) ، النسائي ، ص 114 و صحيح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 15 ، ص 399 و...

عبد الله بن بريده از پدرش نقل مي‌كند كه ابوبكر و عمر از فاطمه خواستگاري كردند ، پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم به آن‌ها فرمود : فاطمه خردسال است ، سپس علي عليه السلام خواستگاري نمود ، پيامبر او را به ازدواج علي عليه السلام درآورد .

حاكم نيشابوري بعد از نقل اين حديث مي‌گويد :

هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه .

المستدرك ، ج 2 ،‌ ص167.

اين حديث ، طبق شرائطي كه بخاري و مسلم در صحت روايت قائل بودند صحيح است ؛ اما آن‌ دو نقل نكرده‌اند .

متقي هندي مي‌نويسد :

خطب أبو بكر وعمر فاطمة إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فأبى رسول الله صلى الله عليه وسلم عليهما .

كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 13 ، ص 114 .

ابوبكر و عمر فاطمه را از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم خواستگاري كردند ، آن حضرت نپذيرفت .

و همچنين هيثمي مي‌نويسد :

عن حجر بن عنبس ، فقال : خطب أبو بكر وعمر رضى الله عنهما فاطمة رضى الله عنها فقال النبي صلى الله عليه وسلم هي لك يا على . رواه الطبراني ورجاله ثقات .

مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص204 و أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 1 ، ص 386 و ج 5 ، ص 520 و المعجم الكبير ، الطبراني ، ج 4 ، ص 34 و مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 204 و ... .

حجر بن عنبس مي گويد : ابوبكر و عمر فاطمه (عليها السلام ) را از پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم خواستگاري كردند ، پيامبر خطاب به علي عليه السلام فرمود : فاطمه براي تو است . اين روايت را طبراني نقل كرده و راويان آن مورد اعتماد هستند .

نتيجه :

از آن چه گذشت ، اين نتيجه را مي‌گيريم كه عوامل بسياري ؛ از جمله حسادت‌ها ، كينه‌ها و بغض‌هايي كه قريش از آن حضرت به خاطر كشتن پهلوانان و قهرمانان آن‌ها در جنگ‌هاي مختلف در دل داشتند ، سبب شد كه حق امير المؤمنين غصب و آن حضرت خانه نشين شوند .

کمپین رهروان غدیر

 

چه کسی وصی رسول خدا است؟

چه کسی وصی رسول خدا است؟

الف: علی بن ابیطالب وصی رسول الله
 الكامل – عبد الله بن عدي – ج 4 – ص 14
فحدثنا محمد بن منير ثنا علي بن سهل ثنا محمد بن حميد ثنا سلمة حدثني محمد بن إسحاق عن شريك بن عبد الله عن أبي ربيعة الإيادي عن ابن بريدة عن أبيه ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال : [ لكل نبي وصي ووارث وان عليا وصيي ووارثي
خلاصه ترجمه: ............ پیامبر اکرم فرمودند: برای هر پیامبر  جانشینی است و همانا علی بن ابیطالب جانشین و وارث من است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 - ص 392
محمد بن حميد نا علي بن مجاهد عن محمد بن إسحاق عن شريك بن عبد الله النخعي عن أبي ربيعة الأيادي عن ابن بريدة عن أبيه أن النبي ( صلى الله عليه وسلم ) قال إن لكل نبي وصيا ووارثا وإن عليا وصيي ووارثي
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
الموضوعات - ابن الجوزي - ج 1 - ص 376
 حدثنا محمد بن إسحاق عن شريك بن عبد الله عن أبي ربيعة الأيادي عن ابن بريدة عن أبيه قال قال النبي صلى الله عليه وسلم : " لكل نبي وصى ، وإن عليا وصيي ووارثي
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (ع) - ابن الدمشقي - ج 1 - ص 107
عن بريدة [ الأسلمي ] قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : لكل نبي وصي ووارث وإن عليا وصيي ووارثي
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
ينابيع المودة لذوي القربى – القندوزي – ج 1 – ص 235
قال النبي صلى الله عليه وآله وسلم : لكل نبي وصى ووارث ، وإن عليا وصيي ووارثي
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
الكامل|عبد الله بن عدي|4|365|مهمترين مصادر رجال سنى|قراءة وتدقيق : يحيى مختار غزاوي|الثالثة|محرم 1409 – 1988 م||دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان||الطبعة الأولى تحقيق : الدكتور سهيل زكار 1404 – 1984 م / الثانية 1405 – 1985 م / الثالثة منقحة وبها تعليقات وزيادات كثيرة – قرأها ودققها على المخطوطات يحيى مختار الغزاوي – محرم 1409 – 1988 م
تاريخ مدينة دمشق|ابن عساكر|42|571|مهمترين مصادر رجال سنى|علي شيري||1415|دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان|دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان||
الموضوعات|ابن الجوزي|1|597|مهمترين مصادر رجال سنى|ضبط وتقديم وتحقيق : عبد الرحمن محمد عثمان|الأولى|1386 – 1966 م||المكتبة السلفية – المدينة المنورة||
جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (ع)|ابن الدمشقي|1|871|مصادر سيره پيامبر وائمه|الشيخ محمد باقر المحمودي|الأولى|1415|دانش|مجمع إحياء الثقافة الإسلامية – قم – ايران||
ينابيع المودة لذوي القربى|القندوزي|1|1294|مصادر سيره پيامبر وائمه|سيد علي جمال أشرف الحسيني|الأولى|1416|أسوه|دار الأسوة للطباعة والنشر||

ب: وصی رسول دینش را زنده می کند
 شواهد التنزيل – الحاكم الحسكاني – ج 1 – ص 99
عن مطر ، عن أنس قال : قلنا لسلمان : سل النبي من وصيه ؟ فقال له سلمان : يا رسول الله من وصيك ، قال : يا سلمان من كان وصي موسى ، فقال : يوشع بن نون . قال : فإن وصيي ووارثي يقضي ديني وينجز موعودي علي بن أبي طالب .

خلاصه ترجمه:… به سلمان گفتیم سوال کن از رسول که چه کسی وصی اوست. سلمان هم این سوال را از رسول الله پرسید: پیامبر فرمود. وصی موسی چه کسی بود؟ سلمان جواب داد: یوشع بن نون. پیامبر فرمودند: همانا جانشین و وارث من و کسی که دین مرا زنده می کند علی بن ابیطالب است.

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نهج الإيمان – ابن جبر – ص 197 – 198
 أنس بن مالك قال : ‹ صفحه 198 › قلنا لسلمان : سل النبي من وصيه . فقال له سلمان : يا رسول الله من وصيك ؟ فقال : يا سلمان من كان وصي موسى ؟ قال : يوشع بن نون . قال : قال وصيي ووارثي يقضي ديني وينجز موعدي علي بن أبي طالب
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (ع) – ابن الدمشقي – ج 1 – ص 107
عن أنس قال : قلت لسلمان الفارسي : سل النبي صلى الله عليه وسلم من وصيه ؟ فقال سلمان : يا رسول الله من وصيك ؟ قبال : يا سلمان من كان وصي موسى ؟ قال : يوشع بن نون . فيقال : إن وصيي ووارثي يقضي ديني وينجز موعدي علي بن أبي طالب . خرجه الإمام أحمد في المناقب
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
ينابيع المودة لذوي القربى – القندوزي – ج 1 – ص 235
وصيي ووارثي يقضى ديني وينجز موعدي علي بن أبي طالب .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
شواهد التنزيل|الحاكم الحسكاني|1|ق 5|مصادر تفسير سنى|الشيخ محمد باقر المحمودي|الأولى|1411 – 1990 م||مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي- مجمع إحياء الثقافة الإسلامية||

نهج الإيمان|ابن جبر||ق 7|مصادر سيره پيامبر وائمه|السيد أحمد الحسيني|الأولى|1418|ستارة – قم|مجتمع إمام هادي (ع) – مشهد||

جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (ع)|ابن الدمشقي|1|871|مصادر سيره پيامبر وائمه|الشيخ محمد باقر المحمودي|الأولى|1415|دانش|مجمع إحياء الثقافة الإسلامية – قم – ايران||

ينابيع المودة لذوي القربى|القندوزي|1|1294|مصادر سيره پيامبر وائمه|سيد علي جمال أشرف الحسيني|الأولى|1416|أسوه|دار الأسوة للطباعة والنشر||
حال چند سوال از برادران اهل سنت
الف: نظرتون در مورد حدیث (غدیر) چیه؟ چند تا از سندهای این حدیث رو بنویسید:

مسند احمد – الإمام احمد بن حنبل – ج 1 – ص 84
 من كنت مولاه فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
سنن ابن ماجة – محمد بن يزيد القزويني – ج 1 – ص 45
 من كنت مولاه فعلى مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
سنن الترمذي – الترمذي – ج 5 – ص 297
 من كنت مولاه فعلى مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
فضائل الصحابة – النسائي – ص 14
قال من كنت مولاه فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
المستدرك – الحاكم النيسابوري – ج 3 – ص 109
فقال من كنت مولاه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
مجمع الزوائد – الهيثمي – ج 7 – ص 17
قال من كنت مولاه فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
مجمع الزوائد – الهيثمي – ج 9 – ص 104
 قالا خطب رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم فقال من كنت مولاه فعلى مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
فتح الباري – ابن حجر – ج 7 – ص 61
اما حديث من كنت مولاه فعلي مولاه فقد أخرجه الترمذي والنسائي وهو كثير الطرق جدا
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
عمدة القاري – العيني – ج 18 – ص 206
قال : من كنت مولاه فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تحفة الأحوذي – المباركفوري – ج 10 – ص 147
رسول الله قال من كنت مولاه فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
المصنف – عبد الرزاق الصنعاني – ج 11 – ص 225
فقال النبي صلى الله عليه وسلم : من كنت مولاه فإن عليا مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
المعيار والموازنة – أبو جعفر الإسكافي – ص 210 – 211
 فبلغ ذلك النبي عليه السلام فقال : " من كنت مولاه ‹ صفحه 211 › فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
المصنف – ابن أبي شيبة الكوفي – ج 7 – ص 495
فأخذ بيد علي فقال : " من كنت مولاه فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تأويل مختلف الحديث – ابن قتيبة – ص 44
قول رسول الله صلى الله عليه وسلم من كنت مولاه فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
الآحاد والمثاني – الضحاك – ج 4 – ص 325
رسول الله قال : من كنت مولاه فعلي مولاه .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
كتاب السنة – عمرو بن أبي عاصم – ص 552
 من كنت مولاه فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
مسند احمد|الإمام احمد بن حنبل|1|241|مصادر حديث سنى – فقه|||||دار صادر – بيروت – لبنان||
سنن ابن ماجة|محمد بن يزيد القزويني|1|273|مصادر حديث سنى – فقه|تحقيق وترقيم وتعليق: محمد فؤاد عبد الباقي||||دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع||
سنن الترمذي|الترمذي|5|279|مصادر حديث سنى – فقه|تحقيق وتصحيح : عبد الرحمن محمد عثمان|الثانية|1403 – 1983 م||دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان||سنن الترمذي وهو جامع الصحيح
فضائل الصحابة|النسائي||303|مصادر حديث سنى – فقه|||||دار الكتب العلمية – بيروت – لبنان||
المستدرك|الحاكم النيسابوري|3|405|مصادر حديث سنى – فقه|إشراف : يوسف عبد الرحمن المرعشلي||||||طبعة مزيدة بفهرس الأحاديث الشريفة
مجمع الزوائد|الهيثمي|7|807|مصادر حديث سنى – فقه|||1408 – 1988 م||دار الكتب العلمية – بيروت – لبنان||طبع بإذن خاص من ورثة حسام الدين القدسي مؤسس مكتبة القدسي بالقاهرة
مجمع الزوائد|الهيثمي|9|807|مصادر حديث سنى – فقه|||1408 – 1988 م||دار الكتب العلمية – بيروت – لبنان||طبع بإذن خاص من ورثة حسام الدين القدسي مؤسس مكتبة القدسي بالقاهرة
فتح الباري|ابن حجر|7|852|مصادر حديث سنى – فقه||الثانية||دار المعرفة للطباعة والنشر بيروت – لبنان|دار المعرفة للطباعة والنشر بيروت – لبنان||
عمدة القاري|العيني|18|855|مصادر حديث سنى – فقه||||بيروت – دار إحياء التراث العربي|دار إحياء التراث العربي||
تحفة الأحوذي|المباركفوري|10|1282|مصادر حديث سنى – فقه||الأولى|1410 – 1990 م||دار الكتب العلمية – بيروت – لبنان||
المصنف|عبد الرزاق الصنعاني|11|211|مصادر حديث سنى – عام|تحقيق وتخريج وتعليق : حبيب الرحمن الأعظمي||||منشورات المجلس العلمي||
المعيار والموازنة|أبو جعفر الإسكافي||220|مصادر حديث سنى – عام|الشيخ محمد باقر المحمودي|الأولى|1402 – 1981 م||||
المصنف|ابن أبي شيبة الكوفي|7|235|مصادر حديث سنى – عام|تحقيق وتعليق : سعيد اللحام|الأولى|جماد الآخرة 1409 – 1989 م||دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان||طبعة مستكملة النص ومنقحة ومشكولة ومرقمة الأحاديث ومفهرسة / راجعه وصححه وأشرف على إخراجه : مكتب الدراسات والبحوث في دار الفكر
تأويل مختلف الحديث|ابن قتيبة||276|مصادر حديث سنى – عام|||||دار الكتب العلمية – بيروت – لبنان||قوبلت على ثلاث نسخ مخطوطة : 1- الأولى دمشقية بخط العلامة جمال الدين القاسمي 2- الثانية بغدادية قرأها وصححها العلامة فخر العراق محمود الشكري الألوسي 3- الثالثة مصرية في المكتبة الخديوية بخط السيد الفاضل محمد خلوصي حافظ الكتب بمكتبة راغب باشا
الآحاد والمثاني|الضحاك|4|287|مصادر حديث سنى – عام|باسم فيصل أحمد الجوابرة|الأولى|1411 – 1991 م||دار الدراية للطباعة والنشر والتوزيع||

كتاب السنة|عمرو بن أبي عاصم||287|مصادر حديث سنى – عام|بقلم : محمد ناصر الدين الألباني|الثالثة|1413 – 1993 م||المكتب الإسلامي – بيروت – لبنان||

البته اینها فقط چند سند بود. اگر دوست داشته باشید سندهای بیشتری برایتان ذکر خواهیم کرد.

حال شما بگویید با ضمیمه این دو حدیث نمی توان گفت حق علی بن ابیطالب غصب شده:

حدیث وصی + حدیث غدیر = ؟

البته دوستان اهل سنت در این مقوله زحمت کشیده اند و چندین توجیه بیان کرده اند که با هم بررسی می کنیم:

الف: منظور از (مولا) به معنای دوستی بوده است:

خب چند سوال؟

1-      چرا رسول خدا باید حدود 120 هزار نفر را در گرمای شدید نگه دارد؟ تنها به خاطر اینکه بگوید علی بن ابیطالب را دوست دارد؟ این مطلب را تمامی مسلمین میدانسته اند. زیرا قبل از روایات زیادی در مورد علی بن ابیطالب فرموده بود:

-          حدیث منزلت ( انت منی بمنزله هارون من موسی…..)

-          ازدواج دختر عزیزش فاطمه ( سیده النساء العالمین) با علی بن ابیطالب

-          داستان لیله المبیت

-          داستان عشیره القریبن

-          روز خیبر (یحب الله و رسوله و حیبه الله و رسوله)

-          روز خندق (برز الایمان کله الی الشرک کله)

و صدها روایت دیگر

آیا منطقی است که بگوییم تنها و تنها برای دوستی چنین گفته است؟

اگر اینگونه که شما می گویید باشد چرا خلیفه ثانی جناب عمر بن خطاب چنین گفته است:

شواهد التنزيل – الحاكم الحسكاني – ج 1 – ص 200

 فقال له عمر بن الخطاب : بخ بخ لك يا ابن أبي طالب .

ترجمه: پس عمر بن خطاب به علی بن ابیطالب چنین گفت: تبریک بر تو ای علی بن ابیطالب

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

تاريخ مدينة دمشق – ابن عساكر – ج 42 – ص 233

فقال عمر بن الخطاب بخ بخ لك يا ابن أبي طالب أصبحت مولاي ومولى كل مسلم فأنزل الله عز وجل " اليوم أكملت لكم دينكم

ترجمه: پس عمر گفت: تبریک بر تو ای علی همانا تو مولای من و مولای تمام مسلمین هستی. و همانا خداوند نازل کرد در این وقت آیه (الیوم اکمیت لکم دینکم)

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

البداية والنهاية – ابن كثير – ج 7 – ص 386

 فقال عمر بن الخطاب بخ بخ لك يا ابن أبي طالب أصبحت مولاي ومولى كل مسلم فأنزل الله عز وجل * ( اليوم أكملت لكم دينكم )

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

شواهد التنزيل|الحاكم الحسكاني|1|ق 5|مصادر تفسير سنى|الشيخ محمد باقر المحمودي|الأولى|1411 – 1990 م||مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي- مجمع إحياء الثقافة الإسلامية||

تاريخ مدينة دمشق|ابن عساكر|42|571|مهمترين مصادر رجال سنى|علي شيري||1415|دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان|دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان||البداية والنهاية|ابن كثير|7|774|مصادر تاريخ|تحقيق وتدقيق وتعليق : علي شيري|الأولى|1408 – 1988 م||دار إحياء التراث العربي – بيروت – لبنان||
چند مطلب در مورد این روایت:

-          اهل سنت می گویند جناب عمر بن خطاب یکی از صحابه عظیم الشان رسول خدا بوده است. آیا قبلا روایاتی را که رسول در شان علی فرموده است را شنیده یا نه؟ چرا ان موقع چنین نگفته است؟
-
          به راستی آیا بیان کردن همگانی محبت رسول خدا به علی بن ابیطالب اینقدر دور از ذهن بوده است که بعد از اینکه رسول این دوستی را برای مردم در کنار برکه (خم)فرمود. دین اسلام کامل شد؟ اگر منظور از (مولا) همان دوستی باشد که خیلی زودتر از ان باید دین کامل می شد.
ب: گروهی دیگر از دوستان اهل سنت که خیلی قصد توجیه دارند. می گویند: (منظور از علی بن ابیطالب..حتما علی بن ابیطالب پدر حسنین نیست. زیرا علی بن ابیطالب دیگری هم در بین مردم بودند. از قبیل علی بن ابیطالب قیروانی)
خب یه سوال؟
بر فرض اینکه ما قبول کنیم. جانشین رسول خدا علی بن ابیطالب پدر حسنین نیست بلکه یک علی بن ابیطالب هست. خب یک سوال؟
چرا به فرمایش رسول خدا عمل نکردید؟
نکنه اسم جناب ابوبکر هم علی بن ابیطالب بوده است؟

ج: اقرار علمای اهل سنت

امام ابو حامد غزالي (505 هـ)
وي همان‌گونه كه در شرح حال و شناخت شخصيت او مي‌آيد يكي از اعاظم و أكابر علماي اهل سنّت است كه اين گونه مي‌گويد:‌
لكن أسفرت الحجة وجهها وأجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم غدير خم باتفاق الجميع وهو يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه. فقال عمر: بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مؤمن ومؤمنة. فهذا تسليم ورضى وتحكيم. ثم بعد هذا غلب الهوى لحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود البنود وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار سقاهم كأس الهوى، فعادوا إلى الخلاف الأول فنبذوه وراء ظهورهم، واشتروا به ثمنا قليلا.
لكن حجت روي خود را آشكار نمود و جمعيت مردم براي شنيدن متن خطبه حديثي كه در روز غدير خم كه مورد اتفاق همه مي‌باشد جمع گرديدند. [در آن خطبه] پيامبر مي‌فرمايد: «هركس من مولاي اويم علي مولاي اوست». همين جا بود كه عمر به علي گفت: يا ابا الحسن! تبريك، تبريك! از اين به بعد تو مولاي من و مولاي هر زن و مرد مؤمني گرديدي.
اين سخن عمر در حقيقت تسليم در برابر امر و رضايت و تحكيم آن بود. امّا بعد از آن بود كه هوي و هوس براي حبّ رياست بر او غلبه كرد و او عمود خلافت را به دوش گرفت. و قرار‌ها و پيمان‌ها در خفقان هوي و هوس و زد و خورد نيزه‌ها و ازدحام اسب‌ها و سپاهيان و لشكر كشي براي فتح كشور‌ها فراموش شد و آنها از شراب هوي و هوس سيراب گرديدند.
و به همين خاطر بود كه مردم به همان اختلافات روز اوّل بازگشتند و عهد و پيمان خود را پشت سر افكنده و آن را به قيمتي اندك فروختند.
مجموعة رسائل الإمام الغزالي، كتاب سر العالمين ص483 ، طبعة مصححة منقحة، إبراهيم أمين محمد، المكتبة التوفيقية.
سبط بن جوزي ضمن تأييد انتساب كتاب سرالعالمين به غزالي عين كلام او را آورده و سخن او را بدون هيچ‌گونه ردّي نقل كرده است:
وذكر أبو حامد الغزالي في كتاب سر العالمين وكشف ما في الدارين ألفاظا تشبه هذا. فقال قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم لعلي يوم غدير خم: من كنت مولاه فعلي مولاه. فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ يا أبا الحسن أصبحت مولاي ومولى كل مؤمن ومؤمنة. قال: وهذا تسليم ورضى وتحكيم، ثم بعد هذا غلب الهوى حبا للرياسة وعقد البنود وخفقان الرايات وازدحام الخيول في فتح الأمصار وأمر الخلافة ونهيها، فحملهم على الخلاف فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون.
أبو حامد غزالي در كتاب سر العالمين وكشف ما في الدارين ألفاظي شبيه به اين مطالب را در كتاب خود آورده است. رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم روز غدير خم به علي گفت: «من كنت مولاه فعلي مولاه».
اين سخن عمر در حقيقت تسليم در برابر امر و رضايت و تحكيم آن بود. امّا بعد از آن بود كه هوي و هوس براي حبّ رياست بر او غلبه كرد و او عمود خلافت را به دوش گرفت. و قرار‌ها و پيمان‌ها در خفقان هوي و هوس و زد و خورد نيزه‌ها و ازدحام اسب‌ها و سپاهيان و لشكر كشي براي فتح كشور‌ها فراموش شد و آنها از شراب هوي و هوس سيراب گرديدند.
و به همين خاطر بود كه مردم به همان اختلافات روز اوّل بازگشت نمودند و عهد و پيمان خود را به پشست سر خود افكندند و آن را به قيمتي اندك فروختند.
تذكره خواص الإمامة، ص 62.
ذهبي در حالي كه تحت تأثير شخصيت غزالي قرار گرفته در مقام توجيه سخنان وي برآمده اين چنين مي‌گويد:
وما أدري ما عذره في هذا؟ والظاهر أنه رجع عنه، وتبع الحق، فإن الرجل من بحور العلم، والله أعلم.
نمي‌دانم غزالي براي اين سخن خود چه عذري خواهد داشت؟ ولي ظاهراً غزالي از اين نظر خود بازگشته و دوباره از حق پيروي كرده است. و به راستي كه او از دريا‌هاي علم است. والله اعلم.
سير أعلام النبلاء، ذهبي، ج 19، ص 328.
محمد بن طلحة شافعي (652هـ)
محمد بن طلحه شافعي از علماي بزرگ اهل سنّت در قرن هفتم هجري ‌ مي‌گويد:
فيكون معنى الحديث: من كنت أولى به أو ناصره أو وارثه أو عصبته أو حميمه أو صديقه فإن عليا منه كذلك، وهذا صريح في تخصيصه لعلي بهذه المنقبة العلية وجعله لغيره كنفسه … بما لم يجعله لغيره. وليعلم: أن هذا الحديث هو من أسرار قوله تعالى … فإنه أولى بالمؤمنين وناصر المؤمنين وسيد المؤمنين. وكل معنى أمكن إثباته مما دل عليه لفظ (المولى) لرسول الله فقد جعله لعلي عليه السلام. وهي مرتبة سامية ومنزلة شاهقة ودرجة علية ومكانة رفيعة خصه صلى الله عليه وسلم بها دون غيره، فلهذا صار ذلك اليوم يوم عيد وموسم سرور لأوليائه.
معناى حديث غدير اين است: هر كس كه من بر او أولى و سزاوارترم و يا ناصر و وارث و يا پشتيبان و دوست صميمي او هستم علي هم براي او اين چنين است. و اين كلام صريح در تخصيص علي به اين منقبت بلند بوده و او را براي ديگران مانند خود قرار داده و اين خصوصيت را براي ديگري قائل نشده است .
از اين رو معلوم مي‌شود كه اين حديث از أسرار سخن خداي تعالى است … كه [مضمون آن] در آيه مباهله نيز آمده. پس به درستي كه علي از همه كس بر مؤمنين اولي و سزاوارتر است و ناصر مؤمنين و سيد آقاي مؤمنين است. و هر معنايى كه امكان داشته باشد از لفظ «مولي» براي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم إثبات كنيم همان را براي علي مي‌توان ثابت نمود. و اين مرتبه‌اي بلند و والا و منزلتي دست نيافتني و درجه‌اي عالي و جايگاه رفيع است كه پيامبر آن را به علي و نه به ديگري اختصاص داده است.
و از اين روست كه روز غدير روز عيد و موسم سرور براي دوست‌داران علي [عليه السلام‌] گشته است.
مطالب السئول، ص 45-44
شخصيت محمد بن طلحه شافعي نزد علماي اهل سنّت
هو: أبو سالم محمّد بن طلحة بن محمّد القرشي العدوي الشافعي المتوفّى سنة 652، ووصفه الذهبي بالعلّامة الأوحد، برع في المذهب واصوله وشارك في فنون.
أبو سالم محمّد بن طلحه بن محمّد قرشي عدوي شافعي متوفّاى سال 652هـ . كه ذهبي وي را به علّامه بي نظير در مذهب و اصول و داراي فنون و هنر‌هاي مختلف توصيف كرده است.
سير أعلام النبلاء، ج 23، ص293.
تاج الدين سُبْكي در باره او مي‌گويد:
تفقه وبرع في المذهب وسمع الحديث بنيسابور من المؤيد الطوسي وزينب الشعرية وحدث بحلب ودمشق. روى عنه الحافظ الدِّمياطي ومجدُ الدين بن العَديم. وكان من صدور الناس، وَلي الوزارة بدمشق يومين، وتركها، وخرج عمّا يملكه من ملبوس ومَمْلوك وغيره وتزَهَّد.
فقيه گرديد و در مذهب نوآوري كرد و در نيشابور از مؤيد طوسي و زينب شعريه حديث شنيد و در حلب و دمشق بزرگ شد. و از او حافظ دمياطي و مجدُ الدين بن عَديم روايت نقل نمو‌ده‌اند. و او از بزرگان بود، و دو روز به وزارت دمشق نائل شد و آن را ترك نمود، و تمام ثروت خود از دارايي و غلامان را رها كرد و گوشه عزلت گزيد و به زهد و تقوا مشغول گرديد
طبقات الشافعية الكبرى، ج 8، ص63، الطبقه السادسه، فيمن توفي بين الستمائه والسبعمائه.
سبط ابن الجوزي (654هـ)
ابن حجر در «الصواعق المحرقه» و سمهودي در «جواهر العقدين» اين مطلب را از كتاب او «تذكره خواص الأمه في معرفة الأئمه» نقل مي‌كنند:
… (العاشر) بمعنى الأولى قال الله تعالى: «فاليوم لا يؤخذ منكم فدية ولا من الذين كفروا مأواكم النار هي مولاكم» أي: أولى بكم … والمراد من الحديث: الطاعة المخصوصة فتعين العاشر. ومعناه: من كنت أولى به من نفسه فعلي أولى به. وقد صرح بهذا المعنى الحافظ أبو الفرج يحيى ابن سعيد الثقفي الأصبهاني في كتابه المسمى بمرج البحرين، فإنه روى هذا الحديث بإسناده إلى مشايخه وقال فيه: فأخذ رسول الله بيد علي وقال: من كنت وليه وأولى به من نفسه فعلي وليه. فعلم أن جميع المعاني راجعة إلى الوجه العاشر. ودل عليه أيضا قوله عليه السلام: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ وهذا نص صريح في إثبات إمامته وقبول طاعته.
… معناي دهم براي مولي به معنى أولى و سزاوارتر است. خداوند تعالى مي‌فرمايد: «فاليوم لا يؤخذ منكم فدية ولا من الذين كفروا مأواكم النار هي مولاكم» در اين جا نيز مولي به معني أولى و سزاوارتر به خود شماست.
پس مراد از حديث غدير: اطاعت مخصوصة [از علي عليه السلام‌] است پس [براي حديث غدير] معناي دهم متعين گرديد. و معناي آن اين است: كسي كه من براي او سزاوارترم از اين به بعد علي بر او سزاوارتر است.
و به همين معنى حافظ أبو الفرج يحيى ابن سعيد ثقفي اصبهاني در كتابش «مرج البحرين» تصريح نموده است. وي اين روايت را با إسنادش به مشايخ خود روايت كرده و گفته:
رسول الله دست علي راگرفت و فرمود: هر كس من ولي او بر او از خود او سزاوارترم از اين به بعد علي بر او سزاوارتر است.
پس دانسته شد كه تمام معاني كلمه «مولي»به معناي دهم بازگشت كرد.
و دليل بر اين مطلب نيز سخن خود رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در ابتداي حديث غدير است كه فرمود: «ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟»
كه اين سخن نص صريح در إثبات إمامت علي و لزوم قبول اطاعت از او است.
محمد بن يوسف كنجي شافعي (658 هـ)
قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم لعلي: «لو كنت مستخلفا أحدا لم يكن أحد أحق منك» … وهذا الحديث وإن دل على عدم الاستخلاف لكن حديث غدير خم دال على التولية وهي الاستخلاف. وهذا الحديث أعني حديث غدير خم ناسخ لأنه كان في آخر عمره صلى الله عليه وسلم.
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به علي [عليه السلام‌] فرمود: «اگربخواهم فردي را جانشين خود قرار دهم از تو شايسته‌تر كسي نيست و اين حديث اگر چه بر خلافت دلالت نمي‌كند ولي حديث غدير خم دلالت بر ولايت دارد كه همان استخلاف (به خلافت برگزيدن) مي‌باشد. و اين حديث يعني حديث غدير خم ناسخ هر چيز ديگري است چون اين اتّفاق در آخر عمر آن حضرت روي داده است.
كفاية الطالب في مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب 166 – 167
سعيد الدين فرغاني
… جعله النبي صلى الله عليه وسلم وصيه وقائما مقام نفسه بقوله : من كنت مولاه فعلي مولاه . وذلك كان يوم غدير خم على ما قاله كرم الله وجهه في جملة …
… رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم [حضرت] علي [عليه السلام‌] را وصي خود و قائم مقام خود قرار داد و فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه». واين واقعه در روز غدير خم بود …
شرح تائية ابن فارض ر . ك . نفحات الأزهار، آيه الله سيد علي ميلاني، ج 9، ص 203.
تقي الدين مقريزي (840هـ)
مقريزي از شخصي به نام ابن زولاق مطلبي نقل مي‌كند و بدون ردّ آن اين گونه مي‌آورد:
وقال ابن زولاق: وفي يوم ثمانية عشر من ذي الحجة سنة 362 وهو يوم الغدير يجتمع خلق من أهل مصر والمغاربة ومن تبعهم للدعاء، لأنه يوم عيد، لأن رسول الله صلى الله عليه وسلم عهد إلى أمير المؤمنين علي بن أبي طالب فيه واستخلفه …
ابن زولاق گفته است: در روز هجده ذي الحجة سال 362 هـ كه اين روز غدير مي‌باشد جمعي از مردم أهل مصر و مغاربه و توابع آن براي دعاء دور يكديگر جمع مي‌شوند، چون اين روز، روز عيد است، به اين علّت كه رسول الله صلى الله عليه وسلم أمير المؤمنين علي بن أبي طالب را در اين روز به خلافت برگزيد…
المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار، ج 2 ، ص 220 .
شهاب الدين دولت آبادي
أن حديث الغدير يدل على خلافة أمير المؤمنين عليه السلام ونيابته عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، وأنه يدل على وجوب إطاعة علي ولزوم اتباعه عليه السلام .
حديث غدير بر خلافت و نيابت أمير المؤمنين عليه السلام از جانب رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم و نيز بر وجوب إطاعت و تبعيت از او دلالت دارد.
من كتابه هدايه السعداء، مخطوط، ر. ك . نفحات الأزهار، آيه الله سيد علي ميلاني، ج 9، ص 211 .
حال شما بگویید؟
چه کسی وصی رسول است؟
چه کسی جانشین رسول است؟
منتظر جواب هستم

کمپین رهروان غدیر

 

زنان راوى غدير  

زنان راوى غدير  

شواهد موجود در كتب تاريخى گوياى اين حقيقت است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) از آغاز رسالت با رويكرد عمده زنان به آيين توحيدى روبرو شد. اولين پذيرنده اسلام (خديجه)، (1) اولين شهيده (سميه) (2) و بانوانى كه از سابقين و مهاجران شمرده مى شدند(3) نمونه روشنى از مشاركت زنان در عرصه هاى اجتماعى را به نمايش مى گذارند.

حضور زنان در حجة الوداع بارزترين و ماندگارترين نوع شركت در صحنه هاى اجتماعى است. اخبار فراوانى كه به وسيله راويان زن از اين مراسم عظيم نقل شده، گوياى تلاش گسترده زنان در پاسدارى از اين ميراث مقدس است. دستاوردهاى بانوان در عرصه اخبار غدير به دو گروه عمده تقسيم مى شود:

الف. اخبار زنان صحابى



در سال دهم هجرى، با اعلام پيامبر(صلي الله عليه و آله)، مؤمنان بسيارى از شهرهاى مختلف به سوى مدينه روان شده، در حومه شهر مسكن گزيدند و به انتظار موسم حج نشستند؛ حجى كه بعدها به حجة الوداع، حجة الاسلام، حجة البلاغ، حجة الكمال، حجة التمام شهرت يافت. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) روز شنبه، پنج يا شش روز قبل از آغاز ذى حجة، از مدينه حركت كرد. در اين سفر همه زنان و اهل بيت پيامبر با وى همراه بودند. (4) گروهى از اين بانوان حديث غدير را نقل كرده اند؛ كه نام و روايتشان چنين است:

1. حضرت زهرا(سلام الله عليها)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) يگانه يادگار رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) است، كه همچون ديگر اهل بيت(عليهم السلام) بارها به يادآورى واقعه غدير پرداخت. نگاهى به سخنان آن بزرگوار جايگاه وى در عرصه اخبار غدير را آشكار مى سازد:

گروهى از انصار، براى توجيه خطاى خويش، به ايشان گفتند: اگر مطالب شما را قبل از بيعت با ديگران مى شنيديم با غير على بيعت نمى كرديم. حضرت فرمود:

آيا پدرم در روز غدير براى كسى جاى عذر باقى گذاشت؟(5) و نيز در جواب محمود بن لبيد كه پرسيده بود: آيا از سخنان پيامبر دليلى بر امامت على داريد؟

فرمود: شگفتا، آيا روز غدير را فراموش كرديد؟!

محمود بن لبيد گفت: آن روز چنان بود ولى از آنچه به شخص شما اشاره شده، بگوييد.

حضرت فرمود: خدا را شاهد مى گيرم، شنيدم [پيامبر] فرمود: على بهترين كسى است كه در ميان شما جانشين خود قرار مى دهم. على(عليه السلام) امام و جانشين بعد از من است و دو فرزندم حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين امامان نيك اند. اگر از آنان اطاعت كنيد، شما را هدايت خواهند كرد و اگر با آنان مخالفت ورزيد، تا قيامت اختلاف در ميان شما حاكم خواهد بود.(6)

روايتى با سند بسيار دقيق و مشهور بيان مى دارد كه دختر بزرگوار پيامبر حديث غدير را چنين بيان فرمود:

قال رسول الله(صلي الله عليه و آله): «من كنت وليه فعلى وليه و من كنت امامه فعلى امامه.» (7)

رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: هر كس من سرپرست اويم على سرپرست اوست و هر كس من امام او هستم على امام اوست. احتجاجى از فاطمه زهرا به وسيله چند تن از زنان به اين صورت روايت شده است:

قالت: انسيتم قول رسول الله(صلي الله عليه و آله) يوم غدير خم، من كنت مولاه فعلى مولاه و قوله: انت منى بمنزلة هارون من موسى عليهماالسلام. (8)

آيا سخن رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در روز غدير خم را فراموش كرده ايد، كه فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست و آيا سخنش را فراموش كرده ايد كه فرمود: تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى هستى. حضرت فاطمه زهرا(عليهاالسلام) عمر خويش را در راه اثبات ولايت اميرمؤمنان به انصار و مهاجرين صرف نمود و سرانجام نيز در همين راه به شهادت رسيد و سيده شهيدان ولايت نام گرفت.

2. ام سلمه

حضور زنان پيامبر، از جمله ام سلمه (9) در مراسم غدير، در كتب مختلف مورد تاكيد قرار گرفته است. (10) صاحب روضة الصفا مى گويد: «چون حضرت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در غدير خم حديث «من كنت مولاه فعلى مولاه » در شان اميرمؤمنان فرمود پس از منبر فرود آمد و در خيمه خاص خود نشست و فرمود كه اميرمؤمنان در خيمه ديگر بنشيند بعد از آن طبقات خلائق را فرمود تا به خيمه على(رض) رفتند و زبان به تهنيت على(عليه السلام) گشادند. چون مردم از اين امر فارغ شدند امهات مؤمنين به فرموده آن حضرت نزد على رفتند و او را تهنيت دادند.» (11)

ام سلمه يكى از دو زن پيامبر(صلي الله عليه و آله) است كه حديث غدير را روايت كرده است. او ماجراى غدير را چنين باز مى گويد:

اخذ رسول الله(صلي الله عليه و آله) بيد على بغدير خم فرفعها حتى راينا بياض ابطيه فقال «من كنت مولاه فعلى مولاه » ثم قال «ايها الناس انى مخلف فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى و لن يفترقا حتى يردا على الحوض » (12)؛ در غدير خم رسول خدا(صلي الله عليه و آله) دست على(عليه السلام) را بالا برد، تا آنجا كه سفيدى زير بغلش را ديديم، آنگاه فرمود: هر كس من مولاى او هستم پس على مولاى اوست.

بعد فرمود: اى مردم، من دو چيز گرانبها در ميان شما بر جاى مى گذارم كتاب خدا و عترتم. اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا وقتى در حوض به من برگردند.

ام سلمه از معدود كسانى است كه بعد از وفات نبى اكرم(صلي الله عليه و آله) در خط ولايت اميرمؤمنان باقى ماند. او به فرزنش چنين وصيت كرد. «يا بنى الزمه فلا و الله ما رايت بعد نبيك صلى الله عليه و آله اماما غيره »؛ پسركم، همراهش [على] باش. به خدا قسم، بعد از پيامبرت امامى غير او نديدم. (13) ام سلمه روايات ديگرى نيز، در باره اميرمؤمنان، از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نقل كرده است. (14)

3. اسماء بنت عميس

او به دليل تقرب به اهل بيت روايات فراوانى نقل كرده است؛ تنها حدود شصت روايت از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) دارد كه بسيارى از آنها در منزلت اميرمؤمنان است. (15) اسماء از سابقين در اسلام است و از جمله افرادى است كه قبل از آن كه مردم در خانه ارقم ايمان بياورند به همراه همسرش جعفر به خدمت پيامبر آمد و اسلام اختيار نمود و به همراه جعفر به حبشه مهاجرت كرد. بعد از شهادت جعفر طيار به عقد ابوبكر در آمد و از وى صاحب (محمد) شد در آن زمان كه همسر خليفه دوم بود توطئه قتل وصى پيامبر(صلي الله عليه و آله) را با هوشيارى و ايثار تمام خنثى نمود. وى همواره از محبان و ملازمان فاطمه زهرا(عليهاالسلام) بود او بعد از شهادت حضرت فاطمه(عليهاالسلام) از جمله زنان على(عليه السلام) شد. فرزندش محمد را چنان تربيت كرد كه از مريدان و مخلصان اميرمؤمنان شد. زمانى كه در حجة الوداع شركت جست همسر ابوبكر بود. و محمد بن ابى بكر نيز در مسير حجة الوداع متولد شد. ابن عقده در كتاب ولايت، حديث غدير را از او روايت كرده است. (16) اسماء همچنين از راويان حديث ردالشمس (17) به شمار مى رود.

4. ام هانى بنت ابى طالب (سلام الله عليهما)

او فاخته نام دارد (18) و خواهر اميرمؤمنان(عليه السلام) است. ام هانى از راويان (19) و اصحاب (20) پيامبر اكرم بود پيامبر ضمن حديثى او را «يكى از بهترين مردم » خواند. (21) اين بانوى گرانقدر احاديثى چون ثقلين (22) و غدير را از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) روايت كرده است. او در باره واقعه غدير مى گويد:

رسول خدا(صلي الله عليه و آله) از حج بازگشت، تا در غدير خم فرود آمد، سپس برخاست و در گرماى سوزان چنين گفت: [اى مردم هر كس من مولاى او هستم، پس على مولاى اوست. خدايا، هر كس او را دوست دارد، دوست بدار و هر كس با او دشمنى كند، دشمن بدار؛ هر كس او را زبون سازد، زبون گردان و هر كس او را يارى كند، يارى كن]. (23)

5. عايشه دختر ابى بكر

او در شمار زنان پيامبر اكرم (24) و حاضران در حجة الوداع جاى داشت. در كتب مختلف اهل سنت روايت غدير از وى نقل شده است. ابن عقده در «حديث ولايت » روايت او را نيز ذكر مى كند. (25)

بررسى موضع گيري هاى وى و تطبيق آن با عملكرد ام سلمه همسر ديگر پيامبر گرامى كه در تاريخ از خود بر جاى نهاده و تحقيق در انگيزه ها، تعيين جهت گيريها و موقعيت هاى آن دو مى تواند براى بانوانى كه امروز در مقابل امواج سهمگين و بنيانكن سياست بازى تبليغات رنگارنگ و هدفدار و شعارهاى برخاسته از مطامع نفسانى و دنيوى دنياداران قرار دارند نمونه هايى تجربه شده و تاريخى و الگويى عملى و آكنده از راهكارهاى مذهبى و سياسى باشد.

6. فاطمه دختر حمزة بن عبدالمطلب

او از صحابه مشهور پيامبر(صلي الله عليه و آله) است و ابن عقده و منصور رازى حديث غدير را از وى نقل كرده اند. (26)

7. همسر زيد بن ارقم

از جمله كسانى كه حديث غدير را روايت كرده اند زيد بن ارقم و نيز همسر وى مى باشد علامه طباطبايى ضمن نام بردن از گروه كثيرى كه روايت (من كنت مولاه فعلى مولاه) را نقل كرده اند به ايشان نيز اشاره مى كند. (27)

ب. روايات زنان تابعى و ...



در ميان روايات غدير روايتى با ده سند به چشم مى خورد كه همه راويانش زن هستند. نام اين بانوان چنين است:

1. الشيخة ام محمد زينب ابنة احمد بن عبدالرحيم المقدسيه.

2. فاطمه دختر امام موسى بن جعفر(عليه السلام)

3. زينب دختر امام موسى بن جعفر(عليه السلام)

4. ام كلثوم دختر امام موسى بن جعفر(عليه السلام)

5. فاطمه دختر جعفر بن محمد الصادق(عليه السلام)

6. فاطمه دختر محمد بن على(عليه السلام)

7. فاطمه دختر على بن الحسين(عليه السلام)

8. فاطمه دختر حسين بن على(عليه السلام)

9. سكينه دختر حسين بن على(عليه السلام)

10. ام كلثوم دختر فاطمه زهرا(سلام الله عليها).

اين گروه از فاطمه زهرا (سلام الله عليها) نقل كرده اند كه حضرت فرمود:

«انسيتم قول رسول الله(صلي الله عليه و آله) يوم غدير خم، من كنت مولاه فعلى مولاه و قوله انت منى بمنزلة هارون من موسى عليهماالسلام.» (28)

آيا سخن رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در روز غدير را فراموش كرديد، كه فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست. و [آيا] گفتارش را [فراموش كرديد كه فرمود]: [اى على،] جايگاه تو در برابر من مانند جايگاه هارون در برابر موسى است.

11. عايشه بنت سعد

عايشه بيشتر روايت هايش را از پدرش سعد (29) بن ابى وقاص نقل مى كند و نزد ابن حجر از راويان موثق به شمار مى رود. (30) او روايت غدير را، از زبان پدرش چنين بازگو مى كند:

«كنا مع رسول الله(صلي الله عليه و آله) بطريق مكة و هو متوجه اليها (كذا فى النسخ و الصحيح و هو: متوجه الى المدينه) فلما بلغ غدير خم وقف للناس ثم رد من تبعه و لحقه من تخلف فلما اجتمع الناس اليه قال: ايها الناس من وليكم؟ قالوا: الله و رسوله. ثلاثا ثم اخذ بيد على فاقامه ثم قال «من كان الله و رسوله وليه فهذا وليه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه .» (31)

با رسول خدا در راه مكه بوديم و او به سوى مكه توجه داشت. (در نسخه هاى صحيح مى خوانيم كه به مدينه توجه داشت.) وقتى به غدير خم رسيد، ايستاد؛ آنان كه جلو بودند بازگشتند و آنان كه عقب مانده بودند، رسيدند. مردم پيرامونش گرد آمدند و حضرت فرمود:

اى مردم، سرپرست شما كيست؟ حاضران سه بار گفتند: خدا و پيامبرش. آنگاه دست على را بلند كرد و فرمود: هر كس خدا و رسول او سرپرستش هستند، اين سرپرست اوست. خدايا، هر كس او را دوست دارد، دوست بدار و آن كس با او دشمنى مى ورزد، دشمن بدار.

عايشه بنت سعد حديث ديگرى نيز از پدرش روايت كرده، كه ولايت على(عليه السلام) را آشكار مى سازد:

«سمعت ابى يقول: سمعت رسول الله(صلي الله عليه و آله) يوم الجحفه فاخذ بيد على فخطب فحمد الله و اثنى عليه ثم قال: ايها الناس انى وليكم قالوا صدقت يا رسول الله ثم اخذ بيد على فرفعها فقال: هذا وليى و يؤدى عنى دينى و انا موالى من والاه و معادى من عاداه.» (32)

شنيدم پدرم گفت كه، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در روز جحفه دست على(عليه السلام) را گرفت، سپس خطبه خواند، خداى را سپاس گفت، ستايش كرد و فرمود: اى مردم، من ولى شما هستم. گفتند: راست گفتى، اى رسول خدا(صلي الله عليه و آله). سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود: اين جانشين من است و دين مرا ادا مى كند. من دوست دار كسى هستم كه او را دوست بدارد و دشمن كسى هستم كه با او دشمنى ورزد.

12. دارميه حجونيه كنانيه

او از شيعيان معروف و بسيار مشهور حضرت اميرمؤمنان بوده به نحوى كه آوازه اش تا بدان حد پيچيده بود كه معاويه موقع ورود به مكه از وى سراغ گرفت اين موضوع خود به خوبى مى تواند نمايانگر فعاليت هاى مؤثر و ارزنده اين بانوى شيعه و محب اهل بيت باشد (ما تنها به آن بخش از سخنان وى كه مربوط به غدير مى شود مى پردازيم) (33) آنچه از گفتگوى او و معاويه بر جاى مانده است را زمخشرى در كتاب «ربيع الابرار» چنين باز مى گويد:

سالى معاويه به حج رفت و از زنى كه به نام دارميه حجونيه، كه سياه چهره و تنومند بود، سراغ گرفت وقتى او را نزد معاويه آوردند، پرسيد: اى دختر حام، چگونه اى؟

گفت: خوبم، حام نيستم، از قبيله بنى كنانم.

گفت: راست گفتى، آيا مى دانى چرا تو را فرا خواندم؟

- سبحان الله! من غيب نمى دانم.

- خواستم بپرسم چرا على را دوست دارى و با من دشمنى مى ورزى؟

- آيا از پاسخ معافم مى دارى؟

- نه.

- حال كه نمى پذيرى مى گويم؛ من على را به خاطر عدالتش و تقسيم يكسانش دوست داشتم و با تو دشمنى مى ورزم چون با آن كه براى حكومت از تو سزاوارتر بود، جنگيدى و در پى چيزى برآمدى كه براى تو نيست. با على دوستى ورزيدم به خاطر ولايتى كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، در روز غدير خم در مقابل چشم تو، براى او اقرار گرفت، به خاطر آن كه به بيچارگان محبت مى ورزيد و دينداران را بزرگ مى داشت و ... . (34)

13. حسنيه

او در خانه امام صادق(عليه السلام) پرورش يافته بود و از شاگردان مكتب وى شمرده مى شد.(35) حسنيه، با استعداد سرشارش، در مناظرات مختلف، كه توسط هارون الرشيد ترتيب داده مى شد، شركت جسته و از مقام ولايت دفاع مى كرد. در يكى از اين مناظره ها از فردى، كه ابراهيم خوانده مى شد، پرسيد: آيا در هيچ جاى تفاسير شما آمده است كه در حجة الوداع رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به امر پروردگار، در غدير خم، فرود آمده، اين آيه را: (يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالتك). با بيمناكى براى مردم تلاوت كرد و سپس آيه والله يعصمك من الناس نازل شد و [آيا در تفاسير شما آمده است كه پس از نزول «والله يعصمك من الناس » پيامبر خدا دست على بن ابى طالب را گرفت؛ بر منبرى، كه از جهاز شتر ساخته بودند، برآمد و گفت: من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله و العن من ظلمه. آنگاه، اين آيه نازل شد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا

ابراهيم سر به زير افكند، حسنيه علماء را مخاطب ساخت و آنان را به جان هارون سوگند داد. حاضران، كه خود را در مقابل هارون الرشيد مى ديدند، لب به تاييد گشودند. ابو يوسف گفت: بيشتر صحابه و مفسران تصريح كرده اند كه اين آيه در باره على بن ابى طالب نازل شده است و حديث "من كنت مولاه فعلى مولاه" نيز مشهود است.

حسنيه پرسيد در باره «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يوتون الزكوة و هم راكعون » چه مى گوييد؟ ابويوسف گفت: به اجماع امت در باره على بن ابى طالب است.

آنگاه حسنيه با شگفتى پرسيد: ... احكام و نصوص الهى را وا مى نهيد و بيعت روز غدير را ناديده مى گيريد؟! (36)

14. عميرة بنت سعد بن مالك

او نيز از تابعين شمرده مى شود. عميره، اهل مدينه و خواهر سهل ام رفاعه ابن مبشر بود. او از راويان حديث غدير است و در سلسله سند حديث «منا شده » اميرمؤمنان(عليه السلام) قرار دارد.

15. ام المجتبى علويه

او حديث غدير را از عدى بن ثابت نقل كرده است و ابن عساكر در تاريخ خود از حديث وى ياد مى كند. (37)

16. فاطمه بنت على بن ابى طالب(عليه السلام)

او دختر على بن ابى طالب(عليه السلام) است و مادرش ام ولد مى باشد. برقى در رجال خود وى را از راويان امام حسن(عليه السلام) مى داند (38) و در تهذيب الاحكام از راويان اميرمؤمنان(عليه السلام)، ابى حنيفه، اسماء بنت عميس (39) شمرده شده است. حديث منزلت (40) و ردالشمس (41) از جمله روايات اوست. وى حديث غدير را از ام سلمه نقل نموده است. (42)

«اشهد الله تعالى لقد سمعته يقول: على خير من اخلفه فيكم و هو الامام و الخليفة بعدى و سبطاى و تسعة من صلب ائمة ابرار لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادين مهديين و لئن خالفتموهم ليكون الاختلاف فيكم الى يوم القيمة. »


پى نوشت ها:

1- درباره اسلام خديجه اين سخن اميرمؤمنان به تنهايى كافى است كه فرمود: «لم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول الله و خديجه و انا ثالثهمانهج البلاغه خطبه 192 (قاصعه).

2- كانت سميه ام عمار بن ياسر و ابوه ياسر ممن عذب فى الله تعالى فصبرا و ارادتهما قريش على ان رجعا عن الاسلام الى الكفر فابيا فضرب ابوجهل سمية بحربة فى قبلها فماتت ... . اعيان الشيعه، ج 7 ، ص 319.

3- رياحين الشريعة، ج 2، ص 305.

4- الغدير ج 1، ص 9.

5- خصال صدوق، ج 1، ص 173؛ عوالم، ج 11، ص 467. «هل ترك ابى يوم غدير خم لاخذ عذرا» تاكيد مورخان بر اين كه اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه و آله) از جمله حاضرين در غدير بودند مبين اين مطلب است كه حضرت فاطمه زهرا(س) نيز در بين آنان حضور داشته است. زيرا مورخان حضور زنان پيامبر را به طور مستقل بيان كرده و گفته اند كه امهات مؤمنين همراه پيامبر بودند بنابراين از طرفى فاطمه زهرا(عليهاالسلام) داراى چنان شخصيت برترى است كه در صورت عدم حضور وى در غدير بايد بتوان رواياتى دال بر آن يافت كه ظاهرا وجود ندارد از اين روى مى توان گفت كه ايشان نيز در بين جمع حاجيان در حجة الوداع حضور داشته است.

6- بحارالانوار، ج 36، ص 353 و 354/ اسمى المناقب، ص 32/ نهج الحياة، ص 38.

7- احقاق الحق، ج 2، ص 460. در فيض الغدير، ص 391 به نقل از ينابيع الموده حديث را چنين نقل كرده است «قالت: قال رسول الله(صلي الله عليه و آله) من كنت وليه فعلى وليه و امامه. »

8- الغدير، ج 1، ص 197/ «من كنت مولاه فعلى مولاه » احقاق الحق، ج 6، ص 282/ ارجح المطالب، ص 571 و 448. صاحب فيض الغدير توضيحى بر احتجاج حضرت فاطمه دارد (فيض الغدير، ص 390).

9- ام سلمه دختر ابى اميه بن المغيرة مخزومى است مادرش عاتكه دختر عبدالمطلب است او دختر عمه پيامبر و همسر وى بود و در سال 65 هجرى وفات يافت. (اعلام خصال صدوق، ص 301)

10- معارج النبوة، ج 2، ص 318.

11- فيض الغدير، ص 388 - 389.

12- الغدير، ج 1، ص 17 و 18/ ملحقات احقاق الحق، ص 53/ معجم رجال الحديث، ج 23، ص 177.

13- اعلام النساء، ص 651/ بصائر الدرجات، ص 183، ح 4.

14- مانند «من سب عليا فقد سبنى و من سبنى فقد سب الله تعالى » (المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 121) و «قال رسول الله(صلي الله عليه و آله) كانى دعيت فاجيب و انى تارك فيكم الثقلين احدهما اكبر من الاخر كتاب الله عز و جل حبل ممدود من السماء الى الارض و عترتى اهل بيتى فانظروا كيف تخلفونى فيهما&raquo. اعلام النساء، ص 634 نقل از امالى شيخ طوسى، ج 2، ص 92/ كشف الغمه، ج 2، ص 32، ارجح المطالب، ص 338، از طريق ابن عقده.

15- اعيان الشيعه، ج 3، ص 408/ جامع الرواة، ج 2، ص 455/ خلاف طوسى، ج 1، ص 5.

16- الغدير، ج 1، ص 17.

17- امالى مفيد، ص 55 و 56/ ارشاد مفيد، ص 163 و 164. مجموعه فضايل و عنايات اسماء بنت عميس به اهل بيت(عليه السلام) در ضمن مقاله اى مستقل در شماره هاى آينده به خوانندگان گرامى ارائه خواهد شد.

18- اعيان الشيعه، ج 3، ص 488.

19- رجال برقى، ص 60.

20- رجال شيخ طوسى، ص 33.

21- تنقيح المقال، ج 3، ص 73/ معجم رجال الحديث، ج 23، ص 881.

22- اعلام النساء، ص 488/ ارجح المطالب، ص 337.

23- «رجع رسول الله(صلي الله عليه و آله) من حجة حتى نزل بغدير خم ثم قام خطيبا بالهاجرة فقال: ايها الناس [من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و اخذل من خذله و انصر من نصره] ينابيع المودة، ص 40/ اعلام النساء، ص 489. روايت غديرى فاخته را در الغدير، ج 1، ص 18 و احقاق الحق، ج 2، ص 463 ببينيد.

24- عايشه در سال 57 در مدينه درگذشت و در بقيع دفن شد. (اعلام خصال صدوق، ص 315)

25- الغدير، ج 1، ص 48/ احقاق الحق، ج 2، ص 460.

26- الغدير، ج 1، ص 58. منصور بن حسين آبى معروف به ابوسعد صاحب كتاب نثرالدرر متوفى قرن پنجم كتابى به نام حديث الغدير نوشته و بنا به گفته مناقب ابن شهرآشوب اين كتاب راويان حديث غدير را بر حسب حروف الفبا برشمرده است. «غدير در آينه كتاب، ص 79»

27- الميزان فى تفسير القرآن، ص 59.

28- روايت فوق را حافظ بزرگ ابوموسى مدينى در كتاب خود آورده است. او مى گويد: اين حديث سلسله دار است. زيرا هر يك از فاطمه ها از عمه خود روايت كرده اند و اين روايت پنج خواهر برادر است كه هر يك از ديگرى نقل كرده اند. رك: اسنى المطالب فى مناقب على بن ابى طالب »، شمس الدين ابوالخير الجزرى، ص 32؛ احقاق الحق، ج 21، ص 26 و27؛ بحارالانوار، ج 36، ص 353؛ عوالم، ج 11، ص 444؛ اثبات الهدى، ج 2، ص 553 و ج 3، ص 127؛ اعلام النساء المؤمنات، ص 578 و مسند فاطمه معصومه(سلام الله عليها)، سيد على رضا سيد كبارى، ص 56 (چاپ نشده).

29- ابواسحاق سعد بن ابى وقاص در سال 54 - 58 و عايشه بنت سعد در سال 117 وفات يافتند. نسايى روايت وى را نقل كرده است. به خصائص نسايى، ص 3 مراجعه شود.

30- التقريب، ابن حجر، ص 473.

31- الغدير، ج 1، ص 38- 41/ خصائص نسائى، ص 18 و 25. عايشه بنت سعد احاديث ديگرى راجع به فضايل اميرمؤمنان دارد؛ به اسنى المطالب، ص 52 و ملحقات احقاق الحق، ص 189 و 190 رجوع كنيد.

32- الغدير، ج 1، ص 38 - 41.

33- دارميه حجونيه از زنان فاضل، خردمند و فصيح بود. او استدلالى قوى داشت و در خط ولايت استوار بود. روايت او را ابن عبدربه در عقد الفريد از سهل بن ابى سهل تميمى از پدرش نقل كرده است.(عقد الفريد، ج 1، ص 352/ بلاغات النساء، ص 72)

34- متن كامل مباحثه دارميه حجونيه را در كتب ذيل بخوانيد: بلاغات النساء، ص 72/ العقد الفريد، ج 1، ص 162/ صبح الاعشى، ج 1، ص 259/ الغدير، ج 1، ص 209/ اعلام النساء المؤمنات، ص 333/ اعيان الشيعه، ج 6، ص 364.

35- رياض العلماء، ج 5، ص 704. او فاضل، عالم، مدقق و آگاه به اخبار و آثار بود.

36- اين متن در حلية المتقين، بخش مناظرات حسنيه، ذكر شده است. در باره موضوع مناظره حسنيه اختلاف است. سيد محسن امين در اعيان الشيعه، ذيل كلمه «حسنيه » مى گويد: اين [مناظره] از اختراعات ابوالفتوح رازى است. مرحوم خوانسارى در روضات الجنات اين مناظره را ذكر كرده است و شيخ آقابزرگ در ذريعه مى نويسد: الحسنيه: رسالة فى الامامة تنسب الى مؤلفها و هو بعض الجوارى من بنات الشيعة فيها مناظراتها مع علماء المخالفين فى عصر هارون الرشيد. (الذريعه، ج 7، ص 200، رقم 89/ نقل از اعلام النساء، ص 300 تا 301). براى تحقيق بيشتر در باره شخصيت حسنيه به تنقيح المقال، ج 3، ص 247/ رياض العلماء، ج 5، ص 407/ روضات الجنات، ج 1، ص 153/ الذريعة، ج 7، ص 200 و ج 4، ص 97 و ج 25، ص 296 و ج 5، ص 105 و 145 و 161/ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 75. معجم رجال الحديث، ج 23، ص 187 رجوع كنيد. خلاصه اى از مطالب كتب فوق در اعلام النساء ص 300 تا 302 آمده است.

37- الغدير، ج 1، ص 70.

38- پيام غدير، عذرا انصارى، ايشان روايت را از تاريخ دمشق، باب تاريخى على بن ابى طالب (عليه السلام) ص 51 نقل نموده اند.

39- رجال برقى، ص 60/ معجم رجال الحديث، ج 23، ص 197، رقم 15659.

40- تهذيب التهذيب، ج 12، ص 470.

41- اعيان الشيعة، ج 8، ص 39 - ملحقات احقاق الحق، ص 262

42- همان، ص 54.

منبع: ماهنامه كوثر، ش 2، محمد عابدى

کمپین رهروان غدیر

 

رد: ما هي أدلة بيعة الغدير من كتب السنة ؟

رد: ما هي أدلة بيعة الغدير من كتب السنة ؟

السؤال

ماهو سبب حادثة الغدير من كتب السنة ؟؟

الاتعرفون الإجابة ؟؟

ومادمتم كذلك فسوف نتفضل بالإجابة وبعدة طرقا :

وسبب الحديث كما قال ابن حجر الهيتمي :" وسبب ذلك كما نقله الحافظ شمس الدين الجزري عن ابن إسحاق أن علياً تكلم فيه بعض من كان معه في اليمن فلما قضى – صلى الله عليه وسلم – حجة خطبها تنبيهاً على قدره ورداً على من تكلم فيه كبريدة لما في البخاري أنه كان يبغضه

( أما رواية وهو وليكم من بعدي ) التي حسنها الألباني – رحمه الله – فقد ضعفها الجهابذة من علماء الحديث ، وفي جاءت من طريقين وفي الإسناد كلا من " جعفر بن سليمان " و " أجلح الكندي " ، فأما أجلح الكندي فقد قال فيه الإمام أحمد :" قد روى الأجلح غير حديث منكر " وقال أبو حاتم " ليس بالقوي يكتب حديثه ولا يحتج به " وقال النسائي :" ضعيف ليس بذاك جدا " وقال ابن حبان :" كان لا يدري
ما يقول(15)


على افتراض صحة رواية " من بعدي "

فهي تخالف التفاسير الشيعية التي ذكرت أن قوله تعالى { إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون } الإمامة لعلي رضي الله عنه في حياة رسول الله – صلى الله عليه وسلم – فكيف تصح زيادة ( من بعدي ) 18)

دلالة كلمة المولى لا تخدم الشيعة الإمامية الاثني عشرية في موضوع الإمامة ، قال ابن الأثير :" المولى يقع على الرب والمالك والمنعم والناصر والمحب والحليف والعبد والمعتق وابن العم والصهر "(12)
ولو أراد النبي – صلى الله عليه وسلم – أن يبين للناس أن الخليفة من بعده هو علي ، لما استخدم كلمة تحتمل كل هذه المعاني فكان من الأولى أن يقول :" الخليفة هو علي " .

المقصود " من كنت مولاه فعلي مولاه " المحبة والمولاة ، والوصية بآل البيت خيراً وتبيين قدر ومنزلة علي بن أبي طالب – رضي الله عنه - ، وليس في منطوق الحديث ولا مفهومه النص على اختيار علي بن أبي طالب – رضي الله عنه -

وجر عة اخرى :

يقول الشيعة أن تعيين علي بن أبي طالب كان من تمام الدين إذ لم يتفرق الناس حتى نزل قوله تعالى { اليوم أكملت لكم دينكم } ، و ساقوا على ذلك أحاديث ضعيفة رواها مطر الوراق و هو ضعيف . تقريب التهذيب (2/256) ، وبالإضافة إلى ضعف الأسانيد فإن هذه الروايات تخالف الأحاديث الصحاح التي أثبتت أن الآية { اليوم أكملت لكم دينكم } نزلت في حجة الوداع . راجع البخاري (5/285) . أما عن الآية الكريمة فيقول العلماء : أنها نزلت في حجة الوداع لتبين للناس أن الله سبحانه وتعالى أكمل لهم دينهم فإفرادهم بالبلد الحرام وإجلاء المشركين جامع البيان للطبري (4/51 ) . فعلم أنه لم يكن في غدير خم أمرٌ بشرع نزل إذ ذاك ، لا في حق علي ولا في غيره ، أما النسبة لحادثة الغدير فقد كانت بعد حجة الوداع و بالتحديد يوم الثامن عشر من ذي الحجة . انظر السيرة النبوية في ضوء المصادر الأصلية لمهدي رزق ( ص 678 ). كما روي الحديث في صحيح مسلم كذلك . و بما أنها حدثت بعد حجة الوداع فالأهمية تكمن في أن الرسول صلى الله عليه وسلم لو أراد أن يبلغ بشرع جديد أو بالوصية لعلي ، لفعل ذلك في أثناء الحج وفي يوم عرفة لاجتماع الناس ولم يؤجله إلى بعد الحج ، كما أن ميقات أهل المدينة هو ذا الحليفة ، والحجفة تقع على بعد أميال كثيرة من الميقات والغدير يقع في الجحفة ، و ليس هناك أي شيء يستدل به الرافضة ليتمسكوا به كدليل لهم ، فإن الحج قد انتهى و الوفود قد انطلقت إلى بلادها ومن بقي من أهل المدينة هم الذين سافروا مع النبي صلى الله عليه وسلم فلو أراد الرسول صلى الله عليه وسلم أن يحدث الناس بهذا الخبر فإنه لم يؤجله إلى نهاية الحج ، و لو أنه أراد فعلاً أن يبلغ هذا الأمر لفعل في الموسم لأن الناس كانوا يأخذون عنه صلى الله عليه وسلم مناسكهم ، فكانت فرصة كبيرة ليبلغ هذه الوصية .

 

 

مرضي

مشاهدة ملفه الشخصي

البحث عن المشاركات التي كتبها مرضي

December 16th,2009

  #13

موقوف من قبل الادارة

   

تاريخ التسجيل: May 2009

المشاركات: 279

معدل تقييم المستوى: 0

رد: ما هي أدلة بيعة الغدير من كتب السنة ؟

وايضا هنا :


من كنت مولاه فعلي مولاه "
هو النص الذي يجمع أكثر السنة على صحته

" اللهم وال من والاه "
صححه البعض وضعفه البعض
مازاد على ذلك
فلا يسلم به أكثر السنة
وان قيل صححه فلان أو فلان
2- الحديث قيل في مناسبة شكوى على الامام
لتشدده في الحرص على أموال المسلمين
فأراد النبي عليه السلام أن يبرز توفيق الامام في حرصه
3- الموالاة تأكيد على وجوب محبة الامام
رغم ان المؤمن يحب المؤمن
ولقد أقر الشريف في الشافي
بأن دليل الامامة في حديث الغدير
دليل خفي وليس جلي
لذلك أعذر الشريف في شافيه سواد الناس
في ترك مبايعة الامام
وحصر التهمة بأصحاب السقيفة
4-الامامة وهي من اصول الدين عندكم
لا يمكن أن تستنبط من نص خفي
ولو كان لها أصل لوردت فيها نصوص صريحة وواضحة


وصح النوم

شأنها شأن الصلاة والزكاة والحج والصيام

 

 

مرضي

مشاهدة ملفه الشخصي

البحث عن المشاركات التي كتبها مرضي

December 16th,2009

  #14

عضو نشط

 

   

تاريخ التسجيل: Mar 2009

المشاركات: 148

معدل تقييم المستوى: 0

رد: ما هي أدلة بيعة الغدير من كتب السنة ؟

ماكنت اتوقع انك في هذا المسوى من الجهل فكان الاولى بك ان تصحى انت من النوم أولاً قبل ان تكتب شيء
أما من نقل حديث الغدير فهم كثر جداً أكثر مما تتوقع بكثير


اقرار ولايةامير الؤمنين علي ابن ابي طالب (ع)
يوم الغدير من قبل ابو ابكر الصديق وعمر ابن الخطاب وعثمان ابن عفان وطلحة والزيبر وباقي الصحابه
حسب ما جاء في كتب اهل السنةالجماعه؟؟؟؟؟

لقد نقض بعض الصحابه عهوداً اخذها منهم رسول الله (ص)وأهم تلك العهود هو عهد الخلافه والولاية وبيعةُ يوم الغدير
لقد اعترف جمهور علماء المسلمين من الفريقين بأن النبي (ص) في اليوم الثامن عشر من ذي الحجة في العام العاشر من الهجرة النبوية عند رجوعه من حجة الوداع إلى المدينه المنورة نزل عند غدير في أرض تسمى (خم) وأمر برجوع من تقدم عليه وانتضر وصول من تخلف عنه حتى اجتمع كل من كان معه (ص) وكان عددهم سبعين ألف أو أكثر ففي تفسير الثعلبي وتذكرة سبط ابن الجوزي وغيرهم كان عددهم يومئذ مائة وعشرين ألف وكلهم حضروا عند غدير خُم فصعد رسول الله (ص) منبراً من أحداج الإبل وخطب فيهم خطبةً عضيمةً ذكرها أكثر علماء المسلمين والمحدثين من الفريقين في مساندهم وكتبهم الجامعة وذكر (ص) في شطرٍ منها بعض الآيات القرآنية التي نزلت في شأن أخيه علي بن أبي طالب (ع) وبين فضله ومقامه على الأمة ثم قال (معاشر الناس ألست أولى بكم من أنفسكم؟ قالو بلى
قال : من كنتُ مولاه فهذا عليٌ مولاه ) ثم رفع يده نحو السماء ودعا له ولمن ينصره ويتولاه فقال: اللهم وال من والاه وعادي من عاداه ونصر من نصره وخذل من خذله
ثم أمر (ص) فنصبو خيمة وأجلس علياً فيها وأمر جميع من كان معه أن يحضرو عنده جماعات وافراد ليسلمو عليه بإمرةِ المؤمنين ويبايعوه وقال (ص) لقد أمرني ربي بذلك وأمركم بالبيعه لعلي (ع) ولقد بايع في من بايع أبو بكر وعمر وعثمان وطلحة والزبير وكثير من الصاحابه فأقام ثلاثة أيام في ذلك المكان حتى تمت البيعه لعلي (ع) حيث بايع جميع من كان مع النبي (ص) في حجة الوداع وتابع سفره الى المدينه المنورة.
اما العلماء الذين نقلو هذا الحديث فهم كثيرون جداً ولضيق الوقت ولكي لاأطيل عليكم سوف أنقل لكم ستون مصدر فقط من المصادر المعتبره لدى ابناء العامة
1- الفخر الرازي في تفسيره الكبير مفاتيح الغيب
2- الثعلبي في تفسير كشف البيان
3- جلال الدين السيوطي في تفسير الدر المنثور
4- الحافظ أبو نعيم في كتاب مانزل من القرآن في علي (ع) – وحلية الأولياء
5- أبو الحسن الواحدي النيسابوري في (أسباب النزول)
6- الطبري في تفسيره الكبير
7- نظام الدين النيسابوري في تفسير غرائب القرآن
كلهم ذكروا الحديث في تفسير الآية الكريمة(يأيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك وإن لم تفعل فما بلغت رسالته)
8- محمد بن إسماعيل البخاري في تاريخه ج 1\375
9- مسلم بن الحجاج في صحيحه ج2 \325
10- أبو داود السجستاني في سننه
11- محمد بن عيسى الترمذي في سننه
12- ابن كثير الدمشقي في تاريخه
13- الإمام احمد ابن حنبل في مسنده ج4 \281 و371
14- أبو حامد الغزالي في كتابه سر العالمين
15- ابن عبد البر في الاستيعاب
16- محمد بن طلحة في مطالب السؤال
17- ابن المغازلي في المناقب
18- ابن الصباغ المالكي في كتاب الفصول المهمة ص24
19- البغوي في مصابيح السنة
20- الخطيب الخوارزمي في المناقب
21- ابن الأثيرالشيباني في جامع الأصول
22- الحافظ النسائي في الخصائص وفي سننه
23- الحافظ الشيخ سليمان الحنفي القندوزي في ينابيع الموده
24- ابن حجر في الصواعق المحرقة بعدما ذكر الحديث في الباب الأول ص25 ط الميمنية بمصر رغم تعصبة الشديد الذي أشتهر به : انه حديث صحيح لامريه فيه وقد أخرجه جماعة كالترمذي والنسائي وأحمد بطرق كثيرة جداً وذكر ابن حجر الحديث في كتابه الأخير (المنح الملكية)
25- الحافظ محمد بن يزيد المشهور بأبن ماجة القزويني في سننه
26- الحاكم النيسابوري في مستدركه
27- الحافظ سليمان بن أحمد الطبري في الأوسط
28- ابن الأثيرالجزري في كتاب أسد الغابة
29- سبط أبن الجوزي في كتاب تذكرة خواطر الأمة 17
30- ابن عبد ربه في العقد الفريد
31- العلامة السهمودي في جواهر العقدين
32- أبن تيمية في كتاب منهاج السنة
33- ابن حجر العسقلاني في تهذيب التهذيب – وفي فتح الباري
34- جار الله الزمخشري في ربيع الأبرار
35- أبوسعيد السجستاني في كتاب الدراية في حديث الولاية
36- عبيدالله الحسكاني في كتاب دعاء الهدى الى أداء حق المولى
37- العلامة العبدري في كتاب الجمع بين الصحاح الستة
38- الفخر الرازي في كتاب الاربعين قال أجمعت الأمه على هذا الحديث الشريف
39- العلامة المقبلي في كتاب الاحاديث المتواترة
40- السيوطي في تاريخ الخلفاء
41- المير علي الهمداني في كتاب مودة القربى
42- ابو الفتح النطنزي في كتاب الخصائص العلوية
43- البخاري في كتابه فصل الخطاب
44- جمال الدين الشيرازي في كتابه الأربعين
45- المناوي في فيض القدير في شرح الجامع الصغير
46- العلامه الكنجي في كتابه كفاية الطالب\الباب الأول
47- العلامه النووي في تهذيب الأسماء واللغات
48- شيخ الإسلام الحمويني في فرائد السمطين
49- القاضي ابن روزبهان إبطال البطال
50- شمس الدين الشربيني في السراج المنير
51- أبو الفتوح الشهرستاني الشافعي في الملل والنحل
52- الحافظ الخطيب البغدادي في تاريخ بغداد
53- ابن عساكر في تاريخه الكبير
54- ابن ابي الحديد في شرح نهج البلاغة
55- علاء الدين السمناني في العروة لأهل الخلوة
56- ابن خلدون في مقدمته
57- المتقي الهندي في كتابه كنز العمال
58- شمس الدين الدمشقي في كتاب أسنى المطالب
59- الشريف الجرجاني الحنفي في شرح المواقف
60- الحافظ ابن عقدة في كتاب الولاية
ذكرت لكم بعض المصادر التي نقلت هذا الحديث الصحيح ولو أنها اكثر بكثير من هذا العدد لانها تتجاوز ثلاثمائة مصدر من كبار علماء ومفسرين ابناء العامه ووردة بطرق شتى عن أكثر من مائة صحابي من اصحاب النبي(ص) ولو جمعناها كلها لحتجنا الى مجلدات عديدة كما ان بعض علمائهم قام بهذا الامر الهام وألف مجلداّ مستقلاً في حديث الولاية منهم.
ابن جرير الطبري المفسر والمؤرخ المشهور من اعلام القرن الثالث والرابع الهجري روى حديث الولاية عن خمس وسبعين طريقاً في كتاب أسماه الولايه .
والحافظ ابن عقدة ايضاً من اعلام القرن الثالث والرابع الهجري الف كتاب في المضوع وأسماه الولاية وقد جمع فيه مائه وخمسه وعشرون طريقاً نقلاً عن مائه وخمس وعشرون صحابياً من أصحاب رسول الله (ص) مع تحقيق وتعليقات قيمة.
والحافظ ابم حداد الحسكاني من أعلام القرن الخامس الهجري ألف كتاب اسماه الولاية تطرق فيه الى الحديث والى واقعة الغدير بالتفصيل.
وكل هذه المصادر تذكر بأن ابوبكر وعمر وعثمان وطلحه والزبير هم اول من بايع امير المؤمنين علي ابن ابي طالب (ع) وقالو له.
(بخ بخ لك يا علي اصبحت مولاي ومولا كل مؤمن ومؤمنة)
وأختم موضوعي هذا بحديث الى المير علي الهمداني في كتاب مودة القربى \المودة الخامسة\ يروي عن عمر ابن الخطاب أنه قال :نصب رسول الله (ص) علياً فقال (من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعادِ من عاداه واخذل من خذله وانصر من نصره اللهم انت شهيدي عليهم.
فقال عمر ابن الخطاب يا رسول الله قد كان في جنبي شاب حسن الوجه طيب الريح قال لي يا عمر لقد عقد رسول الله (ص) عقداً لايحله إلا منافق .
فأخذ رسول الله بيدي وقال :يا عمر إنه ليس من ولد آدم لكنه جبرائيل أراد أن يؤكد عليكم ما قلته في علي (ع) ...

هل كل هؤلاء الذين نقلو هذا الحديث لم يتحققو من صحة الحديث .....
مالكم كيف تحكمون

 

 

فارس الحجاز

مشاهدة ملفه الشخصي

إرسال رسالة خاصة إلى فارس الحجاز

البحث عن المشاركات التي كتبها فارس الحجاز

December 16th,2009

  #15

عضو نشط

 

   

تاريخ التسجيل: Mar 2009

المشاركات: 148

معدل تقييم المستوى: 0

رد: ما هي أدلة بيعة الغدير من كتب السنة ؟

ماكنت اتوقع انك في هذا المتسوى من الجهل فكان الاولى بك ان تصحى انت من النوم أولاً قبل ان تكتب شيء
أما من نقل حديث الغدير فهم كثر جداً أكثر مما تتوقع بكثير


اقرار ولايةامير الؤمنين علي ابن ابي طالب (ع)
يوم الغدير من قبل ابو ابكر الصديق وعمر ابن الخطاب وعثمان ابن عفان وطلحة والزيبر وباقي الصحابه
حسب ما جاء في كتب اهل السنةالجماعه؟؟؟؟؟

لقد نقض بعض الصحابه عهوداً اخذها منهم رسول الله (ص)وأهم تلك العهود هو عهد الخلافه والولاية وبيعةُ يوم الغدير
لقد اعترف جمهور علماء المسلمين من الفريقين بأن النبي (ص) في اليوم الثامن عشر من ذي الحجة في العام العاشر من الهجرة النبوية عند رجوعه من حجة الوداع إلى المدينه المنورة نزل عند غدير في أرض تسمى (خم) وأمر برجوع من تقدم عليه وانتضر وصول من تخلف عنه حتى اجتمع كل من كان معه (ص) وكان عددهم سبعين ألف أو أكثر ففي تفسير الثعلبي وتذكرة سبط ابن الجوزي وغيرهم كان عددهم يومئذ مائة وعشرين ألف وكلهم حضروا عند غدير خُم فصعد رسول الله (ص) منبراً من أحداج الإبل وخطب فيهم خطبةً عضيمةً ذكرها أكثر علماء المسلمين والمحدثين من الفريقين في مساندهم وكتبهم الجامعة وذكر (ص) في شطرٍ منها بعض الآيات القرآنية التي نزلت في شأن أخيه علي بن أبي طالب (ع) وبين فضله ومقامه على الأمة ثم قال (معاشر الناس ألست أولى بكم من أنفسكم؟ قالو بلى
قال : من كنتُ مولاه فهذا عليٌ مولاه ) ثم رفع يده نحو السماء ودعا له ولمن ينصره ويتولاه فقال: اللهم وال من والاه وعادي من عاداه ونصر من نصره وخذل من خذله
ثم أمر (ص) فنصبو خيمة وأجلس علياً فيها وأمر جميع من كان معه أن يحضرو عنده جماعات وافراد ليسلمو عليه بإمرةِ المؤمنين ويبايعوه وقال (ص) لقد أمرني ربي بذلك وأمركم بالبيعه لعلي (ع) ولقد بايع في من بايع أبو بكر وعمر وعثمان وطلحة والزبير وكثير من الصاحابه فأقام ثلاثة أيام في ذلك المكان حتى تمت البيعه لعلي (ع) حيث بايع جميع من كان مع النبي (ص) في حجة الوداع وتابع سفره الى المدينه المنورة.
اما العلماء الذين نقلو هذا الحديث فهم كثيرون جداً ولضيق الوقت ولكي لاأطيل عليكم سوف أنقل لكم ستون مصدر فقط من المصادر المعتبره لدى ابناء العامة
1- الفخر الرازي في تفسيره الكبير مفاتيح الغيب
2- الثعلبي في تفسير كشف البيان
3- جلال الدين السيوطي في تفسير الدر المنثور
4- الحافظ أبو نعيم في كتاب مانزل من القرآن في علي (ع) – وحلية الأولياء
5- أبو الحسن الواحدي النيسابوري في (أسباب النزول)
6- الطبري في تفسيره الكبير
7- نظام الدين النيسابوري في تفسير غرائب القرآن
كلهم ذكروا الحديث في تفسير الآية الكريمة(يأيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك وإن لم تفعل فما بلغت رسالته)
8- محمد بن إسماعيل البخاري في تاريخه ج 1\375
9- مسلم بن الحجاج في صحيحه ج2 \325
10- أبو داود السجستاني في سننه
11- محمد بن عيسى الترمذي في سننه
12- ابن كثير الدمشقي في تاريخه
13- الإمام احمد ابن حنبل في مسنده ج4 \281 و371
14- أبو حامد الغزالي في كتابه سر العالمين
15- ابن عبد البر في الاستيعاب
16- محمد بن طلحة في مطالب السؤال
17- ابن المغازلي في المناقب
18- ابن الصباغ المالكي في كتاب الفصول المهمة ص24
19- البغوي في مصابيح السنة
20- الخطيب الخوارزمي في المناقب
21- ابن الأثيرالشيباني في جامع الأصول
22- الحافظ النسائي في الخصائص وفي سننه
23- الحافظ الشيخ سليمان الحنفي القندوزي في ينابيع الموده
24- ابن حجر في الصواعق المحرقة بعدما ذكر الحديث في الباب الأول ص25 ط الميمنية بمصر رغم تعصبة الشديد الذي أشتهر به : انه حديث صحيح لامريه فيه وقد أخرجه جماعة كالترمذي والنسائي وأحمد بطرق كثيرة جداً وذكر ابن حجر الحديث في كتابه الأخير (المنح الملكية)
25- الحافظ محمد بن يزيد المشهور بأبن ماجة القزويني في سننه
26- الحاكم النيسابوري في مستدركه
27- الحافظ سليمان بن أحمد الطبري في الأوسط
28- ابن الأثيرالجزري في كتاب أسد الغابة
29- سبط أبن الجوزي في كتاب تذكرة خواطر الأمة 17
30- ابن عبد ربه في العقد الفريد
31- العلامة السهمودي في جواهر العقدين
32- أبن تيمية في كتاب منهاج السنة
33- ابن حجر العسقلاني في تهذيب التهذيب – وفي فتح الباري
34- جار الله الزمخشري في ربيع الأبرار
35- أبوسعيد السجستاني في كتاب الدراية في حديث الولاية
36- عبيدالله الحسكاني في كتاب دعاء الهدى الى أداء حق المولى
37- العلامة العبدري في كتاب الجمع بين الصحاح الستة
38- الفخر الرازي في كتاب الاربعين قال أجمعت الأمه على هذا الحديث الشريف
39- العلامة المقبلي في كتاب الاحاديث المتواترة
40- السيوطي في تاريخ الخلفاء
41- المير علي الهمداني في كتاب مودة القربى
42- ابو الفتح النطنزي في كتاب الخصائص العلوية
43- البخاري في كتابه فصل الخطاب
44- جمال الدين الشيرازي في كتابه الأربعين
45- المناوي في فيض القدير في شرح الجامع الصغير
46- العلامه الكنجي في كتابه كفاية الطالب\الباب الأول
47- العلامه النووي في تهذيب الأسماء واللغات
48- شيخ الإسلام الحمويني في فرائد السمطين
49- القاضي ابن روزبهان إبطال البطال
50- شمس الدين الشربيني في السراج المنير
51- أبو الفتوح الشهرستاني الشافعي في الملل والنحل
52- الحافظ الخطيب البغدادي في تاريخ بغداد
53- ابن عساكر في تاريخه الكبير
54- ابن ابي الحديد في شرح نهج البلاغة
55- علاء الدين السمناني في العروة لأهل الخلوة
56- ابن خلدون في مقدمته
57- المتقي الهندي في كتابه كنز العمال
58- شمس الدين الدمشقي في كتاب أسنى المطالب
59- الشريف الجرجاني الحنفي في شرح المواقف
60- الحافظ ابن عقدة في كتاب الولاية
ذكرت لكم بعض المصادر التي نقلت هذا الحديث الصحيح ولو أنها اكثر بكثير من هذا العدد لانها تتجاوز ثلاثمائة مصدر من كبار علماء ومفسرين ابناء العامه ووردة بطرق شتى عن أكثر من مائة صحابي من اصحاب النبي(ص) ولو جمعناها كلها لحتجنا الى مجلدات عديدة كما ان بعض علمائهم قام بهذا الامر الهام وألف مجلداّ مستقلاً في حديث الولاية منهم.
ابن جرير الطبري المفسر والمؤرخ المشهور من اعلام القرن الثالث والرابع الهجري روى حديث الولاية عن خمس وسبعين طريقاً في كتاب أسماه الولايه .
والحافظ ابن عقدة ايضاً من اعلام القرن الثالث والرابع الهجري الف كتاب في المضوع وأسماه الولاية وقد جمع فيه مائه وخمسه وعشرون طريقاً نقلاً عن مائه وخمس وعشرون صحابياً من أصحاب رسول الله (ص) مع تحقيق وتعليقات قيمة.
والحافظ ابم حداد الحسكاني من أعلام القرن الخامس الهجري ألف كتاب اسماه الولاية تطرق فيه الى الحديث والى واقعة الغدير بالتفصيل.
وكل هذه المصادر تذكر بأن ابوبكر وعمر وعثمان وطلحه والزبير هم اول من بايع امير المؤمنين علي ابن ابي طالب (ع) وقالو له.
(بخ بخ لك يا علي اصبحت مولاي ومولا كل مؤمن ومؤمنة)
وأختم موضوعي هذا بحديث الى المير علي الهمداني في كتاب مودة القربى \المودة الخامسة\ يروي عن عمر ابن الخطاب أنه قال :نصب رسول الله (ص) علياً فقال (من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعادِ من عاداه واخذل من خذله وانصر من نصره اللهم انت شهيدي عليهم.
فقال عمر ابن الخطاب يا رسول الله قد كان في جنبي شاب حسن الوجه طيب الريح قال لي يا عمر لقد عقد رسول الله (ص) عقداً لايحله إلا منافق .
فأخذ رسول الله بيدي وقال :يا عمر إنه ليس من ولد آدم لكنه جبرائيل أراد أن يؤكد عليكم ما قلته في علي (ع) ...

هل كل هؤلاء الذين نقلو الحديث لم يتحققو من صحة الحديث...
مالكم كيف تحكمون

 

 

فارس الحجاز

مشاهدة ملفه الشخصي

إرسال رسالة خاصة إلى فارس الحجاز

البحث عن المشاركات التي كتبها فارس الحجاز

December 16th,2009

  #16

عضو نشط

 

   

تاريخ التسجيل: Mar 2009

المشاركات: 148

معدل تقييم المستوى: 0

رد: ما هي أدلة بيعة الغدير من كتب السنة ؟

ماكنت اتوقع انك في هذا المتسوى من الجهل فكان الاولى بك ان تصحى انت من النوم أولاً قبل ان تكتب شيء
أما من نقل حديث الغدير فهم كثر جداً أكثر مما تتوقع بكثير


اقرار ولايةامير الؤمنين علي ابن ابي طالب (ع)
يوم الغدير من قبل ابو ابكر الصديق وعمر ابن الخطاب وعثمان ابن عفان وطلحة والزيبر وباقي الصحابه
حسب ما جاء في كتب اهل السنةالجماعه؟؟؟؟؟

لقد نقض بعض الصحابه عهوداً اخذها منهم رسول الله (ص)وأهم تلك العهود هو عهد الخلافه والولاية وبيعةُ يوم الغدير
لقد اعترف جمهور علماء المسلمين من الفريقين بأن النبي (ص) في اليوم الثامن عشر من ذي الحجة في العام العاشر من الهجرة النبوية عند رجوعه من حجة الوداع إلى المدينه المنورة نزل عند غدير في أرض تسمى (خم) وأمر برجوع من تقدم عليه وانتضر وصول من تخلف عنه حتى اجتمع كل من كان معه (ص) وكان عددهم سبعين ألف أو أكثر ففي تفسير الثعلبي وتذكرة سبط ابن الجوزي وغيرهم كان عددهم يومئذ مائة وعشرين ألف وكلهم حضروا عند غدير خُم فصعد رسول الله (ص) منبراً من أحداج الإبل وخطب فيهم خطبةً عضيمةً ذكرها أكثر علماء المسلمين والمحدثين من الفريقين في مساندهم وكتبهم الجامعة وذكر (ص) في شطرٍ منها بعض الآيات القرآنية التي نزلت في شأن أخيه علي بن أبي طالب (ع) وبين فضله ومقامه على الأمة ثم قال (معاشر الناس ألست أولى بكم من أنفسكم؟ قالو بلى
قال : من كنتُ مولاه فهذا عليٌ مولاه ) ثم رفع يده نحو السماء ودعا له ولمن ينصره ويتولاه فقال: اللهم وال من والاه وعادي من عاداه ونصر من نصره وخذل من خذله
ثم أمر (ص) فنصبو خيمة وأجلس علياً فيها وأمر جميع من كان معه أن يحضرو عنده جماعات وافراد ليسلمو عليه بإمرةِ المؤمنين ويبايعوه وقال (ص) لقد أمرني ربي بذلك وأمركم بالبيعه لعلي (ع) ولقد بايع في من بايع أبو بكر وعمر وعثمان وطلحة والزبير وكثير من الصاحابه فأقام ثلاثة أيام في ذلك المكان حتى تمت البيعه لعلي (ع) حيث بايع جميع من كان مع النبي (ص) في حجة الوداع وتابع سفره الى المدينه المنورة.
اما العلماء الذين نقلو هذا الحديث فهم كثيرون جداً ولضيق الوقت ولكي لاأطيل عليكم سوف أنقل لكم ستون مصدر فقط من المصادر المعتبره لدى ابناء العامة
1- الفخر الرازي في تفسيره الكبير مفاتيح الغيب
2- الثعلبي في تفسير كشف البيان
3- جلال الدين السيوطي في تفسير الدر المنثور
4- الحافظ أبو نعيم في كتاب مانزل من القرآن في علي (ع) – وحلية الأولياء
5- أبو الحسن الواحدي النيسابوري في (أسباب النزول)
6- الطبري في تفسيره الكبير
7- نظام الدين النيسابوري في تفسير غرائب القرآن
كلهم ذكروا الحديث في تفسير الآية الكريمة(يأيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك وإن لم تفعل فما بلغت رسالته)
8- محمد بن إسماعيل البخاري في تاريخه ج 1\375
9- مسلم بن الحجاج في صحيحه ج2 \325
10- أبو داود السجستاني في سننه
11- محمد بن عيسى الترمذي في سننه
12- ابن كثير الدمشقي في تاريخه
13- الإمام احمد ابن حنبل في مسنده ج4 \281 و371
14- أبو حامد الغزالي في كتابه سر العالمين
15- ابن عبد البر في الاستيعاب
16- محمد بن طلحة في مطالب السؤال
17- ابن المغازلي في المناقب
18- ابن الصباغ المالكي في كتاب الفصول المهمة ص24
19- البغوي في مصابيح السنة
20- الخطيب الخوارزمي في المناقب
21- ابن الأثيرالشيباني في جامع الأصول
22- الحافظ النسائي في الخصائص وفي سننه
23- الحافظ الشيخ سليمان الحنفي القندوزي في ينابيع الموده
24- ابن حجر في الصواعق المحرقة بعدما ذكر الحديث في الباب الأول ص25 ط الميمنية بمصر رغم تعصبة الشديد الذي أشتهر به : انه حديث صحيح لامريه فيه وقد أخرجه جماعة كالترمذي والنسائي وأحمد بطرق كثيرة جداً وذكر ابن حجر الحديث في كتابه الأخير (المنح الملكية)
25- الحافظ محمد بن يزيد المشهور بأبن ماجة القزويني في سننه
26- الحاكم النيسابوري في مستدركه
27- الحافظ سليمان بن أحمد الطبري في الأوسط
28- ابن الأثيرالجزري في كتاب أسد الغابة
29- سبط أبن الجوزي في كتاب تذكرة خواطر الأمة 17
30- ابن عبد ربه في العقد الفريد
31- العلامة السهمودي في جواهر العقدين
32- أبن تيمية في كتاب منهاج السنة
33- ابن حجر العسقلاني في تهذيب التهذيب – وفي فتح الباري
34- جار الله الزمخشري في ربيع الأبرار
35- أبوسعيد السجستاني في كتاب الدراية في حديث الولاية
36- عبيدالله الحسكاني في كتاب دعاء الهدى الى أداء حق المولى
37- العلامة العبدري في كتاب الجمع بين الصحاح الستة
38- الفخر الرازي في كتاب الاربعين قال أجمعت الأمه على هذا الحديث الشريف
39- العلامة المقبلي في كتاب الاحاديث المتواترة
40- السيوطي في تاريخ الخلفاء
41- المير علي الهمداني في كتاب مودة القربى
42- ابو الفتح النطنزي في كتاب الخصائص العلوية
43- البخاري في كتابه فصل الخطاب
44- جمال الدين الشيرازي في كتابه الأربعين
45- المناوي في فيض القدير في شرح الجامع الصغير
46- العلامه الكنجي في كتابه كفاية الطالب\الباب الأول
47- العلامه النووي في تهذيب الأسماء واللغات
48- شيخ الإسلام الحمويني في فرائد السمطين
49- القاضي ابن روزبهان إبطال البطال
50- شمس الدين الشربيني في السراج المنير
51- أبو الفتوح الشهرستاني الشافعي في الملل والنحل
52- الحافظ الخطيب البغدادي في تاريخ بغداد
53- ابن عساكر في تاريخه الكبير
54- ابن ابي الحديد في شرح نهج البلاغة
55- علاء الدين السمناني في العروة لأهل الخلوة
56- ابن خلدون في مقدمته
57- المتقي الهندي في كتابه كنز العمال
58- شمس الدين الدمشقي في كتاب أسنى المطالب
59- الشريف الجرجاني الحنفي في شرح المواقف
60- الحافظ ابن عقدة في كتاب الولاية
ذكرت لكم بعض المصادر التي نقلت هذا الحديث الصحيح ولو أنها اكثر بكثير من هذا العدد لانها تتجاوز ثلاثمائة مصدر من كبار علماء ومفسرين ابناء العامه ووردة بطرق شتى عن أكثر من مائة صحابي من اصحاب النبي(ص) ولو جمعناها كلها لحتجنا الى مجلدات عديدة كما ان بعض علمائهم قام بهذا الامر الهام وألف مجلداّ مستقلاً في حديث الولاية منهم.
ابن جرير الطبري المفسر والمؤرخ المشهور من اعلام القرن الثالث والرابع الهجري روى حديث الولاية عن خمس وسبعين طريقاً في كتاب أسماه الولايه .
والحافظ ابن عقدة ايضاً من اعلام القرن الثالث والرابع الهجري الف كتاب في المضوع وأسماه الولاية وقد جمع فيه مائه وخمسه وعشرون طريقاً نقلاً عن مائه وخمس وعشرون صحابياً من أصحاب رسول الله (ص) مع تحقيق وتعليقات قيمة.
والحافظ ابم حداد الحسكاني من أعلام القرن الخامس الهجري ألف كتاب اسماه الولاية تطرق فيه الى الحديث والى واقعة الغدير بالتفصيل.
وكل هذه المصادر تذكر بأن ابوبكر وعمر وعثمان وطلحه والزبير هم اول من بايع امير المؤمنين علي ابن ابي طالب (ع) وقالو له.
(بخ بخ لك يا علي اصبحت مولاي ومولا كل مؤمن ومؤمنة)
وأختم موضوعي هذا بحديث الى المير علي الهمداني في كتاب مودة القربى \المودة الخامسة\ يروي عن عمر ابن الخطاب أنه قال :نصب رسول الله (ص) علياً فقال (من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعادِ من عاداه واخذل من خذله وانصر من نصره اللهم انت شهيدي عليهم.
فقال عمر ابن الخطاب يا رسول الله قد كان في جنبي شاب حسن الوجه طيب الريح قال لي يا عمر لقد عقد رسول الله (ص) عقداً لايحله إلا منافق .
فأخذ رسول الله بيدي وقال :يا عمر إنه ليس من ولد آدم لكنه جبرائيل أراد أن يؤكد عليكم ما قلته في علي (ع) ...

هل كل هؤلاء الذين نقلو الحديث لم يتحققو من صحة الحديث...
مالكم كيف تحكمون

 

 

کمپین رهروان غدیر

رد تضعیف حدیث غدیر از طرف ابن تیمیه

رد تضعیف حدیث غدیر از طرف ابن تیمیه

 

 

 

 

سوال: ابن تيميه در مورد حدیث غدیر میگوید: «حديث (من كُنت مولاه فَعَليّ مولاه) در صحاح وجود ندارد. ولي علما آن را نقل كرده اند و مردم در صحت آن اختلاف دارند. از بخاري، ابراهيم حربي و عده اي از اهل حديث نقل شده كه آنان در اين حديث طعن وارد كرده و آن را تضعيف كرده اند...» (منهاج السنه 7 ،55) .پاسخ او چیست؟

 

جواب:

 

ترمذي اين حديث را در صحيح خود نقل نموده و آن را صحيح دانسته و گفته است: كسي را نمي شناسيم كه در اين حديث نزاع كرده باشد . كار ابن تيميه در تضعيف اين حديث و احاديث ديگري كه در مدح اهل بيت(عليهم السلام) به خصوص علي بن ابي طالب(عليه السلام)وارد شده; به جايي رسيده كه حتي ناصرالدين الباني ـ كه از اتباع او در مسايل اعتقادي است ـ تصريح كرده است که وي در تضعيف احاديث سرعت داشته بدون آن كه طرق آن را مورد بررسي قرار دهد.( سلسلة الاحاديث الصحيحة، ح 1750) در حقيقت ابن تيميه به خاطر دشمني با شيعه و اهل بيت(عليهم السلام) در صدد تضعيف بدون دليل تمام احاديث فضايل و مقامات اهل بيت(عليهم السلام) و در رأس آنان امام علي(عليه السلام) بر آمده است.

 

حدیث غدیر از طرق بسیار فراوان از جانب اهل سنت نقل شده و مورد تصحیح قرار گرفته است که از باب نمونه به چند مورد اشاره میگردد:

1) أنس :

تاريخ دمشق (7/377) : 3905 - الحسن بن علي بن سهل العاقولي حدث عن حمدان بن المختار روى عن القاضي أبو بكر بن الجعابي أخبرنا أبو الفتح محمد بن الحسين العطار قطيط أخبرنا محمد بن أحمد بن عبد الرحمن المعدل بأصبهان حدثنا محمد بن عمر التميمي الحافظ حدثنا الحسن بن علي بن سهل العاقولي حدثنا حمدان بن المختار حدثنا حفص بن عبيد الله بن عمر عن سفيان الثوري عن علي بن زيد عن أنس قال سمعت النبي صلی الله علیه وآله وسلّم يقول من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم والي من والاه وعاد من عاداه

 

2) البراء :

الكشف والبيان للثعلبى (5/131) : أبو القاسم يعقوب بن أحمد السري، أبو بكر بن محمد بن عبد الله بن محمد، أبو مسلم إبراهيم ابن عبد الله الكعبي، الحجاج بن منهال، حماد عن علي بن زيد عن عدي بن ثابت عن البراء قال : لما نزلنا مع رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) في حجة الوداع كنا بغدير خم فنادى إن الصلاة جامعة وكسح رسول الله عليه الصلاة والسلام تحت شجرتين وأخذ بيد علي، فقال : «ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم»؟ قالوا : بلى يا رسول الله، قال : «ألست أولى بكل مؤمن من نفسه»؟ قالوا : بلى يا رسول الله، قال : «هذا مولى من أنا مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه». قال : فلقيه عمر فقال : هنيئا لك يا ابن أبي طالب أصبحت وأمسيت مولى كل مؤمن ومؤمنة.

 

3) ابن عباس (الكشف والبيان للثعلبى (5/131)) مثله .

 

4) جابر بن عبدالله :

اتحاف الخيرة المهرة (8/95) :

وعن جابر بن عبدالله- قال:"خرج رسول الله - (صلی الله علیه وآله وسلّم) -حتى نزل خم، فتنحى الناس عنه، ونزل معه علي بن أبي طالب- رضي الله عنه- فشق على النبي - (صلی الله علیه وآله وسلّم) - تأخر الناس عنه، فأمر عليا فجمعهم، فلما اجتمعوا قام فيهم وهو متوسد على علي بن أبي طالب، فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: أيها الناس إني قد كرهت تخلفكم وتنحيكم عني، حتى خيل إلي أنه شيء أبغض إلي من شجرة تليني ثم قال: لكن علي بن أبي طالب أنزله الله مني بمنزلتي منه، كما أنا عنه راض، فإنه لا يختار على قربي ومحبتي شيئا. ثم رفع يديه ثم قال: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه...

 

5) أبي الطفيل :

تاريخ دمشق 42/205 : أخبرنا أبو القاسم بن الحصين أنا أبو علي التميمي أنا أبو بكر القطيعي أنا أبو عبد الرحمن الشيباني حدثني أبي نا حسين بن محمد وأبو نعيم المعني قالا نا فطر عن أبي الطفيل قال جمع علي الناس في الرحبة ثم قال لهم أنشد الله كل امرئ مسلم سمع رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) يقول يوم غدير خم ما سمع لما قام فقام ثلاثون من الناس وقال أبو نعيم فقام أناس كثير فشهدوا حين أخذ بيده فقال للناس أتعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم قالوا نعم يا رسول الله قال من كنت مولاه فهذا مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. ..

 

6) الامام علي بن أبي طالب (عليه السلام) :

تاريخ دمشق 42/212 : أخبرنا أبو القاسم زاهر بن طاهر أنا أبو سعد الحنزرودي أنا السيد أبو الحسن محمد بن علي نا أحمد بن علي بن مهدي نا أبي نا علي بن موسى الرضا نا أبي عن أبيه جعفر الصادق حدثني أبي عن أبيه علي بن الحسين عن أبيه عن جده علي بن أبي طالب قال قال رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله

 

7) الامام الحسين علیه السلام . مثله .

 

8) زيد بن أرقم :

تاريخ دمشق 42/217 : أخبرنا أبو علي الحداد في كتابه وحدثني أبو مسعود عنه أنا أبو نعيم الحافظ نا عبد الله الله بن محمد بن عطاء نا محمد بن إبراهيم الجيراني نا بكر بن بكار نا فضيل بن مرزوق عن عطية بن سعد عن زيد بن أرقم قال قال رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) من كنت مولاه فعلي مولاه أخبرنا أبو القاسم بن الحصين أنا أبو علي بن المذهب نا أحمد بن جعفر نا عبد الله بن أحمد حدثني أبي نا ابن نمير نا عبد الملك يعني ابن أبي سليمان عن عطية العوفي قال أتيت زيد بن أرقم فقلت له إن ختنا لي يحدثني عنك بحديث في شأن علي يوم غدير خم فأنا أحب أن أسمعه منك فقال إنكم معشر أهل العراق فيكم ما فيكم فقلت له ليس عليك مني بأس قال نعم كنا بالجحفة فخرج رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) إلينا ظهرا وهو اخذ بعضد علي فقال أيها الناس ألستم تعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم قالوا بلى قال فمن كنت مولاه فعلي مولاه قال فقلت له هل قال اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. ..

 

9) حذيفة بن أسيد :

تاريخ دمشق 42/219 :أخبرنا أبو بكر محمد بن الحسين بن المزرفي نا أبو الحسين محمد بن علي بن المهتدي أنا أبو الحسن على بن عمر بن محمد بن الحسن أنا العباس بن أحمد البرتي أنا نصر بن عبد الرحمن أبو سليمان الوشاء أنا زيد بن الحسن الأنماطي أنا معروف بن خربوذ المكي عن أبي الطفيل عامر بن واثلة عن حذيفة بن أسيد قال لما قفل رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) عن حجة الوداع نهى أصحابه عن شجرات بالبطحاء متقاربات أن ينزلوا حولهن ثم بعث إليهم فصلى تحتهم ثم قام فقال أيها الناس قد نبأني اللطيف الخبير أنه لم يعمر نبي إلا مثل نصف عمر الذي يليه من قبله وأني لأظن أن يوشك أن أدعى فأجيب وإني مسؤول وأنتم مسؤولون فماذا أنتمم قائلون قالوا نشهد أنك قد بلغت ونصحت وجهدت فجزاك الله خيرا قال ألستم تشهدون أن لا إله ألا الله وأن محمدا عبده ورسوله وأن جنته حق وناره حق وأن الموت حق وأن البعث بعد الموت حق وأن الساعة اتية لا ريب فيها وأن الله يبعث من في القبور قالوا بلى نشهد بذلك قال اللهم اشهد ثم قال أيها الناس إن الله مولاي وأنا مولى المؤمنين وإني أولى بهم من أنفسهم فمن كنت مولاه فهذا مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه

 

10) سعد بن أبي وقاص :

تاريخ دمشق 42/223 : أخبرنا أبو القاسم بن السمرقندي أنا أبو الحسين بن النقور وأبو القاسم بن البسري وأبو محمد أحمد بن علي بن الحسن بن أبي قالوا أنا أبو الحسن أحمد بن محمد بن القاسم بن موسى بن القاسم بن الصلت نا أبو بكر أحمد بن عبد الله النحاس صاحب أبي صخرة إملاء نا محمد بن زنجوية نا الحميدي نا يعقوب بن جعفر بن أبي كثير المدني عن مهاجر بن مسمار حدثتني وقال ابن النقور أخبرتني عائشة بنت سعد عن سعد أنه قال كنا مع رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) بطريق مكة وهو متوجه إليها فلما بلغ غدير خم الذي بخم وقف الناس ثم رد من مضى ولحقه منهم من تخلف فلما اجتمع الناس قال أيها الناس هل بلغت قالوا نعم قال اللهم أشهد ثم قال أيها الناس هل بلغت قالوا نعم قال اللهم أشهد ثلاثا أيها الناس من وليكم قالوا الله ورسوله ثلاثا ثم أخذ بيد علي بن أبي طالب فأقامه فقال وقال ابن النقور ثم قال من كان الله ورسوله وليه فإن هذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه..

 

11) حبشي بن جنادة :

تاريخ دمشق 42/229-230 : أخبرنا أبو القاسم بن السمرقندي نا أبو الحسين بن النقور وأبو القاسم بن البسري ح وأنا أبو البركات بن المبارك أنا عبد العزيز بن علي بن أحمد بن الحسين ح وأخبرنا أبو منصور موهوب بن أحمد بن محم بن الخضر وابو الحسين احمد بن محمد بن الطيب قالا أنا أبو القاسم بن البسري قالوا أنا أبو طاهر المخلص نا أبو القاسم البغوي نا محمد بن حميد نا سلمة يعني ابن الفضل نا سليمان بن قرم الضبي عن أبي إسحاق الهمداني قال سمعت حبشي بن جنادة يقول سمعت رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) يقول لعلي يوم غدير خم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره وأعن من أعانه

 

12) سمرة بن جندب :

تاريخ دمشق 42/230 : أخبرني أبو القاسم الواسطي انا أبو بكر الخطيب أنا أبو عبد الله الحسين بن محمد بن عثمان النصيبي نا القاضي الحسين بن هارون الضبي نا أبو العباس أحمد بن محمد بن سعيد حدثني الحسن بن علي الأشعري اللؤلؤي حدثني غياث بن كلوب أبو المثنى من كتابه نا مطرف بن سمرة بن جندب عن أبيه قال قال رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) يوم غدير خم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه

 

13) أبي هريرة :

تاريخ دمشق 42/231 : أخبرنا أبو الفرج سعيد بن أبي الرجاء نا أبو الفتح منصور بن الحسين بن علي وابو طاهر أحمد بن محمد قالا أنا أبو بكر بن المقرئ نا أبو جعفر محمد بن احمد بن قيس النساوي مقرئ أهل مكة في مسجد الحرام نا إبراهيم بن الحسين الهمداني نا عبد الله بن محمد النفيلي نا عكرمة بن إبراهيم حدثني إدريس بن يزيد الأودي حدثني أبي قال كنت جالسا عند أبي هريرة فجاء رجل فقال انشدك الله يا ابا هريرة أسمعت رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) يوم غدير خم اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه قال نعم

 

14) ابن عمر :

تاريخ دمشق 42/236 : أخبرنا أبو القاسم إسماعيل بن أحمد أنا أبو القاسم إسماعيل بن مسعدة أنا أبو عمرو عبد الرحمن بن محمد الفارسي أنأأبو أحمد بن عبد الله بن عدي الجرجاني نا العباس بن إبراهيم بن منصور القراطيسي نا حسين بن عمرو العنقزي ناعمر بن شبيب عن عبد الله بن عيسى عن عطية عن ابن عمر قال قال رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه

 

15) جرير بن عبد الله البجلي . مثله .

 

16) وروي عن أبي سعيد الخدري في (4/393) من كتاب الشريعة للآجري. مثله .

 

 

17) حبة بن جوين البجلي :

أسد الغابة1 /367 : س حبة بن جوين، البجلي ثم العرني، أبو قدامة‏.‏

كوفي، من أصحاب علي رضي الله عنه، ذكره أبو العباس بن عقدة في الصحابة، وروى عن يعقوب بن يوسف بن زياد، وأحمد بن الحسين بن عبد الملك، قالا‏:‏ أخبرنا نصر بن مزاحم، أخبرنا عبد الملك بن مسلم الملائي، عن أبيه، عن حبة بن جوين العرني البجلي، قال‏:‏ لما كان يوم غدير خم دعا النبي (صلی الله علیه وآله وسلّم)‏:‏ الصلاة جامعة، نصف النهار، قال‏:‏ فحمد الله وأثنى عليه، ثم قال‏:‏ ‏"‏أيها الناس، أتعلمون أني أولى بكم من أنفسكم‏"‏‏؟‏ قالوا‏:‏ نعم، قال‏:‏ ‏"‏فمن كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه‏"‏، وأخذ بيد علي حتى رفعها، حتى نظرت إلى أباطهما، وأنا يومئذ مشرك‏.‏

 

18) يعلى بن مرة :

أسد الغابة (2/233) : س زيد بن شراحيل، وقيل‏:‏ يزيد بن شراحيل الانصاري‏.‏ اخبرنا ابو موسى كتابة، اخبرنا حمزة بن العباس العلوي ابو محمد، اخبرنا ابو بكر احمد بن الفضل الباطرقاني، اخبرنا ابو مسلم عبد الرحمن بن محمد بن ابراهيم بن شهدل المديني، اخبرنا ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد بن عقدة، حدثنا عبد الله بن ابراهيم بن قتيبة، اخبرنا الحسن بن زياد بن عمر، اخبرنا عمر بن سعيد البصري، عن عمر بن عبد الله بن يعلى بن مرة، عن ابيه، عن جده يعلى بن مرة قال‏:‏ سمعت رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) يقول‏:‏ ‏"‏من كنت مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه‏"‏‏.‏ قال‏:‏ فلما قدم علي رضي الله عنه الكوفة نشد الناس‏:‏ من سمع ذلك من رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم)‏؟‏ فانشد له بضعة عشر رجلاً، منهم‏:‏ يزيد او زيد بن شراحيل الانصاري‏.‏

 

حدیث تصحیح شده به لفظ :( اللهم وال من والاه وعاد من عاداه )را میتوانید در مصادر ذیل بیابید:

1- الطحاوي - شرح مشكل الآثار : 5/18

2- أحمد بن ميرين البلوشي محقق كتاب خصائص ص107

3- شعيب الأرنؤوط : مسند احمد (1/119)

4- لألباني : صحيح وضعيف سنن ابن ماجة (1/188)

5- ابن شاهين : شرح مذاهب أهل السنة (1/104) : وهذا حديث غريب صحيح، وقد روى حديث غدير خم عن رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) نحو مائة نفس، وفيهم العشرة، وهو حديث ثابت، لا أعرف له علة. تفرد علي بهذه الفضيلة، لم يشركه فيها أحد

6- ابن حبان : صحيح ابن حبان (15/375)

7- الزيلعي : تخريج الكشاف: 2/236 : له طرق

8- ابن كثير : البداية والنهاية : 5/187 : إسناده جيد رجاله ثقات على شرط السنن

9- الهيثمي : مجمع الزوائد: 9/108 : ‏‏‏‏ رجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة وهو ثقة‏‏

10- ابن حجر العسقلاني : مختصر البزار: 2/302 : رجال هذا الإسناد ثقات. ولكنهم شيعة، وما أدري ما أقول

11- الشوكاني : در السحابة: 145 : إسناده رجاله ثقات

12- أحمد شاكر: مسند أحمد : 2/199 : إسناده صحيح

13- احمد بن حنبل روى هذه الزيادة في مسنده ومسنده كله صحيح

14- الحاكم في المستدرك ح رقم 4553 : هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه

 

نظر برخی از علمای اهل سنت در مورد حدیث غدیر:

 

1- ابن تيمية : (در اینجا به یکی از تعارضات و اعترافات ابن تیمیه توجه فرمایید) او میگوید: " وثبت في صحيح مسلم عن زيد بن أرقم أنه قال : خطبنا رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) بغدير يدعى " خم " بين مكة والمدينة.. . "

ابن تيمية : حقوق آل البيت ص 13.

 

2-ابن حجر : " إن حديث الغدير صحيح لا مرية فيه.. . ولا التفات لمن قدح في صحته ولا لمن رده.. .

و " إن حديث الغدير صحيح لا مرية فيه وقد أخرجه جماعة - كالترمذي والنسائي وأحمد وطرقه كثيرة جدا، ومن ثم رواه ستة عشر صحابيا وشهدوا به لعلي لما نوزع أيام خلافته.. . وكثير من أسانيدها صحاح وحسان ولا التفات لمن قدح في صحته ولا لمن رده.

ابن حجر الهيثمي : الصواعق المحرقة - ص 42 - 44.

 

 

3- ابن كثير في تفسيره : " وقد ثبت في الصحيح أن رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) قال في خطبته بغدير " خم ".. .

ابن كثير : تفسير القرآن العظيم ج 4 - ص 113.

 

4- سبط بن الجوزي : " اتفق علماء أهل السير على أن قصة الغدير كانت بعد رجوع النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) من حجة الوداع في الثامن عشر من ذي الحجة جمع الصحابة وكانوا مائة وعشرين ألفا وقال : من كنت مولاه فعلي مولاه.. . الحديث. نص ( صلى الله عليه وآله وسلم ) على ذلك بصريح العبارة دون التلويح والإشارة.

5- الإمام مسلم في صحيحه : " وعن زيد بن أرقم قال : قام رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يوما فينا خطيبا بماء يدعى " خما " بين مكة والمدينة فحمد الله ووعظ وذكر، ثم قال : أما بعد ألا أيها الناس فإنما أنا بشر يوشك أن يأتي رسول ربي فأجيب، وأنا تارك فيكم ثقلين أولهما كتاب الله.. . ثم قال وأهل بيتي.. . " ولهذا يقول ابن حجر كما تقدم - " إن حديث الغدير صحيح لا مرية فيه، ولا يلتفت لمن قدح في صحته ولا لمن رده ".

صحيح مسلم : ج 7 - ص 122 - 1

 

6- الحافظ النسائي في الخصائص : عن زيد بن أرقم قال : لما رجع النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) من حجة الوداع ونزل غدير خم أمر بدوحات فقممن ثم قال : كأني دعيت فأجبت وإني تارك فيكم الثقلين، أحدهما أعظم من الآخر،

كتاب الله وعترتي أهل بيتي، فانظروا كيف تخلفوني فيهما، فإنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض.. . ثم قال : إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن : ثم أخذ بيد علي ( عليه السلام ) فقال : من كنت وليه، فهذا وليه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.. . فقلت لزيد : سمعته من رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) قال : نعم، وإنه ما كان في الدوحات أحد إلا ورآه بعينه وسمعه بأذنيه.. . )

النسائي : الخصائص - ص 39 - 40 - 41.

7- ذخائر العقبى للمحب الطبري، عن البراء بن عازب رضي الله عنهما قال : كنا عند النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) في سفر فنزلنا بغدير خم، فنودي فينا، الصلاة جامعة، وكسح لرسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) تحت شجرة فصلى الظهر وأخذ بيد علي، وقال : اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه. قال : فلقيه عمر بعد ذلك، فقال : هنيئا لك يا بن أبي طالب أصبحت وأمسيت مولى كل مؤمن ومؤمنة "

أخرجه أحمد في مسنده، وأخرجه في المناقب من حديث عمر وزاد بعد قوله وعاد من عاداه وانصر من نصره وأحب من أحبه. قال شعبة أو قال وأبغض من بغضه "

وعن زيد بن أرقم قال : استشهد علي بن أبي طالب الناس، فقال أنشد الله رجلا سمع النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يقول : " من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه فقام ستة عشر رجلا فشهدوا

المحب الطبري : ذخائر العقبى - ص 67.

 

8- ابن المغازلي الشافعي حديث الغدير بطرق كثيرة، فتارة عن زيد بن أرقم، وأخرى عن أبي هريرة، وثالثة عن أبي سعيد الخدري وتارة عن علي بن أبي طالب، وعمر بن الخطاب، وابن مسعود وبريدة، وجابر بن عبد الله، وغير هؤلاء.

فعن زيد بن أرقم " أقبل نبي الله من مكة في حجة الوداع حتى نزل ( صلى الله عليه وآله وسلم ) بغدير الجحفة بين مكة والمدينة فأمر بالدوحات فقم ما تحتهن من شوك ثم نادى : الصلاة جامعة، فخرجنا إلى رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) في يوم شديد الحر، وإن منا لمن يضع رداءه على رأسه وبعضه على قدميه من شدة الرمضاء.. . إلى قوله : ثم أخذ بيد علي بن أبي طالب ( عليه السلام ) فرفعها

ثم قال : من كنت مولاه فهذا مولاه، ومن كنت وليه فهذا وليه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. قالها ثلاثا "

ابن المغازلي : المناقب - ص 29 - إلى ص 36.

 

9- الشهرستاني في الملل والنحل. " ومثل ما جرى في كمال الإسلام وانتظام الحال حين نزل قوله تعالى : ( يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك وإن لم تفعل فما بلغت رسالته " فلما وصل غدير خم أمر بالدوحات فقممن، ونادوا الصلاة جامعة، ثم قال ( عليه السلام ) وهو يؤم الرحال : من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله، وأدر الحق معه حيث دار ألا هل بلغت ؟ ثلاثا "

الشهرستاني : الملل والنحل - ج 1 - ص 163.

 

10- المستدرك على الصحيحين للحاكم عن زيد بن أرقم قال : " لما رجع رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) من حجة الوداع ونزل غدير " خم " أمر بدوحات فقممن، فقال : كأني دعيت فأجبت، إني قد تركت فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله تعالى وعترتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض، ثم قال : إن الله عز وجل مولاي، وأنا مولى كل مؤمن، ثم أخذ بيد علي ( رض ) فقال : من كنت مولاه فهذا وليه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.. . ". يقول الحاكم هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه، وقد أخرجه الحافظ الذهبي في تلخيصه على المستدرك.. . "

الحاكم : المستدرك على الصحيحين - ج 3 - ص 109 وأيضا الحافظ الذهبي في تلخيصه.

 

برای اطلاع بیشتر رجوع شود به:

 

ابن حجر العسقلاني : الإصابة - ج 2 - ص 15 - وأيضا ج 4 - ص 568.

المقريزي : الخطط - ج 2 - ص 92.

الإمام أحمد في مسنده : ج 1 - ص 331 ط 1983.

البيهقي : كتاب الاعتقاد - ص 204 - وأيضا 217 ط بيروت - 1986.

السيوطي : الجامع الصغير - ج 2 - ص 642.

السيوطي : تاريخ الخلفاء ص 169.

المحب الطبري : الرياض النضرة - ج 2 - ص 172.

ابن خلكان : وفيات الأعيان - ج 4 - ص 318، 319.

الخطيب البغدادي : تاريخ بغداد - ج 7 - ص 437.

ابن قتيبة : الإمامة والسياسة ج 1 - ص 109.

کمپین رهروان غدیر

 

خطبه غدير با ترجمه

خطبه غدير با ترجمه

 

  


بخش اول: حمد و ثناي الهي



اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ وَ دَنا في تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ في سُلْطانِهِ وَعَظُمَ في اَرْكانِهِ، وَاَحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلْماً وَ هُوَ في مَكانِهِ وَ قَهَرَ جَميعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ،
حَميداً لَمْ يَزَلْ، مَحْموداً لايَزالُ (وَ مَجيداً لايَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعيداً وَ كُلُّ أَمْرٍ إِلَيْهِ يَعُودُ).
بارِئُ الْمَسْمُوكاتِ وَداحِي الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُ الْأَرَضينَ وَ السّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائكَةِ وَالرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ عَلي جَميعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلي جَميعِ مَنْ أَنْشَأَهُ.
يَلْحَظُ كُلَّ عَيْنٍ وَالْعُيُونُ لاتَراهُ.

ستايش خداي را سزاست كه در يگانگي اش بلند مرتبه و در تنهايي اش به آفريدگان نزديك است؛ سلطنتش پرجلال و در اركان آفرينش اش بزرگ است. بى آنكه مكان گيرد و جابه جا شود، بر همه چيز احاطه دارد و بر تمامي آفريدگان به قدرت و برهان خود چيره است.
همواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگي او را پاياني نيست. آغاز و انجام از او و برگشت تمامي امور به سوي اوست.
اوست آفريننده آسمان ها و گستراننده زمين ها و حكمران آن ها. دور و منزه از خصايص آفريده هاست و در منزه بودن خود نيز از تقديس همگان برتر است. هموست پروردگار فرشتگان و روح؛ افزوني بخش آفريده ها و نعمت ده ايجاد شده هاست.
به يك نيم نگاه ديده ها را ببيند و ديده ها هرگز او را نبينند.

كَريمٌ حَليمٌ ذُوأَناتٍ، قَدْ وَسِعَ كُلَّ شَيءٍ رَحْمَتُهُ وَ مَنَّ عَلَيْهِمْ بِنِعْمَتِهِ. لا يَعْجَلُ بِانْتِقامِهِ، وَلايُبادِرُ إِلَيْهِمْ بِمَا اسْتَحَقُّوا مِنْ عَذابِهِ. قَدْفَهِمَ السَّرائِرَ وَ عَلِمَ الضَّمائِرَ، وَلَمْ تَخْفَ عَلَيْهِ اَلْمَكْنوناتُ ولا اشْتَبَهَتْ عَلَيْهِ الْخَفِيّاتُ. لَهُ الْإِحاطَةُ بِكُلِّ شَيءٍ، والغَلَبَةُ علي كُلِّ شَيءٍ والقُوَّةُ في كُلِّ شَئٍ والقُدْرَةُ عَلي كُلِّ شَئٍ وَلَيْسَ مِثْلَهُ شَيءٌ. وَ هُوَ مُنْشِئُ الشَّيءِ حينَ لاشَيءَ دائمٌ حَي وَقائمٌ بِالْقِسْطِ، لاإِلاهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزيزُالْحَكيمُ.
جَلَّ عَنْ أَنْ تُدْرِكَهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَاللَّطيفُ الْخَبيرُ. لايَلْحَقُ أَحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعايَنَةٍ، وَلايَجِدُ أَحَدٌ كَيْفَ هُوَمِنْ سِرٍ وَ عَلانِيَةٍ إِلاّ بِمادَلَّ عَزَّوَجَلَّ عَلي نَفْسِهِ.

كريم و بردبار و شكيباست. رحمت اش جهان شمول و عطايش منّت گذار. در انتقام بي شتاب و در كيفر سزاواران عذاب، صبور و شكيباست. بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا. پوشيده ها بر او آشكار و پنهان ها بر او روشن است. او راست فراگيري و چيرگي بر هر هستي. نيروي آفريدگان از او و توانايي بر هر پديده ويژه اوست. او را همانندي نيست و هموست ايجادگر هر موجود در تاريكستان لاشيء. جاودانه و زنده و عدل گستر. جز او خداوندي نباشد و اوست ارجمند و حكيم.
ديده ها را بر او راهي نيست و اوست دريابنده ديده ها. بر پنهاني ها آگاه و بر كارها داناست. كسي از ديدن به وصف او نرسد و بر چگونگي او از نهان و آشكار دست نيابد مگر، او - عزّوجلّ - خود، راه نمايد و بشناساند.

وَأَشْهَدُ أَنَّهُ الله ألَّذي مَلَأَ الدَّهْرَ قُدْسُهُ، وَالَّذي يَغْشَي الْأَبَدَ نُورُهُ، وَالَّذي يُنْفِذُ أَمْرَهُ بِلامُشاوَرَةِ مُشيرٍ وَلامَعَهُ شَريكٌ في تَقْديرِهِ وَلايُعاوَنُ في تَدْبيرِهِ. صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ عَلي غَيْرِ مِثالٍ، وَ خَلَقَ ما خَلَقَ بِلامَعُونَةٍ مِنْ أَحَدٍ وَلا تَكَلُّفٍ وَلاَ احْتِيالٍ. أَنْشَأَها فَكانَتْ وَ بَرَأَها فَبانَتْ.
فَهُوَالله الَّذي لا إِلاهَ إِلاَّ هُوالمُتْقِنُ الصَّنْعَةَ، اَلْحَسَنُ الصَّنيعَةِ، الْعَدْلُ الَّذي لايَجُوُر، وَالْأَكْرَمُ الَّذي تَرْجِعُ إِلَيْهِ الْأُمُورُ.
وَأَشْهَدُ أَنَّهُ الله الَّذي تَواضَعَ كُلُّ شَيءٍ لِعَظَمَتِهِ، وَذَلَّ كُلُّ شَيءٍ لِعِزَّتِهِ، وَاسْتَسْلَمَ كُلُّ شَيءٍ لِقُدْرَتِهِ، وَخَضَعَ كُلُّ شَيءٍ لِهَيْبَتِهِ. مَلِكُ الْاَمْلاكِ وَ مُفَلِّكُ الْأَفْلاكِ وَمُسَخِّرُالشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، كُلٌّ يَجْري لاَِجَلٍ مُسَمّي. يُكَوِّرُالَّليْلَ عَلَي النَّهارِ وَيُكَوِّرُالنَّهارَ عَلَي الَّليْلِ يَطْلُبُهُ حَثيثاً. قاصِمُ كُلِّ جَبّارٍ عَنيدٍ وَ مُهْلِكُ كُلِّ شَيْطانٍ مَريدٍ.

و گواهي مي دهم كه او «الله» است. همو كه تنزّهش سراسر روزگاران را فراگير و نورش ابديت را شامل است. بي مشاور، فرمانش را اجرا، بي شريك تقديرش را امضا و بي ياور سامان دهي فرمايد. صورت آفرينش او را الگويي نبوده و آفريدگان را بدون ياور و رنج و چاره جويي، هستي بخشيده است. جهان با ايجاد او موجود و با آفرينش او پديدار شده است.
پس اوست «الله» كه معبودي به جز او نيست. همو كه صُنعش استوار است و ساختمان آفرينشش زيبا. دادگري است كه ستم روا نمي دارد و كريمي كه كارهابه او بازمي گردد.
و گواهي مي دهم كه او «الله» است كه آفريدگان در برابر بزرگي اش فروتن و در مقابل عزّتش رام و به توانايي اش تسليم و به هيبت و بزرگي اش فروتن اند. پادشاه هستي ها و چرخاننده سپهرها و رام كننده آفتاب و ماه كه هريك تا اَجَل معين جريان يابند. او پردي شب را به روز و پردي روز را - كه شتابان در پي شب است - به شب پيچد. اوست شكنندي هر ستمگر سركش و نابودكنندي هر شيطان رانده شده.

لَمْ يَكُنْ لَهُ ضِدٌّ وَلا مَعَهُ نِدٌّ أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفْواً أَحَدٌ. إلاهٌ واحِدٌ وَرَبٌّ ماجِدٌ يَشاءُ فَيُمْضي، وَيُريدُ فَيَقْضي، وَيَعْلَمُ فَيُحْصي، وَيُميتُ وَيُحْيي، وَيُفْقِرُ وَيُغْني، وَيُضْحِكُ وَيُبْكي، (وَيُدْني وَ يُقْصي) وَيَمْنَعُ وَ يُعْطي، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.
يُولِجُ الَّليْلَ فِي النَّهارِ وَيُولِجُ النَّهارَ في الَّليْلِ، لاإِلاهَ إِلاّهُوَالْعَزيزُ الْغَفّارُ. مُسْتَجيبُ الدُّعاءِ وَمُجْزِلُ الْعَطاءِ، مُحْصِي الْأَنْفاسِ وَ رَبُّ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ، الَّذي لايُشْكِلُ عَلَيْهِ شَيءٌ، وَ لايُضجِرُهُ صُراخُ الْمُسْتَصْرِخينَ وَلايُبْرِمُهُ إِلْحاحُ الْمُلِحّينَ.
اَلْعاصِمُ لِلصّالِحينَ، وَالْمُوَفِّقُ لِلْمُفْلِحينَ، وَ مَوْلَي الْمُؤْمِنينَ وَرَبُّ الْعالَمينَ. الَّذِي اسْتَحَقَّ مِنْ كُلِّ مَنْ خَلَقَ أَنْ يَشْكُرَهُ وَيَحْمَدَهُ (عَلي كُلِّ حالٍ)

نه او را ناسازي باشد و نه برايش انباز و مانندي. يكتا و بي نياز، نه زاده و نه زاييده شده، او را همتايي نبوده، خداوند يگانه و پروردگار بزرگوار است. بخواهد و به انجام رساند. اراده كند و حكم نمايد. بداند و بشمارد. بميراند و زنده كند. نيازمند و بي نياز گرداند. بخنداند و بگرياند. نزديك آورد و دور برد. بازدارد و عطا كند. او راست پادشاهي و ستايش. به دست تواني اوست تمام نيكي. و هموست بر هر چيز توانا.
شب را در روز و روز را در شب فرو برد. معبودي جز او نيست؛ گران مايه و آمرزنده؛ اجابت كنندي دعا و افزايندي عطا، بر شمارندي نفَس ها؛ پروردگار پري و انسان. چيزي بر او مشكل ننمايد، فرياد فريادكنندگان او را آزرده نكند و اصرارِ اصراركنندگان او را به ستوه نياورد.
نيكوكاران را نگاهدار، رستگاران را يار، مؤمنان را صاحب اختيار و جهانيان را پروردگار است؛ آن كه در همه احوال سزاوار سپاس و ستايش آفريدگان است.

أَحْمَدُهُ كَثيراً وَأَشْكُرُهُ دائماً عَلَي السَّرّاءِ والضَّرّاءِ وَالشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ، وَأُومِنُ بِهِ و بِمَلائكَتِهِ وكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ. أَسْمَعُ لاَِمْرِهِ وَاُطيعُ وَأُبادِرُ إِلي كُلِّ مايَرْضاهُ وَأَسْتَسْلِمُ لِماقَضاهُ، رَغْبَةً في طاعَتِهِ وَ خَوْفاً مِنْ عُقُوبَتِهِ، لاَِنَّهُ الله الَّذي لايُؤْمَنُ مَكْرُهُ وَلايُخافُ جَورُهُ.

او را ستايش فراوان و سپاس جاودانه مي گويم بر شادي و رنج و بر آسايش و سختي و به او و فرشتگان و نبشته ها و فرستاده هايش ايمان داشته، فرمان او را گردن مي گذارم و اطاعت مي كنم؛ و به سوي خشنودي او مي شتابم و به حكم او تسليمم؛ چرا كه به فرمانبري او شائق و از كيفر او ترسانم. زيرا او خدايي است كه كسي از مكرش در امان نبوده و از بي عدالتيش ترسان نباشد (زيرا او را ستمي نيست).


بخش دوم: فرمان الهي براي مطلبي مهم



وَأُقِرُّلَهُ عَلي نَفْسي بِالْعُبُودِيَّةِ وَ أَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَأُؤَدّي ما أَوْحي بِهِ إِلَي حَذَراً مِنْ أَنْ لا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بي مِنْهُ قارِعَةٌ لايَدْفَعُها عَنّي أَحَدٌ وَإِنْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَصَفَتْ خُلَّتُهُ
- لاإِلاهَ إِلاَّهُوَ - لاَِنَّهُ قَدْأَعْلَمَني أَنِّي إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أَنْزَلَ إِلَي (في حَقِّ عَلِي) فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَقَدْ ضَمِنَ لي تَبارَكَ وَتَعالَي الْعِصْمَةَ (مِنَ النّاسِ) وَ هُوَالله الْكافِي الْكَريمُ.

و اكنون به عبوديت خويش و پروردگاري او گواهي مي دهم. و وظيفه خود را در آن چه وحي شده انجام مي دهم مباد كه از سوي او عذابي فرود آيد كه كسي ياري دورساختن آن از من نباشد. هر چند توانش بسيار و دوستي اش (با من) خالص باشد.
- معبودي جز او نيست - چرا كه اعلام فرموده كه اگر آن چه (درباره ي علي) نازل كرده به مردم نرسانم، وظيفه رسالتش را انجام نداده ام؛ و خداوند تبارك و تعالي امنيت از [آزار] مردم را برايم تضمين كرده و البته كه او بسنده و بخشنده است.

فَأَوْحي إِلَي: (بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحيمِ، يا أَيُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ - في عَلِي يَعْني فِي الْخِلاَفَةِ لِعَلِي بْنِ أَبي طالِبٍ - وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، ما قَصَّرْتُ في تَبْليغِ ما أَنْزَلَ الله تَعالي إِلَي، وَ أَنَا أُبَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ: إِنَّ جَبْرئيلَ هَبَطَ إِلَي مِراراً ثَلاثاً يَأْمُرُني عَنِ السَّلامِ رَبّي - وَ هُوالسَّلامُ - أَنْ أَقُومَ في هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ كُلَّ أَبْيَضَ وَأَسْوَدَ: أَنَّ عَلِي بْنَ أَبي طالِبٍ أَخي وَ وَصِيّي وَ خَليفَتي (عَلي أُمَّتي) وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدي، الَّذي مَحَلُّهُ مِنّي مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسي إِلاَّ أَنَّهُ لانَبِي بَعْدي وَهُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَالله وَ رَسُولِهِ.
وَقَدْ أَنْزَلَ الله تَبارَكَ وَ تَعالي عَلَي بِذالِكَ آيَةً مِنْ كِتابِهِ (هِي): (إِنَّما وَلِيُّكُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُواالَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ)، وَ عَلِي بْنُ أَبي طالِبٍ الَّذي أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّكاةَ وَهُوَ راكِعٌ يُريدُالله عَزَّوَجَلَّ في كُلِّ حالٍ.

پس آنگاه خداوند چنين وحي ام فرستاد: «به نام خداوند همه مهرِ مهرورز. اي فرستادي ما! آن چه از سوي پروردگارت درباري علي و خلافت او بر تو فرود آمده بر مردم ابلاغ كن، وگرنه رسالت خداوندي را به انجام نرسانده اي؛ و او تو را از آسيب مردمان نگاه مي دارد.»
هان مردمان! آنچه بر من فرود آمده، در تبليغ آن كوتاهي نكرده ام و حال برايتان سبب نزول آيه را بيان مي كنم: همانا جبرئيل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوي سلام، پروردگارم - كه تنها او سلام است - فرماني آورد كه در اين مكان به پا خيزم و به هر سفيد و سياهي اعلام كنم كه علي بن ابي طالب برادر، وصي و جانشين من در ميان امّت و امام پس از من بوده. جايگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسي است، ليكن پيامبري پس از من نخواهد بود او (علي)، صاحب اختيارتان پس از خدا و رسول است؛
و پروردگارم آيه اي بر من نازل فرموده كه: «همانا ولي، صاحب اختيار و سرپرست شما، خدا و پيامبر او و ايمانياني هستند كه نماز به پا مي دارند و در حال ركوع زكات مي پردازند.» و هر آينه علي بن ابي طالب نماز به پا داشته و در ركوع زكات پرداخته و پيوسته خداخواه است.

وَسَأَلْتُ جَبْرَئيلَ أَنْ يَسْتَعْفِي لِي (السَّلامَ) عَنْ تَبْليغِ ذالِكَ إِليْكُمْ - أَيُّهَاالنّاسُ - لِعِلْمي بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَكَثْرَةِ الْمُنافِقينَ وَإِدغالِ اللّائمينَ وَ حِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالْإِسْلامِ، الَّذينَ وَصَفَهُمُ الله في كِتابِهِ بِأَنَّهُمْ يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مالَيْسَ في قُلوبِهِمْ، وَيَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَالله عَظيمٌ.
وَكَثْرَةِ أَذاهُمْ لي غَيْرَ مَرَّةٍ حَتّي سَمَّوني أُذُناً وَ زَعَمُوا أَنِّي كَذالِكَ لِكَثْرَةِ مُلازَمَتِهِ إِيّي وَ إِقْبالي عَلَيْهِ (وَ هَواهُ وَ قَبُولِهِ مِنِّي) حَتّي أَنْزَلَ الله عَزَّوَجَلَّ في ذالِكَ (وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذونَ النَّبِي وَ يَقولونَ هُوَ أُذُنٌ، قُلْ أُذُنُ - (عَلَي الَّذينَ يَزْعُمونَ أَنَّهُ أُذُنٌ) - خَيْرٍ لَكُمْ، يُؤْمِنُ بِالله وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ) الآيَةُ.

و من از جبرئيل درخواستم كه از خداوند سلام اجازه كند و مرا از اين مأموريت معاف فرمايد. زيرا كمي پرهيزگاران و فزوني منافقان و دسيسي ملامت گران و مكر مسخره كنندگان اسلام را مي دانم؛ همانان كه خداوند در كتاب خود در وصفشان فرموده: «به زبان آن را مي گويند كه در دل هايشان نيست و آن را اندك و آسان مي شمارند حال آن كه نزد خداوند بس بزرگ است.»
و نيز از آن روي كه منافقان بارها مرا آزار رسانيده تا بدانجا كه مرا اُذُن [سخن شنو و زودباور ]ناميده اند، به خاطر همراهي افزون علي با من و رويكرد من به او و تمايل و پذيرش او از من، تا بدانجا كه خداوند در اين موضوع آيه اي فرو فرستاده: « و از آنانند كساني كه پيامبر خدا را مي آزارند و مي گويند: او سخن شنو و زودباور است. بگو: آري سخن شنو است. - بر عليه آنان كه گمان مي كنند او تنها سخن مي شنود - ليكن به خير شماست، او (پيامبر صلي الله عليه و آله) به خدا ايمان دارد و مؤمنان را تصديق مي كند و راستگو مي انگارد.»

وَلَوْشِئْتُ أَنْ أُسَمِّي الْقائلينَ بِذالِكَ بِأَسْمائهِمْ لَسَمَّيْتُ وَأَنْ أُوْمِئَ إِلَيْهِمْ بِأَعْيانِهِمْ لَأَوْمَأْتُ وَأَنْ أَدُلَّ عَلَيْهِمُ لَدَلَلْتُ، وَلكِنِّي وَالله في أُمورِهمْ قَدْ تَكَرَّمْتُ. وَكُلُّ ذالِكَ لايَرْضَي الله مِنّي إِلاّ أَنْ أُبَلِّغَ ما أَنْزَلَ الله إِلَي (في حَقِّ عَلِي)، ثُمَّ تلا: (يا أَيُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ - في حَقِّ عَلِي - وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ).

و اگر مي خواستم نام گويندگان چنين سخني را بر زبان آورم و يا به آنان اشارت كنم و يا مردمان را به سويشان هدايت كنم [كه آنان را شناسايي كنند] مي توانستم. ليكن سوگند به خدا در كارشان كرامت نموده لب فروبستم. با اين حال خداوند از من خشنود نخواهد گشت مگر اين كه آن چه در حق علي عيه السّلام فرو فرستاده به گوش شما برسانم. سپس پيامبر صلّي الله عليه و آله چنين خواند: «ي پيامبر ما! آن چه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده - در حقّ علي - ابلاغ كن؛ وگرنه كار رسالتش را انجام نداده اي. و البته خداوند تو را از آسيب مردمان نگاه مي دارد.»


بخش سوم: اعلان رسمي ولايت و امامت دوازده امام عليهم السلام



فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ (ذالِكَ فيهِ وَافْهَموهُ وَاعْلَمُوا) أَنَّ الله قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَإِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَي الْمُهاجِرينَ وَالْأَنْصارِ وَ عَلَي التّابِعينَ لَهُمْ بِإِحْسانٍ، وَ عَلَي الْبادي وَالْحاضِرِ، وَ عَلَي الْعَجَمِي وَالْعَرَبي، وَالْحُرِّ وَالْمَمْلوكِ وَالصَّغيرِ وَالْكَبيرِ، وَ عَلَي الْأَبْيَضِ وَالأَسْوَدِ، وَ عَلي كُلِّ مُوَحِّدٍ.
ماضٍ حُكْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ أَمْرُهُ، مَلْعونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَالله لَهُ وَلِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَطاعَ لَهُ.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أَقُومُهُ في هذا الْمَشْهَدِ، فَاسْمَعوا وَ أَطيعوا وَانْقادوا لاَِمْرِ(الله) رَبِّكُمْ، فَإِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاكُمْ وَإِلاهُكُمْ، ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ وَنَبِيُهُ الُْمخاطِبُ لَكُمْ، ثُمَّ مِنْ بَعْدي عَلي وَلِيُّكُمْ وَ إِمامُكُمْ بِأَمْرِالله رَبِّكُمْ، ثُمَّ الْإِمامَةُ في ذُرِّيَّتي مِنْ وُلْدِهِ إِلي يَوْمٍ تَلْقَوْنَ الله وَرَسولَهُ.

هان مردمان! بدانيد اين آيه درباري اوست. ژرفي آن را فهم كنيد و بدانيد كه خداوند او را برايتان صاحب اختيار و امام قرار داده، پيروي او را بر مهاجران و انصار و آنان كه به نيكي از ايشان پيروي مي كنند و بر صحرانشينان و شهروندان و بر عجم و عرب و آزاد و برده و بر كوچك و بزرگ و سفيد و سياه و بر هر يكتاپرست لازم شمرده است.
[هشدار كه] اجراي فرمان و گفتار او لازم و امرش نافذ است. ناسازگارش رانده، پيرو و باوركننده اش در مهر و شفقت است. هر آينه خداوند، او و شنوايان سخن او و پيروان راهش را آمرزيده است.
هان مردمان! آخرين بار است كه در اين اجتماع به پا ايستاده ام. پس بشنويد و فرمان حق را گردن گذاريد؛ چرا كه خداوند عزّوجلّ صاحب اختيار و ولي و معبود شماست؛ و پس از خداوند ولي شما، فرستاده و پيامبر اوست كه اكنون در برابر شماست و با شما سخن مي گويد. و پس از من به فرمان پروردگار، علي ولي و صاحب اختيار و امام شماست. آن گاه امامت در فرزندان من از نسل علي خواهد بود. اين قانون تا برپايي رستاخيز كه خدا و رسول او را ديدار كنيد دوام دارد.

لاحَلالَ إِلاّ ما أَحَلَّهُ الله وَ رَسُولُهُ وَهُمْ، وَلاحَرامَ إِلاّ ما حَرَّمَهُ الله (عَلَيْكُمْ) وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ، وَالله عَزَّوَجَلَّ عَرَّفَنِي الْحَلالَ وَالْحَرامَ وَأَنَا أَفْضَيْتُ بِما عَلَّمَني رَبِّي مِنْ كِتابِهِ وَحَلالِهِ وَ حَرامِهِ إِلَيْهِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، علي (فَضِّلُوهُ). مامِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَقَدْ أَحْصاهُ الله فِي، وَ كُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ أَحْصَيْتُهُ في إِمامِ الْمُتَّقينَ، وَما مِنْ عِلْمٍ إِلاّ وَقَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِيّاً، وَ هُوَ الْإِمامُ الْمُبينُ (الَّذي ذَكَرَهُ الله في سُورَةِ يس: (وَ كُلَّ شَيءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ).
مَعاشِرَالنَّاسِ، لاتَضِلُّوا عَنْهُ وَلاتَنْفِرُوا مِنْهُ، وَلاتَسْتَنْكِفُوا عَنْ وِلايَتِهِ، فَهُوَالَّذي يَهدي إِلَي الْحَقِّ وَيَعْمَلُ بِهِ، وَيُزْهِقُ الْباطِلَ وَيَنْهي عَنْهُ، وَلاتَأْخُذُهُ فِي الله لَوْمَةُ لائِمٍ. أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِالله وَ رَسُولِهِ (لَمْ يَسْبِقْهُ إِلَي الْايمانِ بي أَحَدٌ)، وَالَّذي فَدي رَسُولَ الله بِنَفْسِهِ، وَالَّذي كانَ مَعَ رَسُولِ الله وَلا أَحَدَ يَعْبُدُالله مَعَ رَسُولِهِ مِنَ الرِّجالِ غَيْرُهُ.
(أَوَّلُ النّاسِ صَلاةً وَ أَوَّلُ مَنْ عَبَدَالله مَعي. أَمَرْتُهُ عَنِ الله أَنْ يَنامَ في مَضْجَعي، فَفَعَلَ فادِياً لي بِنَفْسِهِ).

روا نيست، مگر آن چه خدا و رسول او و امامان روا دانند؛ و ناروا نيست مگر آن چه آنان ناروا دانند. خداوند عزوجل، هم روا و هم ناروا را براي من بيان فرموده و آن چه پروردگارم از كتاب خويش و حلال و حرامش به من آموخته در اختيار علي نهاده ام.
هان مردمان! او را برتر بدانيد. چرا كه هيچ دانشي نيست مگر اينكه خداوند آن را در جان من نبشته و من نيز آن را در جان پيشواي پرهيزكاران، علي، ضبط كرده ام. او (علي) پيشواي روشنگر است كه خداوند او را در سوري ياسين ياد كرده كه: «و دانش هر چيز را در امام روشنگر برشمرده ايم...»
هان مردمان! از علي رو برنتابيد. و از امامتش نگريزيد. و از سرپرستي اش رو برنگردانيد. او [شما را] به درستي و راستي خوانده و [خود نيز] بدان عمل نمايد. او نادرستي را نابود كند و از آن بازدارد. در راه خدا نكوهش نكوهش گران او را از كار باز ندارد. او نخستين مؤمن به خدا و رسول اوست و كسي در ايمان، به او سبقت نجسته. و همو جان خود را فداي رسول الله نموده و با او همراه بوده است تنها اوست كه همراه رسول خدا عبادت خداوند مي كرد و جز او كسي چنين نبود.
اولين نمازگزار و پرستشگر خدا به همراه من است. از سوي خداوند به او فرمان دادم تا [در شب هجرت] در بستر من بيارامد و او نيز فرمان برده، پذيرفت كه جان خود را فداي من كند.

مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ الله، وَاقْبَلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ الله.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ إِمامٌ مِنَ الله، وَلَنْ يَتُوبَ الله عَلي أَحَدٍ أَنْكَرَ وِلايَتَهُ وَلَنْ يَغْفِرَ لَهُ، حَتْماً عَلَي الله أَنْ يَفْعَلَ ذالِكَ بِمَنْ خالَفَ أَمْرَهُ وَأَنْ يُعَذِّبَهُ عَذاباً نُكْراً أَبَدَا الْآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهورِ. فَاحْذَرُوا أَنْ تُخالِفوهُ. فَتَصْلُوا ناراً وَقودُهَا النَّاسُ وَالْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ.

هان مردمان! او رابرتر دانيد، كه خداوند او را برگزيده؛ و پيشوايي او را بپذيريد، كه خداوند او را برپا كرده است.
هان مردمان! او از سوي خدا امام است و هرگز خداوند توبه منكر او را نپذيرد و او را نيامرزد. اين است روش قطعي خداوند درباره ناسازگار علي و هرآينه او را به عذاب دردناک پايدار كيفر كند. از مخالفت او بهراسيد و گرنه در آتشي درخواهيد شد كه آتش گيري آن مردمانند؛ و سنگ، كه براي حق ستيزان آماده شده است.

مَعاشِرَالنّاسِ، بي - وَالله - بَشَّرَالْأَوَّلُونَ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلينَ، وَأَنَا - (وَالله) - خاتَمُ الْأَنْبِياءِ وَالْمُرْسَلينَ والْحُجَّةُ عَلي جَميعِ الَْمخْلوقينَ مِنْ أَهْلِ السَّماواتِ وَالْأَرَضينَ. فَمَنْ شَكَّ في ذالِكَ فَقَدْ كَفَرَ كُفْرَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي وَ مَنْ شَكَّ في شَيءٍ مِنْ قَوْلي هذا فَقَدْ شَكَّ في كُلِّ ما أُنْزِلَ إِلَي، وَمَنْ شَكَّ في واحِدٍ مِنَ الْأَئمَّةِ فَقَدْ شَكَّ فِي الْكُلِّ مِنْهُمْ، وَالشَاكُّ فينا فِي النّارِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، حَبانِي الله عَزَّوَجَلَّ بِهذِهِ الْفَضيلَةِ مَنّاً مِنْهُ عَلَي وَ إِحْساناً مِنْهُ إِلَي وَلا إِلاهَ إِلاّهُوَ، أَلا لَهُ الْحَمْدُ مِنِّي أَبَدَ الْآبِدينَ وَدَهْرَالدّاهِرينَ وَ عَلي كُلِّ حالٍ.

هان مردمان! به خدا سوگند كه پيامبران پيشين به ظهورم مژده داده اند و اكنون من فرجام پيامبران و برهان بر آفريدگان آسمانيان و زمينيانم. آن كس كه راستي و درستي مرا باور نكند به كفر جاهلي درآمده و ترديد در سخنان امروزم همسنگ ترديد در تمامي محتواي رسالت من است، و شك و ناباوري در امامت يكي از امامان، به سان شك و ناباوري در تمامي آنان است. و هرآينه جايگاه ناباوران ما آتش دوزخ خواهد بود.
هان مردمان! خداوند عزّوجلّ از روي منّت و احسان خويش اين برتري را به من پيشكش كرد و البته كه خدايي جز او نيست. آگاه باشيد: تمامي ستايش ها در همه روزگاران و در هر حال و مقام ويژي اوست.

مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوا عَلِيّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدي مِنْ ذَكَرٍ و أُنْثي ما أَنْزَلَ الله الرِّزْقَ وَبَقِي الْخَلْقُ.
مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ، مَغْضُوبٌ مَغْضُوبٌ مَنْ رَدَّ عَلَي قَوْلي هذا وَلَمْ يُوافِقْهُ.
أَلا إِنَّ جَبْرئيلَ خَبَّرني عَنِ الله تَعالي بِذالِكَ وَيَقُولُ: «مَنْ عادي عَلِيّاً وَلَمْ يَتَوَلَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَتي وَ غَضَبي»، (وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوالله - أَنْ تُخالِفُوهُ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها - إِنَّ الله خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ).
مَعاشِرَ النَّاسِ، إِنَّهُ جَنْبُ الله الَّذي ذَكَرَ في كِتابِهِ العَزيزِ، فَقالَ تعالي (مُخْبِراً عَمَّنْ يُخالِفُهُ): (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتا عَلي ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ الله).

هان مردمان! عل را برتر دانيد؛ كه او برترين مردمان از مرد و زن پس از من است؛ تا آن هنگام كه آفريدگان پايدارند و روزي شان فرود آيد.
دور دورباد از درگاه مهر خداوند و خشم خشم باد بر آن كه اين گفته را نپذيرد و با من سازگار نباشد!
هان! بدانيد جبرئيل از سوي خداوند خبرم داد: «هر آن كه با علي بستيزد و بر ولايت او گردن نگذارد، نفرين و خشم من بر او باد!» البته بايست كه هر كس بنگرد كه براي فرداي رستاخيز خود چه پيش فرستاده. [هان!] تقوا پيشه كنيد و از ناسازگاري با علي بپرهيزيد. مباد كه گام هايتان پس از استواري درلغزد. كه خداوند بر كردارتان آگاه است.
هان مردمان! همانا او هم جوار و همسايه خداوند است كه در نبشته ي عزيز خود او را ياد كرده و درباري ستيزندگان با او فرموده: «تا آنكه مبادا كسي در روز رستخيز بگويد: افسوس كه درباري همجوار و همسايه ي خدا كوتاهي كردم...»

مَعاشِرَالنّاسِ، تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آياتِهِ وَانْظُرُوا إِلي مُحْكَماتِهِ وَلاتَتَّبِعوا مُتَشابِهَهُ، فَوَالله لَنْ يُبَيِّنَ لَكُمْ زواجِرَهُ وَلَنْ يُوضِحَ لَكُمْ تَفْسيرَهُ إِلاَّ الَّذي أَنَا آخِذٌ بِيَدِهِ وَمُصْعِدُهُ إِلي وَشائلٌ بِعَضُدِهِ (وَ رافِعُهُ بِيَدَي) وَ مُعْلِمُكُمْ: أَنَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِي مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِي بْنُ أَبي طالِبٍ أَخي وَ وَصِيّي، وَ مُوالاتُهُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَها عَلَي.

هان مردمان! در قرآن انديشه كنيد و ژرفي آيات آن را دريابيد و بر محكماتش نظر كنيد و از متشابهاتش پيروي ننماييد. پس به خدا سوگند كه باطن ها و تفسير آن را آشكار نمي كند مگر همين كه دست و بازوي او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام مي دارم كه: هر آن كه من سرپرست اويم، اين علي سرپرست اوست. و او علي بن ابي طالب است؛ برادر و وصي من كه سرپرستي و ولايت او حكمي است از سوي خدا كه بر من فرستاده شده است.

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ عَلِيّاً وَالطَّيِّبينَ مِنْ وُلْدي (مِنْ صُلْبِهِ) هُمُ الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ، وَالْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْأَكْبَرُ، فَكُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ، لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَي الْحَوْضَ.
أَلا إِنَّهُمْ أُمَناءُ الله في خَلْقِهِ وَ حُكّامُهُ في أَرْضِهِ. أَلاوَقَدْ أَدَّيْتُ.
أَلا وَقَدْ بَلَّغْتُ، أَلاوَقَدْ أَسْمَعْتُ، أَلاوَقَدْ أَوْضَحْتُ، أَلا وَ إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قالَ وَ أَنَا قُلْتُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ، أَلاإِنَّهُ لا «أَميرَالْمُؤْمِنينَ» غَيْرَ أَخي هذا، أَلا لاتَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنينَ بَعْدي لاَِحَدٍ غَيْرِهِ.

هان مردمان! همانا علي و پاكان از فرزندانم از نسل او، يادگار گران سنگ كوچك ترند و قرآن يادگار گران سنگ بزرگ تر. هر يك از اين دو از ديگر همراه خود خبر مي دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.
هان! بدانيد كه آنان امانتداران خداوند در ميان آفريدگان و حاكمان او در زمين اويند.
هشدار كه من وظيفه ي خود را ادا كردم. هشدار كه من آن چه بر عهده ام بود ابلاغ كردم و به گوشتان رساندم و روشن نمودم. بدانيد كه اين سخن خدا بود و من از سوي او سخن گفتم. هشدار كه هرگز به جز اين برادرم كسي نبايد اميرالمؤمنين خوانده شود. هشدار كه پس از من امارت مؤمنان بري كسي جز او روا نباشد.

ثم قال: «ايهاالنَّاسُ، مَنْ اَوْلي بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟ قالوا: الله و رَسُولُهُ. فَقالَ: اَلا من كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلي مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْمَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.

سپس فرمود: مردمان! كيست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پيامبر او! سپس فرمود آگاه باشيد! آن كه من سرپرست اويم، پس اين علي سرپرست اوست! خداوندا دوست بدار آن را كه سرپرستي او را بپذيرد و دشمن بدار هر آن كه او را دشمن دارد و ياري كن يار او را؛ و تنها گذار آن را كه او را تنها بگذارد.


بخش چهارم: بلند كردن اميرالمومنين عليه السلام بدست رسول خداصلي الله عليه و آله



مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِي أخي وَ وَصيي وَ واعي عِلْمي، وَ خَليفَتي في اُمَّتي عَلي مَنْ آمَنَ بي وَعَلي تَفْسيرِ كِتابِ الله عَزَّوَجَلَّ وَالدّاعي إِلَيْهِ وَالْعامِلُ بِمايَرْضاهُ وَالُْمحارِبُ لاَِعْدائهِ وَالْمُوالي عَلي طاعَتِهِ وَالنّاهي عَنْ مَعْصِيَتِهِ. إِنَّهُ خَليفَةُ رَسُولِ الله وَ أَميرُالْمُؤْمِنينَ وَالْإمامُ الْهادي مِنَ الله، وَ قاتِلُ النّاكِثينَ وَالْقاسِطينَ وَالْمارِقينَ بِأَمْرِالله. يَقُولُ الله: (مايُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَي).
بِأَمْرِكَ يارَبِّ أَقولُ: اَلَّلهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ (وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ) وَالْعَنْ مَنْ أَنْكَرَهُ وَاغْضِبْ عَلي مَنْ جَحَدَ حَقَّهُ.

هان مردمان! اين علي است برادر و وصي و نگاهبان دانش من. و هموست جانشين من در ميان امّت و بر گروندگان به من و بر تفسير كتاب خدا كه مردمان را به سوي او بخواند و به آن چه موجب خشنودي اوست عمل كند و با دشمنانش ستيز نمايد. او پشتيبان فرمانبرداري خداوند و بازدارنده از نافرماني او باشد. همانا اوست جانشين رسول الله و فرمانرواي ايمانيان و پيشواي هدايتگر از سوي خدا و كسي كه به فرمان خدا با پيمان شكنان، رويگردانان از راستي و درستي و به دررفتگان از دين پيكار كند. خداوند فرمايد: «فرمان من دگرگون نخواهدشد.»
پروردگارا! اكنون به فرمان تو چنين مي گويم: خداوندا! دوستداران او را دوست دار. و دشمنان او را دشمن دار. پشتيبانان او را پشتيباني كن. يارانش را ياري نما. خودداري كنندگان از ياري اش را به خود رها كن. ناباورانش را از مهرت بران و بر آنان خشم خود را فرود آور.

اللهمَّ إِنَّكَ أَنْزَلْتَ الْآيَةَ في عَلِي وَلِيِّكَ عِنْدَتَبْيينِ ذالِكَ وَنَصْبِكَ إِيّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً)، (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَالْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ). اللهمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي قَدْ بَلَّغْتُ.

معبودا! تو خود در هنگام برپاداشتن او و بيان ولايتش نازل فرمودي كه: «امروز آيين شما را به كمال، و نعمت خود را بر شما به اتمام رساندم، و اسلام را به عنوان دين شما پسنديدم.» «و آن كه به جز اسلام ديني را بجويد، از او پذيرفته نبوده، در جهان ديگر در شمار زيانكاران خواهد بود.» خداوندا، تو را گواه مي گيرم كه پيام تو را به مردمان رساندم.


بخش پنجم: تاكيد بر توجه امت به مسئله امامت



مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّما أَكْمَلَ الله عَزَّوَجَلَّ دينَكُمْ بِإِمامَتِهِ. فَمَنْ لَمْ يَأْتَمَّ بِهِ وَبِمَنْ يَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدي مِنْ صُلْبِهِ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ وَالْعَرْضِ عَلَي الله عَزَّوَجَلَّ فَأُولئِكَ الَّذينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ (فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ) وَ فِي النّارِهُمْ خالِدُونَ، (لايُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَلاهُمْ يُنْظَرونَ).

هان مردمان! خداوند عزّوجلّ دين را با امامت علي تكميل فرمود. اينك آنان كه از او و جانشينانش از فرزندان من و از نسل او - تا برپايي رستاخيز و عرضه ي بر خدا - پيروي نكنند، در دو جهان كرده هايشان بيهوده بوده در آتش دوزخ ابدي خواهند بود، به گونه ي كه نه از عذابشان كاسته و نه برايشان فرصتي خواهد بود.

مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِي، أَنْصَرُكُمْ لي وَأَحَقُّكُمْ بي وَأَقْرَبُكُمْ إِلَي وَأَعَزُّكُمْ عَلَي، وَالله عَزَّوَجَلَّ وَأَنَاعَنْهُ راضِيانِ. وَ مانَزَلَتْ آيَةُ رِضاً (في الْقُرْآنِ) إِلاّ فيهِ، وَلا خاطَبَ الله الَّذينَ آمَنُوا إِلاّبَدَأ بِهِ، وَلانَزَلَتْ آيَةُ مَدْحٍ فِي الْقُرْآنِ إِلاّ فيهِ، وَلاشَهِدَ الله بِالْجَنَّةِ في (هَلْ أَتي عَلَي الْاِنْسانِ) إِلاّلَهُ، وَلا أَنْزَلَها في سِواهُ وَلامَدَحَ بِها غَيْرَهُ.

هان مردمان! اين علي ياورترين، سزاوارترين و نزديك ترين و عزيزترين شما نسبت به من است. خداوند عزّوجلّ و من از او خشنوديم. آيه رضايتي در قرآن نيست مگر اين كه درباره ي اوست. و خدا هرگاه ايمان آوردگان را خطابي نموده به او آغاز كرده [و او اولين شخص مورد نظر خدي متعال بوده است ] . و آيه ي ستايشي نازل نگشته مگر درباره ي او. و خداوند در سوره ي «هل أتي علي الإنسان» گواهي بر بهشت [رفتن ] نداده مگر بري او، و آن را در حق غير او نازل نكرده و به آن جز او را نستوده است.

مَعاشِرَالنّاسِ، هُوَ ناصِرُ دينِ الله وَالُْمجادِلُ عَنْ رَسُولِ الله، وَ هُوَالتَّقِي النَّقِي الْهادِي الْمَهْدِي. نَبِيُّكُمْ خَيْرُ نَبي وَ وَصِيُّكُمْ خَيْرُ وَصِي (وَبَنُوهُ خَيْرُالْأَوْصِياءِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، ذُرِّيَّةُ كُلِّ نَبِي مِنْ صُلْبِهِ، وَ ذُرِّيَّتي مِنْ صُلْبِ (أَميرِالْمُؤْمِنينَ) عَلِي.
مَعاشِرَ النّاسِ، إِنَّ إِبْليسَ أَخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ، فَلاتَحْسُدُوهُ فَتَحْبِطَ أَعْمالُكُمْ وَتَزِلَّ أَقْدامُكُمْ، فَإِنَّ آدَمَ أُهْبِطَ إِلَي الْأَرضِ بِخَطيئَةٍ واحِدَةٍ، وَهُوَ صَفْوَةُالله عَزَّوَجَلَّ، وَكَيْفَ بِكُمْ وَأَنْتُمْ أَنْتُمْ وَ مِنْكُمْ أَعْداءُالله،
أَلا وَ إِنَّهُ لايُبْغِضُ عَلِيّاً إِلاّشَقِي، وَ لايُوالي عَلِيّاً إِلاَّ تَقِي، وَ لايُؤْمِنُ بِهِ إِلاّ مُؤْمِنٌ مُخْلِصٌ.

هان مردمان! او ياور دين خدا و دفاع كننده ي از رسول اوست. او پرهيزكار پاكيزه و رهنمي ارشاد شده [به دست خود خدا] است. پيامبرتان برترين پيامبر، وصي او برترين وصي و فرزندان او برترين اوصيايند.
هان مردمان! فرزندان هرپيامبر از نسل اويند و فرزندان من از صلب و نسل اميرالمؤمنين علي است.
هان مردمان! به راستي كه شيطانِ اغواگر، آدم را با رشك از بهشت رانده مبادا شما به علي رشك ورزيد كه كرده هايتان نابود و گام هايتان لغزان خواهدشد. آدم به خاطر يك اشتباه به زمين هبوط كرد و حال آن كه برگزيده ي خدي عزّوجلّ بود. پس چگونه خواهيد بود شما و حال آن كه شما شماييد و دشمنان خدا نيز از ميان شمايند.
آگاه باشيد! كه با علي نمي ستيزد مگر بي سعادت. و سرپرستي او را نمي پذيرد مگر رستگار پرهيزگار. و به او نمي گرود مگر ايمان دار بي آلايش.

وَ في عَلِي - وَالله - نَزَلَتْ سُورَةُ الْعَصْر: (بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحيمِ، وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ) (إِلاّ عَليّاً الّذي آمَنَ وَ رَضِي بِالْحَقِّ وَالصَّبْرِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، قَدِ اسْتَشْهَدْتُ الله وَبَلَّغْتُكُمْ رِسالَتي وَ ما عَلَي الرَّسُولِ إِلاَّالْبَلاغُ الْمُبينُ.
مَعاشِرَالنّاسِ، (إتَّقُوالله حَقَّ تُقاتِهِ وَلاتَموتُنَّ إِلاّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).

و سوگند به خدا كه سوره ي والعصر درباره ي اوست: «به نام خداوند همه مهر مهر ورز. قسم به زمان كه انسان در زيان است.» مگر علي كه ايمان آورده و به درستي و شكيبايي آراسته است.
هان مردمان! خدا را گواه گرفتم و پيام او را به شما رسانيدم. و بر فرستاده وظيفه ي جز بيان و ابلاغ روشن نباشد!
هان مردمان! تقوا پيشه كنيد همان گونه كه بايسته است. و نميريد جز با شرفِ اسلام.

بخش ششم: اشاره به كارشكني هاي منافقين



مَعاشِرَالنّاسِ، (آمِنُوا بِالله وَ رَسُولِهِ وَالنَّورِ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلي أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ). (بالله ما عَني بِهذِهِ الْآيَةِ إِلاَّ قَوْماً مِنْ أَصْحابي أَعْرِفُهُمْ بِأَسْمائِهِمْ وَأَنْسابِهِمْ، وَقَدْ أُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِئٍ عَلي مايَجِدُ لِعَلِي في قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَالْبُغْضِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، النُّورُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ مَسْلوكٌ فِي ثُمَّ في عَلِي بْنِ أَبي طالِبٍ، ثُمَّ فِي النَّسْلِ مِنْهُ إِلَي الْقائِمِ الْمَهْدِي الَّذي يَأْخُذُ بِحَقِّ الله وَ بِكُلِّ حَقّ هُوَ لَنا، لاَِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قَدْ جَعَلَنا حُجَّةً عَلَي الْمُقَصِّرينَ وَالْمعُانِدينَ وَالُْمخالِفينَ وَالْخائِنينَ وَالْآثِمينَ وَالّظَالِمينَ وَالْغاصِبينَ مِنْ جَميعِ الْعالَمينَ.
هان مردمان! «به خدا و رسول و نور همراهش ايمان آوريد پيش از آن كه چهره ها را تباه و باژگونه كنيم يا چونان اصحاب روز شنبه [يهودياني كه بر خدا نيرنگ آوردند] رانده شويد.«به خدا سوگند كه مقصود خداوند از اين آيه گروهي از صحابه اند كه آنان را با نام و نَسَب مي شناسم ليكن به پرده پوشي كارشان مأمورم. آنك هر كس پايه كار خويش را مهر و يا خشم علي در دل قرار دهد [و بداند كه ارزش عمل او وابسته به آن است.] .
مردمان! نور از سوي خداوند عزّوجل در جان من، سپس در جان علي بن ابي طالب، آن گاه در نسل او تا قائم مهدي - كه حق خدا و ما را مي ستاند - جي گرفته. چرا كه خداوند عزّوجل ما را بر كوتاهي كنندگان، ستيزه گران، ناسازگاران، خائنان و گنهكاران و ستمكاران و غاصبان از تمامي جهانيان دليل و راهنما و حجت آورده است.

مَعاشِرَالنّاسِ، أُنْذِرُكُمْ أَنّي رَسُولُ الله قَدْخَلَتْ مِنْ قَبْلِي الرُّسُلُ، أَفَإِنْ مِتُّ أَوْقُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ؟ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلي عَقِبَيْهِ فَلَنْهان يَضُرَّالله شَيْئاً وَسَيَجْزِي الله الشّاكِرينَ (الصّابِرينَ). أَلاوَإِنَّ عَلِيّاً هُوَالْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَالشُّكْرِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدي مِنْ صُلْبِهِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، لاتَمُنُّوا عَلَي بِإِسْلامِكُمْ، بَلْ لاتَمُنُّوا عَلَي الله فَيُحْبِطَ عَمَلَكُمْ وَيَسْخَطَ عَلَيْكُمْ وَ يَبْتَلِيَكُمْ بِشُواظٍ مِنْ نارٍ وَنُحاسٍ، إِنَّ رَبَّكُمْ لَبِا الْمِرْصادِ.
هان مردمان! هشدارتان مي دهم: همانا من رسول خدايم. پيش از من نيز رسولاني آمده و سپري گشته اند. آيا اگر من بميرم يا كشته شوم، به جاهليت عقب گرد مي كنيد؟ آن كه به قهقرا برگردد، هرگز خدا را زياني نخواهد رسانيد و خداوند سپاسگزاران شكيباگر را پاداش خواهد داد. بدانيد كه علي و پس از او فرزندان من از نسل او، داري كمال شكيبايي و سپاسگزاري اند.
هان مردمان! اسلامتان را بر من منت نگذاريد؛ كه اعمال شما را بيهوده و تباه خواهد كرد و خداوند بر شما خشم خواهد گرفت و سپس شما را به شعله ي از آتش و مس گداخته گرفتار خواهد نمود. همانا پروردگار شما در كمين گاه است.

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدي أَئمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي النّارِ وَيَوْمَ الْقِيامَةِ لايُنْصَرونَ. مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله وَأَنَا بَريئانِ مِنْهُمْ.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُمْ وَأَنْصارَهُمْ وَأَتْباعَهُمْ وَأَشْياعَهُمْ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَلَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَكَبِّرِينَ. أَلا إِنَّهُمْ أَصْحابُ الصَّحيفَةِ، فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكُمْ في صَحيفَتِهِ!!
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنِّي أَدَعُها إِمامَةً وَ وِراثَةً (في عَقِبي إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ)، وَقَدْ بَلَّغْتُ ما أُمِرتُ بِتَبْليغِهِهان حُجَّةً عَلي كُلِّ حاضِرٍ وَغائبٍ وَ عَلي كُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْلَمْ يَشْهَدْ، وُلِدَ أَوْلَمْ يُولَدْ، فَلْيُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَالْوالِدُ الْوَلَدَ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ. وَسَيَجْعَلُونَ الْإِمامَةَ بَعْدي مُلْكاً وَ اغْتِصاباً، (أَلا لَعَنَ الله الْغاصِبينَ الْمُغْتَصبينَ)، وَعِنْدَها سَيَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَا الثَّقَلانِ (مَنْ يَفْرَغُ) وَيُرْسِلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَنُحاسٌ فَلاتَنْتَصِرانِ.

مردمان! به زودي پس از من پيشواياني خواهند بود كه شما را به سوي آتش مي خوانند و در روز رستاخيز تنها وبدون ياور خواهند ماند.
هان مردمان! خداوند و من از آنان بيزاريم.
هان مردمان! آنان و ياران و پيروانشان در بدترين جي جهنم، جايگاه متكبّران خواهند بود. بدانيد آنان اصحاب صحيفه اند. اكنون هر كس در صحيفه ي خود نظر كند.
هان مردمان! اينك جانشيني خود را به عنوان امامت و وراثت به امانت به جي مي گذارم در نسل خود تا برپايي روز رستاخيز. و حال، مأموريت تبليغي خود را انجام مي دهم تا برهان بر هر شاهد و غايب و بر آنان كه زاده شده يا نشده اند و بر تمامي مردمان باشد. پس بايسته است اين سخن را حاضران به غايبان و پدران به فرزندان تا برپايي رستاخيز برسانند.
آگاه باشيد! به زودي پس از من امامت را با پادشاهي جابه جا نموده. آن را غصب كرده و به تصرف خويش درآورند.
هان! نفرين و خشم خدا بر غاصبان و چپاول گران! و البته در آن هنگام خداوند آتش عذاب - شعله هي آتش و مس گداخته - بر سر شما جن و انس خواهد ريخت. آن جاست كه ديگر ياري نخواهيد شد.

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلي ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّي يَميزَالْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ، وَ ما كانَ الله لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْبِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ ما مِنْ قَرْيَةٍ إِلاّ وَالله مُهْلِكُها بِتَكْذيبِها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ مُمَلِّكُهَا الْإِمامَ الْمَهْدِي وَالله مُصَدِّقٌ وَعْدَهُ.
مَعاشِرَالنّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ أَكْثَرُالْأَوَّلينَ، وَالله لَقَدْ أَهْلَكَ الْأَوَّلينَ، وَهُوَ مُهْلِكُ الْآخِرينَ.

هان مردمان! هر آينه خداوند عزوجل شما را به حالتان رها نخواهد كرد تا ناپاك را ازپاك جدا كند. و خداوند نمي خواهد شما را بر غيب آگاه گرداند.(1)
هان مردمان! هيچ سرزميني نيست مگر اين كه خداوند به خاطر تكذيب اهل آن [حق را] ، آنان را پيش از روز رستاخيز نابود خواهد فرمود و به امام مهدي خواهد سپرد. و هر آينه خداوند وعده ي خود را انجام خواهد داد.
هان مردمان! پيش از شما، شمار فزوني از گذشتگان گمراه شدند و خداوند آنان را نابود كرد. و همو نابودكننده ي آيندگان است.
1) اشاره به آيه ى 179 / آل عمران است.

قالَ الله تَعالي: (أَلَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلينَ، ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرينَ، كذالِكَ نَفْعَلُ بِالُْمجْرِمينَ، وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ).
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله قَدْ أَمَرَني وَنَهاني، وَقَدْ أَمَرْتُ عَلِيّاً وَنَهَيْتُهُ (بِأَمْرِهِ). فَعِلْمُ الْأَمْرِ وَالنَّهُي لَدَيْهِ، فَاسْمَعُوا لاَِمْرِهِ تَسْلَمُوا وَأَطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَانْتَهُوا لِنَهْيِهِ تَرشُدُوا، (وَصيرُوا إِلي مُرادِهِ) وَلا تَتَفَرَّقْ بِكُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبيلِهِ.

او خود در كتابش آورده: «آيا پيشينيان را تباه نكرديم و به دنبال آنان آيندگان را گرفتار نساختيم؟ با مجرمان اين چنين كنيم. وي بر ناباوران!»
هان مردمان! همانا خداوند امر و نهي خود را به من فرموده و من نيز به دستور او دانش آن را نزد علي نهادم. پس فرمان او را بشنويد و گردن نهيد و پيرويش نماييد و از آنچه بازتان دارد خودداري كنيد تا راه يابيد. به سوي هدف او حركت كنيد. راه هي گونه گون شما را از راه او بازندارد!


بخش هفتم: پيروان اهل بيت عليهم السلام و دشمنان ايشان



مَعاشِرَالنّاسِ، أَنَا صِراطُ الله الْمُسْتَقيمُ الَّذي أَمَرَكُمْ بِاتِّباعِهِ، ثُمَّ عَلِي مِنْ بَعْدي. ثُمَّ وُلْدي مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةُ (الْهُدي)، يَهْدونَ إِلَي الْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلونَ.
ثُمَّ قَرَأَ: «بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحيمِ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِ الْعالَمينَ...» إِلي آخِرِها،

هان مردمان! صراط مستقيم خداوند منم كه شما را به پيروي آن امر فرموده. و پس از من علي است و آن گاه فرزندانم از نسل او، پيشوايان راه راستند كه به درستي و راستي راهنمايند و به آن حكم و دعوت كنند.
سپس پيامبر صلّي الله عليه و آله قرائت فرمود: «بسم الله الرّحمن الرّحيم الحمدللّه ربّ العالمين الرّحمن الرّحيم» - تا آخر سوره.

وَقالَ: فِي نَزَلَتْ وَفيهِمْ (وَالله) نَزَلَتْ، وَلَهُمْ عَمَّتْ وَإِيَّاهُمْ خَصَّتْ، أُولئكَ أَوْلِياءُالله الَّذينَ لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنونَ، أَلا إِنَّ حِزْبَ الله هُمُ الْغالِبُونَ. أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُالْغاوُونَ إِخْوانُ الشَّياطينِ يوحي بَعْضُهُمْ إِلي بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُروراً. أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الَّذينَ ذَكَرَهُمُ الله في كِتابِهِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ: (لاتَجِدُ قَوْماً يُؤمِنُونَ بِالله وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حادَّالله وَ رَسُولَهُ وَلَوْكانُوا آبائَهُمْ أَوْأَبْنائَهُمْ أَوْإِخْوانَهُمْ أَوْعَشيرَتَهُمْ، أُولئِكَ كَتَبَ في قُلوبِهِمُ الْإيمانَ) إِلي آخِرالآيَةِ.

هان! به خدا سوگند اين سوره درباره ي من نازل شده و شامل امامان مي باشد و به آنان اختصاص دارد. آنان اوليي خدايند كه ترس و اندوهي برايشان نيست، آگاه باشيد: البته حزب خدا چيره و غالب خواهد بود. هشدار كه: ستيزندگان با امامان، گمراه و همكاران شياطين اند. بري گمراهي مردمان، سخنان بيهوده و پوچ را به يكديگر مي رسانند. بدانيد كه خداوند از دوستان امامان در كتاب خود چنين ياد كرده: «[ي پيامبر ما] نمي يابي ايمانيان به خدا و روز بازپسين، كه ستيزه گران خدا و رسول را دوست ندارند، گرچه آنان پدران، برادران و خويشانشان باشند. آنان [كه چنين اند] خداوند ايمان را در دل هايشان نبشته است.» - تا آخر آيه.

أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الْمُؤْمِنونَ الَّذينَ وَصَفَهُمُ الله عَزَّوَجَلَّ فَقالَ: (الَّذينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدونَ).
(أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الَّذينَ آمَنُوا وَلَمْ يَرْتابوا).
أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يدْخُلونَ الْجَنَّةَ بِسَلامٍ آمِنينَ، تَتَلَقّاهُمُ الْمَلائِكَةُ بِالتَّسْليمِ يَقُولونَ: سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلوها خالِدينَ.
أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمْ، لَهُمُ الْجَنَّةُ يُرْزَقونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ. أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذينَ يَصْلَونَ سَعيراً.
أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذينَ يَسْمَعونَ لِجَهَنَّمَ شَهيقاً وَ هِي تَفورُ وَ يَرَوْنَ لَهازَفيراً.
أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذينَ قالَ الله فيهِمْ: (كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها) الآية.
أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذينَ قالَ الله عَزَّوَجَلَّ: (كُلَّما أُلْقِي فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَلَمْ يَأتِكُمْ نَذيرٌ، قالوا بَلي قَدْ جاءَنا نَذيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلنا مانَزَّلَ الله مِنْ شَيءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ في ضَلالٍ كَبيرٍ) إِلي قَوله: (أَلافَسُحْقاً لاَِصْحابِ السَّعيرِ). أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبيرٌ.

هان! دوستداران امامان ايمانيان اند كه قرآن چنان توصيف فرموده: «آنان كه ايمان آورده و باور خود را به شرك نيالوده اند، در امان و در راه راست هستند.»
هشدار! ياران پيشوايان كساني هستند كه به باور رسيده و از ترديد و انكار دور خواهند بود.
هشدار! اوليي امامان آنانند كه با آرامش و سلام به بهشت درخواهند شد و فرشتگان با سلام آنان را پذيرفته، خواهند گفت: «درود بر شما كه پاك شده ايد. اينك داخل شويد كه در بهشت، جاودانه خواهيد بود.»
هان! بهشت پاداش اوليي آنان است و در آن بي حساب روزي داده خواهند شد.
هان! دشمنان آنان آن كساني اند كه در آتش درآيند. و همانا ناله ي افروزش جهنم
را مي شنوند در حالي كه شعله هي آتش زبانه مي كشد و زفير (صدي بازدم) جهنم را نيز درمي يابند.
هان! خداوند درباره ي ستيزگران با آنان فرموده: «هرگاه امتي داخل جهنم شود همتي خود را نفرين كند.»
هشدار! كه دشمنان امامان همانانند كه خداوند درباره ي آنان فرموده: «هر گروهي از آنان داخل جهنم شود نگاهبانان مي پرسند: مگر برايتان ترساننده ي نيامد؟! مي گويند: چرا ترساننده آمد ليكن تكذيب كرديم و گفتيم: خداوند وحي نفرستاده و شما نيستيد مگر در گمراهي بزرگ!» تا آن جا كه فرمايد: «هان! نابود باد دوزخيان!»
هان! ياران امامان در نهان، از پروردگار خويش ترسانند، آمرزش و پاداش بزرگ بري آنان خواهد بود.
هان مردمان! چه بسيارراه است ميان آتش و پاداش بزرگ!

مَعاشِرَالنَاسِ، شَتّانَ مابَيْنَ السَّعيرِ وَالْأَجْرِ الْكَبيرِ.
(مَعاشِرَالنّاسِ)، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ الله وَلَعَنَهُ، وَ وَلِيُّنا (كُلُّ) مَنْ مَدَحَهُ الله وَ أَحَبَّهُ.
مَعاشِرَ النّاسِ، أَلاوَإِنّي (أَنَا) النَّذيرُ و عَلِي الْبَشيرُ.
(مَعاشِرَالنّاسِ)، أَلا وَ إِنِّي مُنْذِرٌ وَ عَلِي هادٍ.
مَعاشِرَ النّاس (أَلا) وَ إِنّي نَبي وَ عَلِي وَصِيّي.
(مَعاشِرَالنّاسِ، أَلاوَإِنِّي رَسولٌ وَ عَلِي الْإِمامُ وَالْوَصِي مِنْ بَعْدي، وَالْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ. أَلاوَإِنّي والِدُهُمْ وَهُمْ يَخْرُجونَ مِنْ صُلْبِهِ).

هان مردمان! خداوند ستيزه جويان ما را ناستوده و نفرين فرموده و دوستان ما را ستوده و دوست دارد.
هان مردمان! بدانيد كه همانا من انذارگرم و علي مژده دهنده.
هان! كه من بيم دهنده ام و علي راهنما.
هان مردمان! بدانيد كه من پيامبرم و علي وصي من است.
هان مردمان! بدانيد كه همانا من فرستاده و علي امام و وصي پس از من است. و امامان پس از او فرزندان اويند.
آگاه باشيد! من والد آنانم ولي ايشان از نسل علي خواهند بود.


بخش هشتم: حضرت مهدي عجل الله فرجه الشريف



أَلا إِنَّ خاتَمَ الْأَئِمَةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِي.
أَلا إِنَّهُ الظّاهِرُ عَلَي الدِّينِ.
أَلا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمينَ.
أَلا إِنَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَهادِمُها.
أَلا إِنَّهُ غالِبُ كُلِّ قَبيلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْكِ وَهاديها.
أَلاإِنَّهُ الْمُدْرِكُ بِكُلِّ ثارٍ لاَِوْلِياءِالله.
أَلا إِنَّهُ النّاصِرُ لِدينِ الله.
أَلا إِنَّهُ الْغَرّافُ مِنْ بَحْرٍ عَميقٍ.
أَلا إِنَّهُ يَسِمُ كُلَّ ذي فَضْلٍ بِفَضْلِهِ وَ كُلَّ ذي جَهْلٍ بِجَهْلِهِ.
أَلا إِنَّهُ خِيَرَةُالله وَ مُخْتارُهُ.
أَلا إِنَّهُ وارِثُ كُلِّ عِلْمٍ وَالُْمحيطُ بِكُلِّ فَهْمٍ.
أَلا إِنَّهُ الُْمخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ الْمُشَيِّدُ لاَِمْرِ آياتِهِ.
أَلا إِنَّهُ الرَّشيدُ السَّديدُ.
أَلا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَيْهِ.
أَلا إِنَّهُ قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ مِنَ الْقُرونِ بَيْنَ يَدَيْهِ.
أَلا إِنَّهُ الْباقي حُجَّةً وَلاحُجَّةَ بَعْدَهُ وَلا حَقَّ إِلاّ مَعَهُ وَلانُورَ إِلاّعِنْدَهُ.
أَلا إِنَّهُ لاغالِبَ لَهُ وَلامَنْصورَ عَلَيْهِ.
أَلاوَإِنَّهُ وَلِي الله في أَرْضِهِ، وَحَكَمُهُ في خَلْقِهِ، وَأَمينُهُ في سِرِّهِ وَ علانِيَتِهِ.

آگاه باشيد! همانا آخرين امام، قائم مهدي از ماست. هان! او بر تمامي اديان چيره خواهد بود.
هشدار! كه اوست انتقام گيرنده از ستمكاران.
هشدار! كه اوست فاتح دژها و منهدم كننده ي آنها.
هشدار! كه اوست چيره بر تمامي قبايل مشركان و راهنمي آنان.
هشدار! كه او خونخواه تمام اوليي خداست.
آگاه باشيد! اوست ياور دين خدا.
هشدار! كه از دريايي ژرف پيمانه هايي افزون گيرد.
هشدار! كه او به هر ارزشمندي به اندازه ي ارزش او، و به هر نادان و بي ارزشي به اندازه ي ناداني اش نيكي كند.
هشدار! كه او نيكو و برگزيده ي خداوند است.
هشدار! كه او وارث دانش ها و حاكم بر ادراك هاست.
هان! بدانيد كه او از سوي پروردگارش سخن مي گويد و آيات و نشانه هي او را برپا كند. بدانيد همانا اوست باليده و استوار.
بيدار باشيد! هموست كه [اختيار امور جهانيان و آيين آنان ] به او واگذار شده است.
آگاه باشيد! كه تمامي گذشتگان ظهور او را پيشگويي كرده اند.
آگاه باشيد! كه اوست حجّت پايدار و پس از او حجّتي نخواهد بود.(2) درستي و راستي و نور و روشنايي تنها نزد اوست.
هان! كسي بر او پيروز نخواهد شد و ستيزنده ي او ياري نخواهد گشت.
آگاه باشيد كه او ولي خدا در زمين، داور او در ميان مردم و امانتدار امور آشكار و نهان است.
2) اين تعبير به عنوان حجّت و امامت است و نظرى به رجعت ديگر امامان ندارد زيرا آنان حجّت هاى پيشين اند كه دوباره رجعت خواهند نمود.


بخش نهم: مطرح كردن بيعت



مَعاشِرَالنّاسِ، إِنّي قَدْبَيَّنْتُ لَكُمْ وَأَفْهَمْتُكُمْ، وَ هذا عَلِي يُفْهِمُكُمْ بَعْدي. أَلاوَإِنِّي عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتي أَدْعُوكُمْ إِلي مُصافَقَتي عَلي بَيْعَتِهِ وَ الإِقْرارِبِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدي. أَلاوَإِنَّي قَدْ بايَعْتُ الله وَ عَلِي قَدْ بايَعَني. وَأَنَا آخِذُكُمْ بِالْبَيْعَةِ لَهُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ. (إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ الله، يَدُالله فَوْقَ أَيْديهِمْ. فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلي نَفْسِهِ، وَ مَنْ أَوْفي بِما عاهَدَ عَلَيْهُ الله فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً).

هان مردمان! من پيام خدا را برايتان آشكار كرده تفهيم نمودم. و اين علي است كه پس از من شما را آگاه مي كند. اينك شما را مي خوانم كه پس از پايان خطبه با من و سپس با علي دست دهيد تا با او بيعت كرده به امامت او اقرار نماييد. آگاه باشيد من با خداوند و علي با من پيمان بسته و من اكنون از سوي خدي عزّوجل بري امامت او پيمان مي گيرم. «[ي پيامبر ]آنان كه با تو بيعت كنند هر آينه با خدا بيعت كرده اند. دست خدا بالي دستان آنان است. و هر كس بيعت شكند، بر زيان خود شكسته، و آن كس كه بر پيمان خداوند استوار و باوفا باشد، خداوند به او پاداش بزرگي خواهد داد.


بخش دهم: حلال و حرام، واجبات و محرمات



مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ مِنْ شَعائرِالله، (فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِاعْتَمَرَ فَلاجُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما) الآيَة.
مَعاشِرَالنّاسِ، حُجُّواالْبَيْتَ، فَماوَرَدَهُ أَهْلُ بَيْتٍ إِلاَّ اسْتَغْنَوْا وَ أُبْشِروا، وَلاتَخَلَّفوا عَنْهُ إِلاّبَتَرُوا وَ افْتَقَرُوا.
مَعاشِرَالنّاسِ، ماوَقَفَ بِالْمَوْقِفِ مُؤْمِنٌ إِلاَّغَفَرَالله لَهُ ماسَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ إِلي وَقْتِهِ ذالِكَ، فَإِذا انْقَضَتْ حَجَّتُهُ اسْتَأْنَفَ عَمَلَهُ.
مَعاشِرَالنَّاسِ، الْحُجّاجُ مُعانُونَ وَ نَفَقاتُهُمْ مُخَلَّفَةٌ عَلَيْهِمْ وَالله لايُضيعُ أَجْرَالُْمحْسِنينَ.
مَعاشِرَالنّاسِ، حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمالِ الدّينِ وَالتَّفَقُّهِ، وَلاتَنْصَرِفُوا عَنِ الْمشَاهِدِإِلاّ بِتَوْبَةٍ وَ إِقْلاعٍ.
مَعاشِرَالنّاسِ، أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ كَما أَمَرَكُمُ الله عَزَّوَجَلَّ، فَإِنْ طالَ عَلَيْكُمُ الْأَمَدُ فَقَصَّرْتُمْ أَوْنَسِيتُمْ فَعَلِي وَلِيُّكُمْ وَمُبَيِّنٌ لَكُمْ، الَّذي نَصَبَهُ الله عَزَّوَجَلَّ لَكُمْ بَعْدي أَمينَ خَلْقِهِ. إِنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَ مَنْ تَخْلُفُ مِنْ ذُرِّيَّتي يُخْبِرونَكُمْ بِماتَسْأَلوُنَ عَنْهُ وَيُبَيِّنُونَ لَكُمْ ما لاتَعْلَمُونَ.

هان مردمان! همانا حج و عمره از شعائر و آداب و رسوم خدايي است. پس زائران خانه ي خدا و عمره كنندگان بر صفا و مروه بسيار طواف كنند.
هان مردمان! در خانه ي خدا حج گزاريد؛ كه هيچ خانداني داخل آن نشد مگر بي نياز شد و مژده گرفت، و كسي از آن روي برنگردانيد مگر بي بهره و نيازمند گرديد.
هان مردمان! مؤمني در موقف (عرفات، مشعر، منا) نمانَد مگر اين كه خدا گناهان گذشته ي او را بيامرزد و بايسته است كه پس از پايان اعمال حج [با پرونده ي پاك ] كار خود را از سر گيرد.
هان مردمان! حاجيان دستگيري شده اند و هزينه هي سفرشان جبران مي شود و جايگزين آن به آنان خواهد رسيد. و البته خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نخواهد كرد.
هان مردمان! خانه ي خدا را با دين كامل و دانش ژرفي آن ديدار كنيد و از زيارتگاهها جز با توبه و بازايستادن [از گناهان ] برنگرديد.
هان مردمان! نماز را به پا داريد و زكات بپردازيد همان سان كه خداوند عزّوجل امر فرموده. پس اگر زمان بر شما دراز شد و كوتاهي كرديد يا از ياد برديد، علي صاحب اختيار و تبيين كننده ي بر شماست. خداوند عزّوجل او راپس از من امانتدار خويش در ميان آفريدگانش نهاده. همانا او از من و من از اويم. و او و فرزندان من از جانشينان او، پرسش هي شما راپاسخ دهند و آن چه را نمي دانيد به شما مي آموزند.

أَلا إِنَّ الْحَلالَ وَالْحَرامَ أَكْثَرُمِنْ أَنْ أُحصِيَهُما وَأُعَرِّفَهُما فَآمُرَ بِالْحَلالِ وَ اَنهَي عَنِ الْحَرامِ في مَقامٍ واحِدٍ، فَأُمِرْتُ أَنْ آخُذَ الْبَيْعَةَ مِنْكُمْ وَالصَّفْقَةَ لَكُمْ بِقَبُولِ ماجِئْتُ بِهِ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ في عَلِي أميرِالْمُؤْمِنينَ وَالأَوْصِياءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذينَ هُمْ مِنِّي وَمِنْهُ إمامَةٌ فيهِمْ قائِمَةٌ، خاتِمُها الْمَهْدي إِلي يَوْمٍ يَلْقَي الله الَّذي يُقَدِّرُ وَ يَقْضي.
مَعاشِرَالنّاسِ، وَ كُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُكُمْ عَلَيْهِ وَكُلُّ حَرامٍ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ فَإِنِّي لَمْ أَرْجِعْ عَنْ ذالِكَ وَ لَمْ أُبَدِّلْ. أَلا فَاذْكُرُوا ذالِكَ وَاحْفَظُوهُ وَ تَواصَوْابِهِ، وَلا تُبَدِّلُوهُ وَلاتُغَيِّرُوهُ. أَلا وَ إِنِّي اُجَدِّدُالْقَوْلَ: أَلا فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكاةَ وَأْمُرُوا بِالْمَعْروفِ وَانْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ.

هان! روا و ناروا بيش از آن است كه من شمارش كنم و بشناسانم و در اين جا يكباره به روا فرمان دهم و از ناروا بازدارم. از اين روي مأمورم از شما بيعت بگيرم كه دست در دست من نهيد در مورد پذيرش آن چه از سوي خداوند آورده ام درباري علي اميرالمؤمنين و اوصياي پس از او كه آنان از من و اويند. و اين امامت به وراثت پايدار است و فرجام امامان، مهدي است و استواري امامت تا روزي است كه او با خداوند قدر و قضا ديدار كند.
هان مردمان! شما را به هرگونه روا و ناروا راهنمايي كردم و از آن هرگز برنمي گردم. بدانيد و آگاه باشيد! آن ها را ياد كنيد و نگه داريد و يكديگر را به آن توصيه نماييد و در آن [احكام خدا ]دگرگوني راه ندهيد. هشدار كه دوباره مي گويم: بيدار باشيد! نماز را به پا داريد. و زكات بپردازيد. و امر به معروف كنيد و از منكر بازداريد.

أَلاوَإِنَّ رَأْسَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ أَنْ تَنْتَهُوا إِلي قَوْلي وَتُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ يَحْضُرْ وَ تَأْمُروُهُ بِقَبُولِهِ عَنِّي وَتَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، فَإِنَّهُ أَمْرٌ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ وَمِنِّي. وَلا أَمْرَ بِمَعْروفٍ وَلا نَهْي عَنْ مُنْكَرٍ إِلاَّمَعَ إِمامٍ مَعْصومٍ.
مَعاشِرَالنّاسِ، الْقُرْآنُ يُعَرِّفُكُمْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَعَرَّفْتُكُمْ إِنَّهُمْ مِنِّي وَمِنْهُ، حَيْثُ يَقُولُ الله في كِتابِهِ: (وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً في عَقِبِهِ). وَقُلْتُ: «لَنْ تَضِلُّوا ما إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما&
raquo.
مَعاشِرَالنّاسِ، التَّقْوي، التَّقْوي، وَاحْذَرُوا السّاعَةَ كَما قالَ الله عَزَّوَجَلَّ: (إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيءٌ عَظيمٌ). اُذْكُرُوا الْمَماتَ (وَالْمَعادَ) وَالْحِسابَ وَالْمَوازينَ وَالُْمحاسَبَةَ بَيْنَ يَدَي رَبِّ الْعالَمينَ وَالثَّوابَ وَالْعِقابَ. فَمَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ أُثيبَ عَلَيْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَيْسَ لَهُ فِي الجِنانِ نَصيبٌ.

و بدانيد كه ريشه ي امر به معروف اين است كه به گفته ي من [درباره ي امامت ] برسيد و سخن مرا به ديگران برسانيد و غايبان را به پذيرش فرمان من توصيه كنيد و آنان را از ناسازگاري سخنان من بازداريد؛ همانا سخن من فرمان خدا و من است و هيچ امر به معروف و نهي از منكري جز با امام معصوم تحقق و كمال نمي يابد.
هان مردمان! قرآن بر شما روشن مي كند كه امامان پس از علي فرزندان اويند و من به شما شناساندم كه آنان از او و از من اند. چرا كه خداوند در كتاب خود مي گويد: «امامت را فرماني پايدار در نسل او قرار داد...» و من نيز گفته ام كه: «مادام كه به قرآن و امامان تمسك كنيد، گمراه نخواهيد شد.»
هان مردمان! تقوا را، تقوا را رعايت كرده از سختي رستخيز بهراسيد همان گونه كه خداوند عزّوجل فرمود: «البته زمين لرزه ي روز رستاخيز حادثه ي بزرگ است...»
مرگ، قيامت، و حساب و ميزان و محاسبه ي در برابر پروردگار جهانيان و پاداش كيفر را ياد كنيد. آن كه نيكي آورد، پاداش گيرد. و آن كه بدي كرد، بهره ي از بهشت نخواهد برد.


بخش يازدهم: بيعت گرفتن رسمي



مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّكُمْ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تُصافِقُوني بِكَفٍّ واحِدٍ في وَقْتٍ واحِدٍ، وَقَدْ أَمَرَنِي الله عَزَّوَجَلَّ أَنْ آخُذَ مِنْ أَلْسِنَتِكُمُ الْإِقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِي أَميرِالْمُؤْمنينَ، وَلِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنّي وَ مِنْهُ، عَلي ما أَعْلَمْتُكُمْ أَنَّ ذُرِّيَّتي مِنْ صُلْبِهِ.
فَقُولُوا بِأَجْمَعِكُمْ: «إِنّا سامِعُونَ مُطيعُونَ راضُونَ مُنْقادُونَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَرَبِّكَ في أَمْرِ إِمامِنا عَلِي أَميرِالْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ. نُبايِعُكَ عَلي ذالِكَ بِقُلوُبِنا وَأَنْفُسِنا وَأَلْسِنَتِنا وَأَيْدينا. علي ذالِكَ نَحْيي وَ عَلَيْهِ نَموتُ وَ عَلَيْهِ نُبْعَثُ. وَلانُغَيِّرُ وَلانُبَدِّلُ، وَلا نَشُكُّ (وَلانَجْحَدُ) وَلانَرْتابُ، وَلا نَرْجِعُ عَنِ الْعَهْدِ وَلا نَنْقُضُ الْميثاقَ.

هان مردمان! شما بيش از آنيد كه در يك زمان با يك دست من بيعت نماييد. از اين روي خداوند عزّوجل به من دستور داده كه از زبان شما اقرار بگيرم و پيمان ولايت علي اميرالمؤمنين را محكم كنم و نيز بر امامان پس از او كه از نسل من و اويند؛ همان گونه كه اعلام كردم كه ذرّيّه من از نسل اوست.
پس همگان بگوييد:
«البتّه كه سخنان تو را شنيده پيروي مي كنيم و از آن ها خشنوديم و بر آن گردن گذار و بر آن چه از سوي پروردگارمان در امامت اماممان علي اميرالمؤمنين و امامان ديگر - از صلب او - به ما ابلاغ كردي، با تو پيمان مي بنديم با دل و جان و زبان و دست هايمان. با اين پيمان زنده ايم و با آن خواهيم مرد و با آن اعتقاد برانگيخته مي شويم. و هرگز آن را دگرگون نكرده شكّ و انكار نخواهيم داشت و از عهد و پيمان خود برنمي گرديم.

وَعَظْتَنا بِوَعْظِ الله في عَلِي أَميرِالْمؤْمِنينَ وَالْأَئِمَّةِ الَّذينَ ذَكَرْتَ مِنْ ذُرِّيتِكَ مِنْ وُلْدِهِ بَعْدَهُ، الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَ مَنْ نَصَبَهُ الله بَعْدَهُما. فَالْعَهْدُ وَالْميثاقُ لَهُمْ مَأْخُوذٌ مِنَّا، مِنْ قُلُوبِنا وَأَنْفُسِنا وَأَلْسِنَتِنا وَضَمائِرِنا وَأَيْدينا. مَنْ أَدْرَكَها بِيَدِهِ وَ إِلاَّ فَقَدْ أَقَرَّ بِلِسانِهِ، وَلا نَبْتَغي بِذالِكَ بَدَلاً وَلايَرَي الله مِنْ أَنْفُسِنا حِوَلاً. نَحْنُ نُؤَدّي ذالِكَ عَنْكَ الّداني والقاصي مِنْ اَوْلادِنا واَهالينا، وَ نُشْهِدُالله بِذالِكَ وَ كَفي بِالله شَهيداً وَأَنْتَ عَلَيْنا بِهِ شَهيدٌ&
raquo.
مَعاشِرَالنّاسِ، ماتَقُولونَ؟ فَإِنَّ الله يَعْلَمُ كُلَّ صَوْتٍ وَ خافِيَةَ كُلِّ نَفْسٍ، (فَمَنِ اهْتَدي فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها)، وَمَنْ بايَعَ فَإِنَّما يُبايِعُ الله، (يَدُالله فَوْقَ أَيْديهِمْ).
مَعاشِرَالنّاسِ، فَبايِعُوا الله وَ بايِعُوني وَبايِعُوا عَلِيّاً أَميرَالْمُؤْمِنينَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَالْأَئِمَّةَ (مِنْهُمْ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ) كَلِمَةً باقِيَةً.

[ي رسول خدا] ما را به فرمان خدا پند دادي درباره ي علي اميرالمؤمنين و امامان از نسل خود و او، كه حسن و حسين و آنان كه خداوند پس از آنان برپا كرده است. پس عهد و پيمان از ما گرفته شد از دل و جان و زبان و روح و دستانمان. هر كس توانست با دست وگرنه با زبان پيمان بست. و هرگز پيمانمان را دگرگون نخواهيم كرد و خداوند از ما شكست عهد نبيند. و نيز فرمان تو را به نزديك و دور از فرزندان و خويشان خود خواهيم رسانيد و خداوند را بر آن گواه خواهيم گرفت. و هر آينه خداوند بر گواهي كافي است و تو نيز بر ما گواه باش.»
هان مردمان! چه مي گوييد؟ همانا خداوند هر صدايي را مي شنود و آن را كه از دل ها مي گذرد مي داند. «هر آن كس هدايت پذيرفت، به خير خويش پذيرفته. و آن كه گمراه شد، به زيان خود رفته.» و هر كس بيعت كند، هر آينه با خداوند پيمان بسته؛ كه «دست خدا بالي دستان آن هاست.»
هان مردمان! اينك با خداوند بيعت كنيد و با من پيمان بنديد و با علي اميرالمؤمنين و حسن و حسين و امامان پس از آنان از نسل آنان كه نشانه ي پايدارند در دنيا و آخرت.

يُهْلِكُ الله مَنْ غَدَرَ وَ يَرْحَمُ مَنْ وَ في، (وَ مَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلي نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفي بِما عاهَدَ عَلَيْهُ الله فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً).
مَعاشِرَالنّاسِ، قُولُوا الَّذي قُلْتُ لَكُمْ وَسَلِّمُوا عَلي عَلي بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنينَ، وَقُولُوا: (سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ)، وَ قُولوا: (اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِي لَوْلا أَنْ هَدانَا الله) الآية.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ فَضائِلَ عَلي بْنِ أَبي طالِبٍ عِنْدَالله عَزَّوَجَلَّ - وَ قَدْ أَنْزَلَهافِي الْقُرْآنِ - أَكْثَرُ مِنْ أَنْ أُحْصِيَها في مَقامٍ واحِدٍ، فَمَنْ أَنْبَاَكُمْ بِها وَ عَرَفَها فَصَدِّقُوهُ.
مَعاشِرَالنّاسِ، مَنْ يُطِعِ الله وَ رَسُولَهُ وَ عَلِيّاً وَ الْأَئِمَةَ الَّذينَ ذَكرْتُهُمْ فَقَدْ فازَفَوْزاً عَظيماً.

خداوند مكّاران را تباه مي كند و به باوفايان مهر مي ورزد. «هر كه پيمان شكند»
جز اين نيست كه به زيان خود گام برداشته، و هر كه بر عهدي كه با خدا بسته پابرجا ماند، به زودي خدا او را پاداش بزرگي خواهد داد.»
هان مردمان! آن چه بر شما برگفتم بگوييد و به علي با لقب اميرالمؤمنين سلام كنيد و بگوييد: «شنيديم و فرمان مي بريم پروردگارا، آمرزشت خواهيم و بازگشت به سوي تو است.» و نيز بگوييد: «تمام سپاس و ستايش خدايي راست كه ما را به اين راهنمايي فرمود وگرنه راه نمي يافتيم» - تا آخر آيه.
هان مردمان! هر آينه برتري هي علي بن ابي طالب نزد خداوند عزّوجل - كه در قرآن نازل فرموده - بيش از آن است كه من يكباره برشمارم. پس هر كس از مقامات او خبر داد و آن ها را شناخت او را تصديق و تأييد كنيد.
هان مردمان! آن كس كه از خدا و رسولش و علي و اماماني كه نام بردم پيروي كند، به رستگاري بزرگي دست يافته است.

مَعاشِرَالنَّاسِ، السّابِقُونَ إِلي مُبايَعَتِهِ وَ مُوالاتِهِ وَ التَّسْليمِ عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنينَ أُولئكَ هُمُ الْفائزُونَ في جَنّاتِ النَّعيمِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، قُولُوا ما يَرْضَي الله بِهِ عَنْكُمْ مِنَ الْقَوْلِ، فَإِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَلَنْ يَضُرَّالله شَيْئاً.
اللهمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ (بِما أَدَّيْتُ وَأَمَرْتُ) وَاغْضِبْ عَلَي (الْجاحِدينَ) الْكافِرينَ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ.

هان مردمان! سبقت جويان به بيعت و پيمان و سرپرستي او و سلام بر او با لقب اميرالمؤمنين، رستگارانند و در بهشت هي پربهره خواهند بود.
هان مردمان! آن چه خدا را خشنود كند بگوييد. پس اگر شما و تمامي زمينيان كفران ورزند، خدا را زياني نخواهد رسانيد.
پروردگارا، آنان را كه به آن چه ادا كردم و فرمان دادم ايمان آوردند، بيامرز. و بر منكران كافر خشم گير! و الحمدللّه ربّ العالمين.

 

 

 
 

کمپین رهروان غدیر

 

 

مساله غدیر در نزد اهل سنت از متواترات است و بسیاری از علمای اهل سنت به این تواتر اعتراف کرده و در مو

بسم الله الرحمن الرحیم

مساله غدیر در نزد اهل سنت از متواترات است و بسیاری از علمای اهل سنت به این تواتر اعتراف کرده و در مورد آن رساله ها نوشته اند .

***میرزا محمد بدخشی در " نزل الابرار " ص 54 چنین می گوید :

" حدیث صحیح مشهور ولم یتکلّم فی صحّته إلا متعصّب جاحد لا اعتبار بقوله "

( حدیث غدیر ، حدیث مشهوری است که در صحت آن هیچکس اشکال نمی کند مگر متعصب مخالف حق که به کلام وی اعتباری نیست )


*** غزالی در " احیاء علوم الدین " ص 18 چنین می گوید :

" واجمع الجماهیر على متن الحدیث من خطبته فی یوم عید یزحم باتفاق الجمیع وهو یقول: « من کنت مولاه فعلی مولاه » "

( از خطبه هاى رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) خطبه آن حضرت به اتفاق همه مسلمانان در روز عید غدیر خم است که در آن فرمود: هر کس من مولا و سرپرست او هستم، علی مولا و سرپرست او است )


سر العالمین وکشف ما فی الدارین ، اسم المؤلف: أبو حامد محمد بن محمد الغزالی الوفاة: 505هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان - 1424هـ 2003م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد حسن محمد حسن إسماعیل وأحمد فرید المزیدی


*** ذهبی در " تذکره الحفاظ " ج 3 ص 1043 چنین می گوید :

" واما حدیث من کنت مولاه فله طرق جیدة وقد أفردت ذلک أیضا "

( و اما حدیث من کنت مولاه ، پس برای آن طرق روایی خوبی وجود دارد که در مورد آن نیز رساله ای نگاشته ام )


تذکرة الحفاظ ، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدین محمد الذهبی الوفاة: 748 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت ، الطبعة : الأولى


*** ذهبی در " تاریخ الاسلام " ج 14 ص 338 در رد تشیّع شافعی چنین می گوید :

" قال أحمد بن عبد الله العجلی فی الشافعی : کان یتشیع ، وهو ثقة .

قلت : ومعنى هذا التشیع حب علی وبغض النواصب ، وأن یتخذه مولى ، عملاً بما تواتر عن نبینا (ص) : من کنت مولاه فعلی مولاه . "

( عجلی در مورد شافعی می گوید : ثقه است ولی به تشیع تمایل داشته.

می گویم : معنای این تشیع یعنی داشتن حب علی و بغض نواصب . و اگر شافعی ، علی علیه السلام را بعنوان مولا قبول داشته عملا بر اساس روایت متواتری است که از پیامبر ما رسیده است : من کنت مولاه فعلی مولاه )


تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی الوفاة: 748هـ ، دار النشر : دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. عمر عبد السلام تدمرى

   

*** ابن حجر عسقلانی در " فتح الباری ج 7 ص 74 چنین می گوید :

" واما حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه فقد أخرجه الترمذی والنسائی وهو کثیر الطرق جدا وقد استوعبها بن عقدة فی کتاب مفرد وکثیر من اسانیدها صحاح وحسان "

( و اما حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه ، ترمذی و نسایی این روایت را بیان کرده و طرق این روایت واقعا زیاد است و ابن عقده آنها را در کتابی جداگانه جمع آوری کرده است که بسیاری از اسناد آنها صحیح و حسن می باشد )


فتح الباری شرح صحیح البخاری ، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی الوفاة: 852 ، دار النشر : دار المعرفة - بیروت ، تحقیق : محب الدین الخطیب


*** ملا علی قاری در " مرقاة المفاتیح " ج 11 ص 248 چنین می گوید :

" والحاصل أن هذا حدیث صحیح لا مریة فیه ، بل بعض الحفاظ عده متواترا "

( نتیجه چنین است که این حدیث ( حدیث غدیر ) صحیح است و در آن شکی نیست . بلکه برخی از حفاظ حدیث نیز این روایت را در زمره روایات متواتر قرار داده اند )


مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح ، اسم المؤلف: علی بن سلطان محمد القاری الوفاة: 1014هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت - 1422هـ - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : جمال عیتانی


*** ضیاء الدین مقبلی در " الابحاث المسدده فی الفنون المتعدده " این روایت را احادیث متواتری که سبب افاده علم می گردد ، قرار داده است .


وی در تعلیق " هدایه العقول الی غایه السئول " ج 2 ص 30 چنین می گوید :

" فان لم یکن هذا معلوما فما فی الدین معلوم "

( اگر صحت این روایت معلوم نباشد پس در دین صحت هیچ چیز معلوم نیست )


*** ابن عبدالبر در " الاستیعاب " ج 3 ص 1099 بعد از نقل حدیث غدیر و حدیث رایت چنین می گوید :

" و هذه کلها آثار ثابته "

( تمامی این روایات ثابت شده می باشند )


الاستیعاب فی معرفة الأصحاب ، اسم المؤلف: یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463 ، دار النشر : دار الجیل - بیروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : علی محمد البجاوی


*** محمد بن جعفر کتانی در " نظم المتناثر من الحدیث المتواتر " حدیث غدیر را در کتاب خود که مخصوص احادیث متواتر می باشد ، آورده است . ( ص 194 - 195 )


نظم المتناثر من الحدیث المتواتر ، اسم المؤلف: محمد بن جعفر الکتانی أبو عبد الله الوفاة: 1345 هـ ، دار النشر : دار الکتب السلفیة - مصر ، تحقیق : شرف حجازی


کتانی در کتاب دیگرش به نام " الرساله المستطرفه " ص 112 چنین می گوید :

" وطرق حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه لأبی العباس أحمد بن محمد بن سعید الکوفی مولى بنی هاشم المعروف بابن عقدة الحافظ الجامع المصنف المتوفى سنة اثنین وثلاثین وثلاثمائة وکذا جمع طرقه الذهبی "

( و طرق حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه را ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید الکوفی مولی بنی هاشم معروف به ابن عقده ، حافظ و جامع و مصنف متوفی سال 332 ه.ق را جمع کرده است . همچنان که ذهبی طرق این روایت را جمع آوری کرده است . )


الرسالة المستطرفة لبیان مشهور کتب السنة المصنفة ، اسم المؤلف: محمد بن جعفر الکتانی الوفاة: 1345 ، دار النشر : دار البشائر الإسلامیة - بیروت - 1406 - 1986 ، الطبعة : الرابعة ، تحقیق : محمد المنتصر محمد الزمزمی الکتانی


*** آلوسی در " روح المعانی " ج 6 ص 195 چنین می گوید :

" وعن الذهبى أن من کنت مولاه فعلى مولاه متواتر یتقین أن رسول الله ( صلى الله علیه و سلم ) قاله "

( ذهبی گفته است : روایت من کنت مولاه فعلی مولاه آنچنان متواتر است که یقین پیدا می شود رسول الله صلی الله علیه - و آله - وسلم آن را فرموده است )


روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی ، اسم المؤلف: العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود الألوسی البغدادی الوفاة: 1270هـ ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت


وی در مورد این روایت ، سخنان دیگری نیز دارد .

" نعم ثبت عندنا أنه صلى الله علیه وسلم قال فی حق الأمیر کرم الله تعالى وجهه هناک : من کنت مولاه فعلى مولاه وأنت تعلم أن ذلک القول منه علیه الصلاة والسلام فی أمیر المؤمنین کرم الله تعالى وجهه کان فی غدیر خم "

( آری ! در نزد ما - اهل سنت - ثابت است که پیامبر اکرم صلی الله علیه - و آله - وسلم در حق علی - علیه السلام - فرموده است : من کنت مولاه فعلی مولاه. و می دانی که این قول رسول الله صلی الله علیه - و آله - وسلم در حق امیرالمومنین - علیه السلام - در غدیر خم بوده است )


*** محمد بن اسماعیل امیر صنعانی در " اجابه السائل شرح بغیه الامل " ص 98 در توضیح خبر متواتر چنین می گوید :

" ومن ذلک حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه فإن له مائة وخمسین طریقا قال العلامة المقبلی بعد سرد بعض طرق هذا الحدیث ما لفظه فإن لم یکن هذا معلوما فما فی الدنیا معلوم وجعل هذا الحدیث فی الفصول من المتواتر لفظا "

( و از این گروه ( اخبار متواتر ) حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه می باشد که برای آن 150 طریق روایی وجود دارد . علامه مقبلی بعد از بیان برخی از طرق این روایت چنین می گوید : اگر صحت این روایت معلوم نباشد پس در دنیا هیچ چیز معلوم نیست و این روایت را در کتاب الفصول ، جزء روایات متواتر لفظی قرار می دهد )


أصول الفقه المسمى إجابة السائل شرح بغیة الآمل ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل الأمیر الصنعانی الوفاة: 1182 ، دار النشر : مؤسسةالرسالة - بیروت - 1986 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : القاضی حسین بن أحمدالسیاغی و الدکتور حسن محمد مقبولی الأهدل


امیر صنعانی در " توضیح الافکار " ج 1 ص 243 چنین می گوید:

" و قد عده ائمه من المتواتر "

( علمای دین ، این روایت را از متواترات قرار داده اند )

   

توضیح الأفکار لمعانی تنقیح الأنظار ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل الأمیر الحسنی الصنعانی الوفاة: 1182هـ ، دار النشر : المکتبة السلفیة - المدینة المنورة ، تحقیق : محمد محی الدین عبد الحمید


*** ابن حجر مکی در " الصواعق المحرقه " ج 1 ص 106 و 107 چنین می گوید :

" أنه حدیث صحیح لا مریة فیه وقد أخرجه جماعة کالترمذی والنسائی وأحمد و طرقه کثیرة جدا ... و لا التفات لمن قدح فی صحته "

( حدیث غدیر ، حدیث صحیحی می باشد که در آن شکی نیست و گروهی از علما همانند ترمذی و نسایی و احمد بن حنبل آن را روایت کرده و طرق روایی آن واقعا زیاد است .... و به نظر کسانی که در صحت این روایت اشکال می کنند اصلا التفاتی نیست )


الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی الوفاة: 973هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط


*** عجلونی در " کشف الخفاء " ج 2 ص 361 چنین می گوید :

" فالحدیث متواتر او مشهور "

( حدیث غدیر از روایات متواتر یا مشهور می باشد )


کشف الخفاء ومزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث على ألسنة الناس ، اسم المؤلف: إسماعیل بن محمد العجلونی الجراحی الوفاة: 1162 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بیروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة ، تحقیق : أحمد القلاش


*** ابن حمزه حرانی حسینی در " البیان و التعریف " ج 2 ص 230 چنین می گوید :

" أخرجه الإمام أحمد ومسلم عن البراء بن عازب رضی الله عنه وأخرجه أحمد أیضا عن بریدة بن الحصیب رضی الله عنه وأخرجه الترمذی والنسائی والضیاء المقدسی عن زید بن رقم رضی الله عنه قال الهیثمی رجال أحمد ثقات وقال فی موضع آخر رجاله رجال الصحیح وقال السیوطی حدیث متواتر "

( حدیث غدیر را امام احمد و مسلم از براء بن عازب و همچنین احمد از برید بن خصیب و ترمذی و نسایی و ضیاء الذین مقدسی از زید بن ارقم روایت کرده اند . هیثمی در مورد این روایت می گوید : رجال روایت احمد همگی ثقه می باشند و در جای دیگر می گوید : رجال او از رجال صحیح می باشد و سیوطی می گوید : این حدیث متواتر است )

البیان والتعریف فی أسباب ورود الحدیث الشریف ، اسم المؤلف: إبراهیم بن محمد الحسینی الوفاة: 1120 ، دار النشر : دار الکتاب العربی - بیروت - 1401 ، تحقیق : سیف الدین الکاتب


اینها گوشه ای است اندک از منابع اهل سنت در تصحیح حدیث غدیر بلکه در اثبات تواتر آن ...

 

کمپین رهروان غدیر